گنجور

شمارهٔ ۱۳

زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما
از داغ تازه سوخت دل لاله‌گون ما
آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر
کان سنگدل ببست کمر را به خون ما
ما جز برای خیر بشر دم نمی‌زنیم
این است یک نمونه ز راز درون ما
در بزم ما سخن ز خداوند و بنده نیست
دون پیش ماست عالی و عالی‌ست دون ما
ما را به سوی وادی دیوانگی کشید
این عشق خیره‌سر که بود رهنمون ما
ساقی ز بس که ریخت به ساغر شراب تلخ
لبریز کرد کاسه صبر و سکون ما
تا روز مرگ از سر ما دست برنداشت
بخت سیاه سوخته واژگون ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما
از داغ تازه سوخت دل لاله‌گون ما
هوش مصنوعی: وقتی فصل گل رسید، مثل اینکه خیمه‌ای در بیابان برافراشته شده است، جنون ما به خاطر غمی تازه، دل‌های‌مان را مانند لاله‌ها سوزانده است.
آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر
کان سنگدل ببست کمر را به خون ما
هوش مصنوعی: ما آن لحظه با چشمانی پر از اشک نشسته بودیم تا کمر، زیرا آن سنگدل کمر خود را با خون ما بست.
ما جز برای خیر بشر دم نمی‌زنیم
این است یک نمونه ز راز درون ما
هوش مصنوعی: ما فقط برای خدمت به بشریت صحبت می‌کنیم و این نشان‌دهنده‌ی واقعیات درونی ماست.
در بزم ما سخن ز خداوند و بنده نیست
دون پیش ماست عالی و عالی‌ست دون ما
هوش مصنوعی: در محفل ما صحبت از خدا و بندگی نیست؛ همه چیز در عالی‌ترین مرتبه قرار دارد و چیزهای پست‌تر در کنار ما جایی ندارند.
ما را به سوی وادی دیوانگی کشید
این عشق خیره‌سر که بود رهنمون ما
هوش مصنوعی: این عشق پرشور ما را به دنیای دیوانگی برد و ما را هدایت کرد.
ساقی ز بس که ریخت به ساغر شراب تلخ
لبریز کرد کاسه صبر و سکون ما
هوش مصنوعی: ای ساقی، به قدری شراب تلخ در جام ریختی که کاسه صبر و آرامش ما را پر کردی.
تا روز مرگ از سر ما دست برنداشت
بخت سیاه سوخته واژگون ما
هوش مصنوعی: بخت بد ما تا روز مرگ دست از سر ما برنمی‌دارد و همیشه به ما آسیب می‌زند.