گنجور

شمارهٔ ۸۵

چون ز شهر آن شاهد شیرین‌شمایل می‌رود
در قفایش، کاروان در کاروان، دل می‌رود
همچو کز دنبال او وادی به وادی چشم رفت
پیش‌پیشش اشک هم منزل به منزل می‌رود
دل اگر دیوانه نبود الفتش با زلف چیست
کی به پای خویش عاقل در سلاسل می‌رود
چون به باطن در جهان نبود وجودی غیر حق
حق بود آن هم که در ظاهر به باطل می‌رود
یارب این مقتول عشق از چیست کز راه وفا
سر به کف بگرفته استقبال قاتل می‌رود
کوی لیلی بس خطرناک است ز آنجا تا به حشر
همچو مجنون بازگردد هرچه عاقل می‌رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون ز شهر آن شاهد شیرین‌شمایل می‌رود
در قفایش، کاروان در کاروان، دل می‌رود
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوق خوش‌صورت از شهر می‌رود، دل‌ها به خاطر دیدن او، یکی پس از دیگری در غم و اندوه می‌رود.
همچو کز دنبال او وادی به وادی چشم رفت
پیش‌پیشش اشک هم منزل به منزل می‌رود
هوش مصنوعی: چون کسی که به دنبال او از دشت و دره‌ای عبور می‌کند، اشک‌هایش نیز به دنبالش در هر قدم و در هر جا جاری می‌شود.
دل اگر دیوانه نبود الفتش با زلف چیست
کی به پای خویش عاقل در سلاسل می‌رود
هوش مصنوعی: اگر دل دیوانه نمی‌بود، علاقه‌اش به زلف چه معنی داشت؟ چرا یک فرد عاقل به پای خود در زنجیر خواهد رفت؟
چون به باطن در جهان نبود وجودی غیر حق
حق بود آن هم که در ظاهر به باطل می‌رود
هوش مصنوعی: در این دنیا، تنها حقیقت وجود دارد و هیچ حقیقت دیگری جز حق وجود ندارد. حتی اگر در ظاهر چیزی به نظر باطل بیاید، در واقع همان حق است.
یارب این مقتول عشق از چیست کز راه وفا
سر به کف بگرفته استقبال قاتل می‌رود
هوش مصنوعی: ای خدا، این عاشق کشته‌شده به چه دلیل است که با وفاداری تمام، خود را برای استقبال از قاتل آماده کرده است؟
کوی لیلی بس خطرناک است ز آنجا تا به حشر
همچو مجنون بازگردد هرچه عاقل می‌رود
هوش مصنوعی: کوی لیلی بسیار پرخطر است، به‌گونه‌ای که عاقل‌ها به‌سوی آن نمی‌روند و فقط مجنون‌ها برمی‌گردند تا به آن‌جا برسند.