گنجور

شمارهٔ ۶۵

چمن از لاله چو بنهاد به سر افسر سرخ
پای گل زن ز کف سبزخطان ساغر سرخ
اشک چون سیم سپیدم شد از آن خون که ز خلق
زردرویی کشد آنکس که ندارد زر سرخ
گرچه من قاتل دل را نشناسم اما
دیده‌ام در کف آن چشم سیه خنجر سرخ
کی به بام تو پری روی زند بال و پری
هر کبوتر که ز سنگ تو ندارد پر سرخ
تاخت مژگان تو بر ملک دل از چشم سیاه
چون سوی شرق به فرمان قضا لشکر سرخ
خون دل خورده‌ام از دست تو بس، از پس مرگ
سر زند سبزه سر از تربت من با سر سرخ
شب ما روز نگردد ز مه باختری
تا چو خورشید به خاور، نزنیم اختر سرخ
پرسش خانه ما را مکن از کس که ز اشک
خانه ماست همان خانه که دارد در سرخ
فرخی روی سفید آنکه بر چرخ کبود
با رخ زرد ز سیلی بودش زیور سرخ

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چمن از لاله چو بنهاد به سر افسر سرخ
پای گل زن ز کف سبزخطان ساغر سرخ
هوش مصنوعی: چمن با لاله‌های سرخ مانند تاجی زیبا بر سر گذاشته شده است، و گل‌های سرخ مانند می‌گساری در دستان سبز خُسرو یا جوانمردان قرار دارند.
اشک چون سیم سپیدم شد از آن خون که ز خلق
زردرویی کشد آنکس که ندارد زر سرخ
هوش مصنوعی: اشک من مثل سیم سفید شده از آگاهایی که از مشکلات دیگران زردروی دارم؛ چرا که آن کسی که پول و ثروت ندارد، به سختی کفش تنگی را تحمل می‌کند.
گرچه من قاتل دل را نشناسم اما
دیده‌ام در کف آن چشم سیه خنجر سرخ
هوش مصنوعی: هرچند که من نمی‌توانم کسی را که دل را می‌کشد بشناسم، اما دیده‌ام که در دست او چشم سیاهی قرار دارد که همچون خنجری سرخ به نظر می‌رسد.
کی به بام تو پری روی زند بال و پری
هر کبوتر که ز سنگ تو ندارد پر سرخ
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند بر بام تو پرواز کند؟ تنها پرنده‌ای که از سنگ تو ریخت نداشته باشد، یعنی کسی که در مشکلی نیست، می‌تواند به تو نزدیک شود.
تاخت مژگان تو بر ملک دل از چشم سیاه
چون سوی شرق به فرمان قضا لشکر سرخ
هوش مصنوعی: مژگان تو به دل من حمله می‌آورند، و چشمان سیاه تو مانند لشکری سرخ هستند که به سوی شرق حرکت می‌کنند، تحت فرمان قضا و تقدیر.
خون دل خورده‌ام از دست تو بس، از پس مرگ
سر زند سبزه سر از تربت من با سر سرخ
هوش مصنوعی: از غم و ناراحتی ناتوانی که از دست تو به جانم آمده، بسیار رنج کشیده‌ام. اما بعد از مرگم، سبزه‌ای بر سر مزارم می‌روید که نشانه‌ای از زندگی و امید است.
شب ما روز نگردد ز مه باختری
تا چو خورشید به خاور، نزنیم اختر سرخ
هوش مصنوعی: شب ما به روز نمی‌رسد که با ماه زیبا بگذرد، تا زمانی که چون خورشید در مشرق طلوع کنیم و ستاره سرخ را فرو بریزیم.
پرسش خانه ما را مکن از کس که ز اشک
خانه ماست همان خانه که دارد در سرخ
هوش مصنوعی: از کسی درباره خانه ما سوال نکن، زیرا این خانه پر از اشک و غم است و به رنگ سرخ در آمده است.
فرخی روی سفید آنکه بر چرخ کبود
با رخ زرد ز سیلی بودش زیور سرخ
هوش مصنوعی: آن کسی که رویی سفید دارد، در دنیای پر از ناملایمات و غم‌ها که چهره‌اش زرد شده، همچنان با زیبایی و شکوهی که دارد، زیور و زیبایی او همچون سرخی شاداب است.