گنجور

شمارهٔ ۴۸

شب غم روز من و ماه محن سال منست
روزگاریست که از دست تو این حال منست
بسکه دلتنگ از این زندگی تلخ شدم
مردن اکنون به خدا غایت آمال منست
دوست با هر که شدم دشمن جانم گردید
چکنم اینهمه از شومی اقبال منست
در میان همه مرغان چمن فصل بهار
آنکه بشکسته شد از سنگ ستم، بال منست
به گناهی که چو خورشید گرفتم پیشی
چشم هر اختر سوزنده به دنبال منست
فرخی چون تو و من کس به سخندانی نیست
شعر شیرین ز تو و ملک سخن مال منست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب غم روز من و ماه محن سال منست
روزگاریست که از دست تو این حال منست
هوش مصنوعی: شب‌ها برای من همراه با غم است و روزها هم چنین؛ مانند ماهی که در آسمان است و سال من را تشکیل می‌دهد. مدت زیادی است که وضعیت من به خاطر تو این‌گونه شده است.
بسکه دلتنگ از این زندگی تلخ شدم
مردن اکنون به خدا غایت آمال منست
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی و درد ناشی از این زندگی تلخ، دیگر به مرگ فکر می‌کنم و گویی این تنها آرزوی من شده است.
دوست با هر که شدم دشمن جانم گردید
چکنم اینهمه از شومی اقبال منست
هوش مصنوعی: هر وقت که با کسی دوست شدم، او به دشمن من تبدیل شد و حالا نمی‌دانم چه کنم، زیرا این همه بدبیاری از بدشانسی من است.
در میان همه مرغان چمن فصل بهار
آنکه بشکسته شد از سنگ ستم، بال منست
هوش مصنوعی: در میان تمامی پرندگان چمن در فصل بهار، آن پرنده‌ای که از ظلم و سختی آزاد شده، بال من است.
به گناهی که چو خورشید گرفتم پیشی
چشم هر اختر سوزنده به دنبال منست
هوش مصنوعی: من به خاطر گناهی که انجام داده‌ام، مانند خورشید درخشانی در نظر دیگران جلوه می‌کنم و هر ستاره‌ای که در آسمان است، به دنبال من می‌گردد.
فرخی چون تو و من کس به سخندانی نیست
شعر شیرین ز تو و ملک سخن مال منست
هوش مصنوعی: فرخی، هیچ‌کس به زیبایی و دلنشینی تو و من سخن نمی‌گوید. شعر زیبا و دلنشین از تو است و مقام شاعری به من تعلق دارد.