گنجور

شمارهٔ ۷۰ - در زندان قصر

به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد
مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد
ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا
پس‌از مشروطه با افزار استبداد می‌گردد
تپیدن‌های دل‌ها ناله شد آهسته‌آهسته
رساتر گر شود این ناله‌ها فریاد می‌گردد
شدم چون چرخ سرگردان که چرخ کج‌روش تا کی
به کام این جفاجو با همه بی‌داد می‌گردد
ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش دشنهٔ فولاد می‌گردد
دلم از این خرابی‌ها بود خوش زان‌که می‌دانم
خرابی چون‌که از حد بگذرد آباد می‌گردد
ز بی‌داد فزون آهن‌گری گم‌نام و زحمت‌کش
علم‌دار و علم چون کاوهٔ حداد می‌گردد
علم شد در جهان فرهاد در جان‌بازی شیرین
نه هرکس کوه‌کن شد در جهان فرهاد می‌گردد
دلم از این عروسی سخت می‌لرزد که قاسم هم
چو جنگ نینوا نزدیک شد داماد می‌گردد
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن ز‌آن‌رو
که بنیان جفا و جور بی‌بنیاد می‌گردد
ز شاگردی نمودن فرخی استاد ماهر شد
بلی هر کس که شاگردی نمود استاد می‌گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد
مگر روزی که از این بند غم آزاد می‌گردد
هوش مصنوعی: مرغ دل من در قفس زندانی‌اش با وجود غم‌ها باز هم شاد می‌شود، فقط امید دارم روزی از این بند و غم‌ها رهایی یابد.
ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا
پس‌از مشروطه با افزار استبداد می‌گردد
هوش مصنوعی: پس از اینکه مشروطه به پیروزی رسید، با استفاده از ابزارهای استبداد، جهان به آزادی و پیشرفت می‌رسد و کشور به حالت بهتری خواهد رسید.
تپیدن‌های دل‌ها ناله شد آهسته‌آهسته
رساتر گر شود این ناله‌ها فریاد می‌گردد
هوش مصنوعی: دل‌ها به آرامی و تند تند می‌تپند و این تپش‌ها به ناله تبدیل می‌شود. اگر این ناله‌ها شدت بگیرد، به فریاد تبدیل خواهد شد.
شدم چون چرخ سرگردان که چرخ کج‌روش تا کی
به کام این جفاجو با همه بی‌داد می‌گردد
هوش مصنوعی: من مانند چرخ گردان و سرگردانی هستم که نمی‌دانم تا کی به خواسته‌های این ظالم پاسخ می‌دهد و با همه ظلم و بی‌عدالتی‌اش، همچنان به دور خود می‌چرخد.
ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش دشنهٔ فولاد می‌گردد
هوش مصنوعی: از گریه و ناله مردم بوی خون به مشام می‌رسد، چون اگر آهن را با آب و آتش مواجه کنی، دشنهٔ فولادی شکل می‌گیرد.
دلم از این خرابی‌ها بود خوش زان‌که می‌دانم
خرابی چون‌که از حد بگذرد آباد می‌گردد
هوش مصنوعی: دل من از این ویرانی‌ها ناراحت نیست، زیرا می‌دانم که وقتی ویرانی از حد بگذرد، دوباره به آبادانی می‌رسد.
ز بی‌داد فزون آهن‌گری گم‌نام و زحمت‌کش
علم‌دار و علم چون کاوهٔ حداد می‌گردد
هوش مصنوعی: از ظلم و بی‌عدالتی، آهنگری ناشناخته و زحمتکش، مانند کاوه آهنگر، به کارش ادامه می‌دهد و علم و هنر را در دست می‌گیرد.
علم شد در جهان فرهاد در جان‌بازی شیرین
نه هرکس کوه‌کن شد در جهان فرهاد می‌گردد
هوش مصنوعی: علم و دانش در جهان مانند عشق فرهاد به شیرین است. در این دنیا هر کسی که مثل فرهاد به دنبال تلاش و کوشش در مسیری دشوار برود، به یاد او خواهد ماند.
دلم از این عروسی سخت می‌لرزد که قاسم هم
چو جنگ نینوا نزدیک شد داماد می‌گردد
هوش مصنوعی: دل من به شدت نگران و مضطرب است از این عروسی، زیرا یادآور کارزار نینوا است و به نظر می‌رسد قاسم نیز به سرعت به دامادی نزدیک می‌شود.
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن ز‌آن‌رو
که بنیان جفا و جور بی‌بنیاد می‌گردد
هوش مصنوعی: من از ویرانی اوضاع مطمئن هستم، زیرا پایه‌های ظلم و ستم بدون اعتبار و بنا در حال نابودی است.
ز شاگردی نمودن فرخی استاد ماهر شد
بلی هر کس که شاگردی نمود استاد می‌گردد
هوش مصنوعی: فرخی به عنوان شاگرد یاد می‌گیرد و به یک استاد ماهر تبدیل می‌شود. در واقع، هر کسی که به یادگیری و شاگردی بپردازد، می‌تواند در آینده به مقام استاد برسد.

حاشیه ها

1401/06/22 10:09
m nesh

آلبوم چاووش 2 - شهرام ناظری - قطعه آزادی

1403/01/30 01:03
میرهادی حسینی

فرخی درسالهای آخر حکومت رضاشاه ، که در زندان قصر است ، امیدوار بود از زندان آزاد شود فرّخی نومید از آزادی و خشمناک از این که اسارت بیجرم او را پایانی نیست به سیم آخر میزند و یکی از چند غزل عالی خود را میسراید

سخهای از این غزل با مطلع «به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد» به وسیله خبرچینهای محبس به دست رئیس زندان میرسد و از آنجا به دربار ارسال میشود.

آنچه که بیش از هرچیز رضاشاه را برمیآشوبد بیتی است در این غزل که عروسی ولیعهد را با عروسی قاسم مقایسه کرده ؛ حکم قتل فرّخی صادر میشود و روز 25 مهرماه سال 1318 شاعر در زندان شهربانی به قتل میرسد.