گنجور

شمارهٔ ۱۵

نوروز فرخ آمد و بوی بهار داد
بوی بهار و مژده زلفین یار داد
یاری کزو وظیفه نوروز خواستم
گفت از لبم رطب دهم از غمزه خار داد
ترکی چه ترک سنگ دلی وچه سنگ دل
کز بهر بوسه ایم هزار انتظار داد
با من نمی نشست به جام ترنج شکل
او آب نار خورد و مرا تاب نار داد
چون مار مهره خواستم از حلقه لبش
در پیچ رفت زلفش واز مهره مار داد
آمد غمش ولایت جانرا ستد به زور
در دل نشست و قلعه جان را حصار داد
گفتم به جان شه که زجانم بدار دست
چون نام شه شنید به جان زینهار داد
شاه جهان اتابک اعظم که دولتش
با روی ملک را به بنای استوار داد
دارای عصر نصرت دین اختیار ملک
کایزد بر اختیار خودش اختیار داد
سر دفتر خلافت ابوبکر کاسمان
از دیده نزل برد و زجانش نثار داد
شاهنشهی که در عظمت بارگاه او
بر آسمان رساند کسی را که بار داد
حیدر صلابتی که به سرهای دشمنان
شمشیر او نشان سر ذوالفقار داد
کیخسرو زمانه که جام جهان نمای
او را می و مخالف او را خمار داد
کشورستان سکندرِ ثانی که خضر فیض
آب حیات او ز می خوشگوار باد
می خوردنش مبین که زبهر صلاح ملک
مشغولیی به چشم بد روزگار داد
چون وقت طاعت آمد و هنگام داد بود
پوشیده کرد طاعت وداد آشکار داد
از غیرت جهان به سر تیغ و مقرعه
یک یک ستد ولی به یکی صد هزار داد
چون ابر کاب را به شمار و عدد کشید
وانگه که داد بی عدد و بی شمار داد
میراث خوار ملک فریدون به عالم اوست
میراث را زمانه به میراث خوار داد
دولت چودید کوست قرار همه وجود
ملک وجود را همه بر وی قرار داد
هر چند من به گنج قناعت توانگرم
بی برگی تمام گلم را غبار داد
زان پیشتر که خاک زمین را بود قرار
و افزون از آنک دور فلک را مداد داد
سرسبزی فلک به زمین بوس شاه باد
ختم سخن نگر چو نکو یادگار داد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوروز فرخ آمد و بوی بهار داد
بوی بهار و مژده زلفین یار داد
هوش مصنوعی: نوروز خوش آمد و طعم بهار را به همراه آورد، و عطر بهار با خود خبر از زیبایی معشوق را به ارمغان آورد.
یاری کزو وظیفه نوروز خواستم
گفت از لبم رطب دهم از غمزه خار داد
هوش مصنوعی: دوست یا یاری که به او در روز نوروز کمک خواستم، به جای اینکه به من چیزی شیرین بدهد، با نگاهی پر درد، به من چیزی گزندآور داد.
ترکی چه ترک سنگ دلی وچه سنگ دل
کز بهر بوسه ایم هزار انتظار داد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که عشق و محبت او نسبت به معشوق، به اندازه‌ای عمیق و پرچالش است که برای به دست آوردن یک بوسه از او، هزاران انتظار و سختی را تحمل می‌کند. این انتظار و سختی ممکن است ناشی از سنگدلی معشوق یا دشواری‌های عشق باشد، اما عشق او به قدری قوی است که این چالش‌ها را می‌پذیرد.
با من نمی نشست به جام ترنج شکل
او آب نار خورد و مرا تاب نار داد
هوش مصنوعی: او هرگز با من نشسته و از شراب خوشگلی که به رنگ نارنج بود، نمی‌آشامید. اما همان مشروب باعث شد که من احساس گرما و شوق کنم.
چون مار مهره خواستم از حلقه لبش
در پیچ رفت زلفش واز مهره مار داد
هوش مصنوعی: هنگامی که به لب‌های او نزدیک شدم تا مهره مار را بگیرم، موهایش پیچید و در آخر، به جای مهره مار، زلفش را به من داد.
آمد غمش ولایت جانرا ستد به زور
در دل نشست و قلعه جان را حصار داد
هوش مصنوعی: غم او به شدت بر دل حاکم شد و مانند یک محاصره، روح و جانم را تسخیر کرد.
گفتم به جان شه که زجانم بدار دست
چون نام شه شنید به جان زینهار داد
هوش مصنوعی: به جان پادشاه گفتم که جانم را نگه‌دار. وقتی نام پادشاه را شنید، با حالتی جدی از جانم خواست که مراقب باشم.
شاه جهان اتابک اعظم که دولتش
با روی ملک را به بنای استوار داد
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ و فرمانروا که با زیبایی و قدرت خود، کشور را به شکل محکم و استواری بنا کرد.
دارای عصر نصرت دین اختیار ملک
کایزد بر اختیار خودش اختیار داد
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند سرنوشت و پیروزی دین را به یک شخص خاص واگذار کرد، او را بر انتخاب خودشان ناظر کرد.
سر دفتر خلافت ابوبکر کاسمان
از دیده نزل برد و زجانش نثار داد
هوش مصنوعی: در زمان خلافت ابوبکر، کاسمان از چشمانش اشک ریخت و جانش را فدای او کرد.
شاهنشهی که در عظمت بارگاه او
بر آسمان رساند کسی را که بار داد
هوش مصنوعی: ملک بزرگی که عظمت و شکوه کاخ‌اش به آسمان‌ها بلند است، کسی را به مقام و مرتبه‌ای می‌رساند که توانایی تحمل آن را داشته باشد.
حیدر صلابتی که به سرهای دشمنان
شمشیر او نشان سر ذوالفقار داد
هوش مصنوعی: حیدر با قدرت و دلیری خود، سر دشمنان را با شمشیرش به خاک انداخت و این نشان‌دهنده عظمت و شجاعت اوست.
کیخسرو زمانه که جام جهان نمای
او را می و مخالف او را خمار داد
هوش مصنوعی: کیخسرو، شخصیت مشهور و بزرگ، که ظرفی دارد که به او نمایی از جهان می‌دهد، به خاطر شراب و مخالفانش حالتی مست پیدا کرده است.
کشورستان سکندرِ ثانی که خضر فیض
آب حیات او ز می خوشگوار باد
هوش مصنوعی: سرزمین سکندر دوم که خضر، بهره‌ی آب حیات او را از شراب خوشگوار، به دست می‌آورد.
می خوردنش مبین که زبهر صلاح ملک
مشغولیی به چشم بد روزگار داد
هوش مصنوعی: او در حال نوشیدن است، اما نباید به این کارش توجه کنی؛ زیرا او برای رفاه و امنیت کشور مشغول به کار است و در روزگار ناپسند، دچار دیده‌وری بد شده است.
چون وقت طاعت آمد و هنگام داد بود
پوشیده کرد طاعت وداد آشکار داد
هوش مصنوعی: زمانی که وقت عبادت و انصاف فرا می‌رسد، انسان باید از پنهان کردن نیکی‌ها و تحقق عدل خودداری کند و آن‌ها را آشکارا به نمایش بگذارد.
از غیرت جهان به سر تیغ و مقرعه
یک یک ستد ولی به یکی صد هزار داد
هوش مصنوعی: از سر غیرت جهانی، هر کس به نوبت از تیر و قرعه استفاده می‌کند، اما به یک نفر صد هزار می‌دهد.
چون ابر کاب را به شمار و عدد کشید
وانگه که داد بی عدد و بی شمار داد
هوش مصنوعی: مانند ابر که بارش را به حساب و شمار می‌آورد، سپس به وفور و بی‌پایان، بخشش می‌کند.
میراث خوار ملک فریدون به عالم اوست
میراث را زمانه به میراث خوار داد
هوش مصنوعی: میراث زمین و پادشاهی فریدون متعلق به کسی است که در زمانه حاضر آن را به ارث برده است. به عبارت دیگر، هر چیزی که از گذشته به جا مانده، به کسانی داده می‌شود که در حال حاضر آن را در اختیار دارند.
دولت چودید کوست قرار همه وجود
ملک وجود را همه بر وی قرار داد
هوش مصنوعی: خوشبختی و نعمت کجا هستند که قرار و آرامش همه موجودات به آن وابسته است و همه چیز بر اساس آن تنظیم شده است؟
هر چند من به گنج قناعت توانگرم
بی برگی تمام گلم را غبار داد
هوش مصنوعی: هرچند من به نعمت قناعت و کافی بودن راضی‌ام، اما از نظر ظاهری مانند گلی که بی‌برگ شده و غبار جمع کرده است، وضعیت خوبی ندارم.
زان پیشتر که خاک زمین را بود قرار
و افزون از آنک دور فلک را مداد داد
هوش مصنوعی: قبل از آنکه زمین جایی برای سکونت پیدا کند و بالاتر از آن، قبل از اینکه آسمان به وجود آید.
سرسبزی فلک به زمین بوس شاه باد
ختم سخن نگر چو نکو یادگار داد
هوش مصنوعی: آسمان به زمین عشق و احترام می‌ورزد و زیبایی‌اش را به خاطر بزرگی و یادگاری که از شاه باقی مانده، برمی‌شمارد.