گنجور

شمارهٔ ۹۷

پاسبان خفته این دار گر بیدار بود
کی برای کیفر غارتگران بی‌دار بود
پرده دل تا نشد چاک از غمت پیدا نگشت
کز پس یک پرده پنهان صدهزار اسرار بود
ناتوانی بین که درمان دل بیمار خویش
جُستم از چشمی که آن هم از قَضا بیمار بود
در شب غم آنکه دامان مرا از کف نداد
با گواهی دادن دل دیده خونبار بود
نیست گوش حق‌نیوشی در خراب‌آباد ما
ورنه از دست تو ما را شکوه بسیار بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پاسبان خفته این دار گر بیدار بود
کی برای کیفر غارتگران بی‌دار بود
هوش مصنوعی: اگر نگهبان این منزل خوابش نبرد و بیدار باشد، دیگر چه کسی برای مجازات غارتگران بی‌خبر و ناآگاه اقدام خواهد کرد؟
پرده دل تا نشد چاک از غمت پیدا نگشت
کز پس یک پرده پنهان صدهزار اسرار بود
هوش مصنوعی: دل انسان تا زمانی که از غم شما شکاف نیافته، نتوانسته است به راستی احساسات و رازهای درونش را نشان دهد. پس از آنکه این پرده دریده شود، هزاران راز و احساس نهفته نمایان می‌گردند.
ناتوانی بین که درمان دل بیمار خویش
جُستم از چشمی که آن هم از قَضا بیمار بود
هوش مصنوعی: درک کن که من برای بهبود حال دل ناتوان خود، کمک را از چشمی جستجو کردم که خود نیز در وضعیت بدی بود.
در شب غم آنکه دامان مرا از کف نداد
با گواهی دادن دل دیده خونبار بود
هوش مصنوعی: در شب غم، کسی که با من بود و مرا ترک نکرد، دل من گواهی می‌دهد که چشم‌هایم از گریه پر شده بود.
نیست گوش حق‌نیوشی در خراب‌آباد ما
ورنه از دست تو ما را شکوه بسیار بود
هوش مصنوعی: در سرزمین ویران ما، کسی نیست که به حقایق گوش دهد، وگرنه از رفتار تو ما شکایات زیادی داشتیم.