شمارهٔ ۱۰۴
باز دلبر به دلم عزم شبیخون دارد
که به رخ دیده شبی اشک و شبی خون دارد
میرود غافل و خلقش ز پی و من به شگفت
کاین چه لیلی است که صد سلسله مجنون دارد
پای خم دست پی گردش ساغر بگشای
تا بدانی چه به سر گردش گردون دارد
شور شیرین نه همین تارک فرهاد شکافت
بلکه خسرو هم از آن پهلوی گلگون دارد
سرو خاک ره آن رند که با دست تهی
سطوت قارنی و ثروت قارون دارد
چشم فتان تو نازم که به هر گوشه هزار
چون منِ گوشهنشین واله و مفتون دارد
خواری و زاری و آوارگی و دربهدری
این همه فرخی از اختر وارون دارد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز دلبر به دلم عزم شبیخون دارد
که به رخ دیده شبی اشک و شبی خون دارد
هوش مصنوعی: دلبر دوباره به فکر حمله به دل من است، چون در چشمانش هم اشک وجود دارد و هم خون.
میرود غافل و خلقش ز پی و من به شگفت
کاین چه لیلی است که صد سلسله مجنون دارد
هوش مصنوعی: یک نفر بیخبر به سمت خود میرود و دیگران در پی او هستند. من در تعجبم که این چه دختری است که این همه عاشق دیوانه دارد.
پای خم دست پی گردش ساغر بگشای
تا بدانی چه به سر گردش گردون دارد
هوش مصنوعی: پای خم را از روی دست بستر ساغر بگشا تا ببینی چه بر سر چرخش روزگار آمده است.
شور شیرین نه همین تارک فرهاد شکافت
بلکه خسرو هم از آن پهلوی گلگون دارد
هوش مصنوعی: شور و هیجان ناشی از عشق تنها به فرهاد که از کوه شکافتن برای شیرین داشت، محدود نمیشود؛ بلکه خسرو نیز از آن عشق به گلگون پیوند دارد.
سرو خاک ره آن رند که با دست تهی
سطوت قارنی و ثروت قارون دارد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که به سادگی و با دست خالی در مسیر حقیقت و معنویت حرکت میکند، میتواند به قدرت و ثروتی دست یابد که از ثروت و عظمت پادشاهان بزرگ نیز فراتر است. این یک تأکید بر ارزشهای درونی و معنوی در مقایسه با مادیات است.
چشم فتان تو نازم که به هر گوشه هزار
چون منِ گوشهنشین واله و مفتون دارد
هوش مصنوعی: چشم زیبا و فریبندهی تو را تحسین میکنم که در هر گوشه، هزاران نفر مانند من، که گوشهنشین و شیفتهاند، برای تو شیدا و مجذوب هستند.
خواری و زاری و آوارگی و دربهدری
این همه فرخی از اختر وارون دارد
هوش مصنوعی: ذلت، درد و آوارگی و بیخانمانی، همه اینها نشان از بدبختی و شقاوت فرخی دارد که سرنوشت نامساعدی برایش رقم خورده است.