گنجور

شمارهٔ ۱۸

تا دیده دلم عارِضِ آن رَشکِ پری را
پوشیده به تن جامهٔ دیوانه‌گری را
چون مردِ هنرپیشه به هر دوره ذلیل است
خوش آنکه کند پیشهٔ خود بی‌هنری را
شب تا به سحر در طلبِ صبحِ وصالت
بگرفته دلم دامنِ آهِ سحری را
در عصرِ تَمَدُّن چون تَوَحُّش شده افزون
بر دیده کشم سرمهٔ عهدِ حجری را
یاقوت مگر پیشِ لبِ لعلِ تو دم زد
کز رَشک چو من جلوه دهد خون‌جگری را
از روزِ ازل دستِ قضا قسمتِ ما کرد
رسوایی و آوارگی و دربه‌دری را
تا فرخی از سِرِّ غمِ عشق خبر شد
رجحان دهد از هر خبری بی‌خبری را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.