گنجور

شمارهٔ ۹ - به میرزا اسمعیل هنر و سایر فرزندانش نگاشته

اسمعیل ندانم کار سه یک به کجا کشید. از گرمابه و سفیدی و ترشی با پروا و پرهیز باش، و هر چه زودتر مژده تندرستی بازرسان. خسته خواهد آمد از زشت های کردار موبد با او راز مران، اندیشه خوش کن و فرزند سار با خود پذیر.

احمد؛ خدا داد تو و علی را از آن دیوانه که راه چاله گز پیمود بستاند. بکوش شاید نگاه مهر خدایی کاوش و کینه پیران و دانشمندان مرز را باز پردازد. ده تومان از سرکار حاجی میرزا ابراهیم و آقا قربانعلی وام کردم و نوشته سپردم به تو فرستند و دریابند آماده باش، دستورهای من یادت نرود چگونه و چند خود را بر نگار.

ابراهیم، نزدیک است از تو خشنود شوم، اگر نگارش خرسندی هنر و صفائی از تو چشم سپار افتد، شب های تار و روشنی های کار دو کیهان ترا از خدا خواهم خواست. همشیره عباس را دیده بوسی کن و بگو اگر به کم از تو گله مند باشد تا زنده ام از تو رنجیده خواهم بود.

شمارهٔ ۸ - نامه ای حاکی از شرط بندی بین یغما و قاآنی: سرکار سردار را بنده‌ام و به امید آنکه جان بر وجودش فشانم زنده. اینک در صحبت سرکار قاآنیم و به دیدار مینو آثارش نقد در بهشت جاودانی. بر سر فرهنگ «فرسب» میان ایشان و من حرف است، بی حضور و رجوع فرهنگ جهانگیری داوری به مقطع نخواهد رسید. به صول عریضه فرهنگ فرزندی اسد را بدون عذر و بهانه بده آدم خودت بیارد که مجهولی معلوم شود. پنج من قند مایه نذر است، اگر نفرستی بیست و پنج هزار ضرر دانسته بمن خواهی زد و تو بمیری خواهم رنجید. حرره یغما.شمارهٔ ۱۰ - به میرزا ابراهیم دستان و محمدعلی خطر نوشته: ابراهیم، محمدعلی: اگر از من توقع پدری و تربیت دارید این تکلیفات را حتما متحمل شوید و تخلف مکنید و بهوای نفس خود راه مروید. با سید و عامه طایفه مطاع مکرم سلطان به صفا و راستی راه بروید. از کوچکی و پند و دستوری اسمعیل سر موئی تجاوز مکنید. زبان از یاوه دربندید. محمدعلی حتما درس بخواند تا پیش خان دام اقباله نوکر شود و به عقل حرکت کند. هر دو یابوهای خود را بعد از علف یا پیش از علف حتما حکما بفروشید. بی صلاح و رضای اسمعیل قدمی برمدارید. تا من احضار نکنم حتما در سمنان بمانید.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسمعیل ندانم کار سه یک به کجا کشید. از گرمابه و سفیدی و ترشی با پروا و پرهیز باش، و هر چه زودتر مژده تندرستی بازرسان. خسته خواهد آمد از زشت های کردار موبد با او راز مران، اندیشه خوش کن و فرزند سار با خود پذیر.
هوش مصنوعی: اسماعیل، نمی‌دانم کارها به کجا خواهد رسید. از گرمابه، سفیدی و ترشی با احتیاط و دقت دوری کن، و هر چه سریع‌تر خبر سلامتی بازرسان را برسان. او از رفتارهای ناشایست موبد خسته خواهد بود، پس راز را با او در میان نگذار. اندیشه‌ات را مثبت کن و فرزند سار را با خود همراه ببر.
احمد؛ خدا داد تو و علی را از آن دیوانه که راه چاله گز پیمود بستاند. بکوش شاید نگاه مهر خدایی کاوش و کینه پیران و دانشمندان مرز را باز پردازد. ده تومان از سرکار حاجی میرزا ابراهیم و آقا قربانعلی وام کردم و نوشته سپردم به تو فرستند و دریابند آماده باش، دستورهای من یادت نرود چگونه و چند خود را بر نگار.
هوش مصنوعی: احمد، امیدوارم که خدا تو و علی را از آن دیوانه‌ای که در چاله‌های بی‌فکری می‌افتد نجات دهد. تلاش کن که شاید محبت خداوند و ناراحتی‌های پیران و دانشمندان بتواند مشکلات را حل کند. من ده تومان از حاجی میرزا ابراهیم و آقا قربانعلی قرض کردم و نوشته‌ای به تو سپردم که به دست تو برسد. آماده باش و دستورات من را فراموش نکن، هر چیزی را که می‌گویم به یاد بسپار.
ابراهیم، نزدیک است از تو خشنود شوم، اگر نگارش خرسندی هنر و صفائی از تو چشم سپار افتد، شب های تار و روشنی های کار دو کیهان ترا از خدا خواهم خواست. همشیره عباس را دیده بوسی کن و بگو اگر به کم از تو گله مند باشد تا زنده ام از تو رنجیده خواهم بود.
هوش مصنوعی: ابراهیم، به زودی از تو راضی خواهم شد، اگر توانایی نوشتن خوشحالی و زیبایی را داشته باشی. شب‌های تار و روشنایی‌های کار دو جهان را از خدا برایت می‌خواهم. خواهر عباس را ببوس و به او بگو اگر کوچک‌ترین ناراحتی از تو داشته باشد، تا زمانی که زنده‌ام از این موضوع ناراحت خواهم بود.