گنجور

شمارهٔ ۶ - داستان زادن «معصومه»

جوانکی از پیرزادگان بیابانک خواهری داشت «معصومه» نام. میان این خواهر و برادر شیفتگی های لیلی مجنون بود و فریفتگی های عباسه و هارون، معصومه شوهر خواست. آبستن گشت. هنگام زادن رسید. درد بار نهادن دراز افتاد.

پندار مرگ بر زیست چربیدن گرفت. شب هفتم آغاز خروس خوان شکم از بارزادن باز پرداخت. برادر آگاه گردید. دامان به سنگ های درشت بر انباشت. تازکوی و برزن گرفت. بی آنکه سرائی از میان افتد یا دری برکران یابد:

به نیروی پنجه به بازوی مشت
فرو کوفت درها به سنگ درشت
ز آوای درها و آشوب سنگ
ز ماهی به مه شد غریو و غرنگ
چه درها که از زخمه درهم شکست
چه سرها که آسیمه از خواب جست
زن و مرد پیر و جوان هاج و واج
گریزان به دهلیز در از، دواج
یکی گفت دارای ری کینه خواه
مگر تاخت زی شهر خاور سپاه
دگر گفت ناید ز شه این ستیز
به ماهی زمه رست این رستخیز
ز هر خانه غوغا به خورشید و ماه
که خود کیست این جنگی کینه خواه؟
چه کین توخت گردون پیروز چنگ
که می بارد از چار سو چوب و سنگ؟
ازین کند ستوار، و این کوب سخت
دری نیست در شهر جز لخت لخت
به کاوش کمر تنگ بستن چرا؟
به سنگ ستم در شکستن چرا؟
بگو تا بدانیم کت نام چیست؟
وز این در شکستن ترا کام چیست؟
به پاسخ، درای دهان باز کرد
لب از خنده آزرم اهواز کرد
که زنهار، با کس مرا جنگ نیست
درشتی و سختی درین سنگ نیست
مرا اخت فرخنده معصومه نام
کز و مهر و مه نیکوی کرده وام
جهان آبگون است و او در تاب
زمین آسمان است و او آفتاب
پس از هفته ای تاب و تیمار و تب
ز زادن شد آسوده در نیم شب
شما را نه از کینه آشوفتم
پی مژده سندان بدر کوفتم
سزد روز و شب هفته و سال و ماه
بدین نامور مژده رنج کاه
به کوری آن کش بود دشمنی
پذیرد دل دوستان روشنی
سپهر بلند ار در آید بخاک
چو معصومه زنده است ما را چه باک
شمارهٔ ۵ - به میرزا احمد صفائی نگاشته: احمد، حاجی اسمعیل بیک تهرانی اشعار مرا جمع کرده، تخمین دو سه هزار بیت مزخرف و لاغ و سردو خام، چیزهای غریب مال مردم به نام من بیچاره در آن دفتر نگاشته. بارها عرض کردم پنجاه تومان به رسم نیاز می دهم که منحولات لاطایل را بیرون کنی. پنداشت که این درخواه از روی فروتنی است، در نپذیرفت و این بیچاره رسوا و زشت نام خواهد شد. ترا به خدائی که پرستشگاه تست به کاغذ و پیام و عجز و لابه و التماس و در خواست او را راضی کن و ملحقات را که بر اصل می چربد باز پرداز. جز سرداریه و چند طغرا نگارش پارسی و غزلی چند که سبک بیان گواهی دهد تتمه معیوب و مخلوط است. این پیر ناتوان را در حیات و ممات از چنگ فضیحت باز خر، و اگر انکار کند مزخرفات و ملحقات را در جزو دفتر احمد ثبت نمای. زیرا که در اشعار احمدا جز قافیه و سجع هیچ ملاحظه براعت و شیوائی و بلاغت و زیبائی نیست.شمارهٔ ۷ - بیماری قاآنی و پرستاری یغما: امیدگاها، تا نپنداری اینچند روزه دانسته و توانسته دیر و دور ماندم، و از فر فرخ دیدار و فرخنده گفتارت که رامش دل و جان است، و آرامش تن و روان، کر و کور.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوانکی از پیرزادگان بیابانک خواهری داشت «معصومه» نام. میان این خواهر و برادر شیفتگی های لیلی مجنون بود و فریفتگی های عباسه و هارون، معصومه شوهر خواست. آبستن گشت. هنگام زادن رسید. درد بار نهادن دراز افتاد.
هوش مصنوعی: جوانی از نیاکان بیابانک خواهرش را به نام «معصومه» داشت. رابطه‌ای عمیق و احساسی میان این خواهر و برادر برقرار بود، مشابه شیفتگی‌های لیلی و مجنون و همچنین جذابیت‌های عباسه و هارون. معصومه تصمیم به ازدواج گرفت و باردار شد. زمان زایمانش فرا رسید و درد زایمان او به طول انجامید.
پندار مرگ بر زیست چربیدن گرفت. شب هفتم آغاز خروس خوان شکم از بارزادن باز پرداخت. برادر آگاه گردید. دامان به سنگ های درشت بر انباشت. تازکوی و برزن گرفت. بی آنکه سرائی از میان افتد یا دری برکران یابد:
هوش مصنوعی: فکر مرگ بر زندگی سایه انداخته است. در شب هفتم، با شروع خروس‌خوان، شکم از بارش زاده‌ها خالی شده است. برادر از این موضوع باخبر می‌شود. او با شتاب به سمت سنگ‌های بزرگ می‌رود. بدون اینکه نیازی به گفت‌وگو یا بی‌نظمی داشته باشد، به حرکت ادامه می‌دهد.
به نیروی پنجه به بازوی مشت
فرو کوفت درها به سنگ درشت
هوش مصنوعی: با قدرت دستش، با تمام قوت به در سنگی ضربه زد.
ز آوای درها و آشوب سنگ
ز ماهی به مه شد غریو و غرنگ
هوش مصنوعی: با صدای درها و سر و صدای سنگ، از ماهی صدایی بلند و وحشت‌انگیز به گوش می‌رسد.
چه درها که از زخمه درهم شکست
چه سرها که آسیمه از خواب جست
هوش مصنوعی: چه درهایی که به خاطر ضربه زدن شکسته شده‌اند و چه سرهایی که از خواب به ناگاه بیدار شده‌اند.
زن و مرد پیر و جوان هاج و واج
گریزان به دهلیز در از، دواج
هوش مصنوعی: مردان و زنان، چه پیر و چه جوان، در حالتی سردرگم و ترسیده به سمت راهرو در حال فرار هستند.
یکی گفت دارای ری کینه خواه
مگر تاخت زی شهر خاور سپاه
هوش مصنوعی: یک نفر گفت که شخصی در ری (شهر) دارای کینه و دشمنی است، آیا او به سمت شرق لشکرکشی کرده است؟
دگر گفت ناید ز شه این ستیز
به ماهی زمه رست این رستخیز
هوش مصنوعی: او گفت که این نبرد از سوی شاه پایان نخواهد یافت، مانند اینکه ماهی خود را از آب نجات دهد.
ز هر خانه غوغا به خورشید و ماه
که خود کیست این جنگی کینه خواه؟
هوش مصنوعی: در هر خانه‌ای سر و صدایی است به خاطر خورشید و ماه، اما این جنگی که در جریان است، نشان از چه چیزی دارد؟
چه کین توخت گردون پیروز چنگ
که می بارد از چار سو چوب و سنگ؟
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به خشم و ناامنی دارد که در جهان حاکم است و به طور خاص به درگیری‌ها و مشکلاتی که باعث آسیب و تخریب می‌شوند، می‌پردازد. به نوعی تعبیری از وحشت و سختی‌های زندگی است که انسان در برابر آنها قرار دارد. در این زمینه، اشاره به بارانِ چوب و سنگ به معنای آزار و آسیب‌هایی است که از هر سو به فرد رسیده و او را در معرض خطر قرار می‌دهد.
ازین کند ستوار، و این کوب سخت
دری نیست در شهر جز لخت لخت
هوش مصنوعی: از این سنگ محکم، و این در سخت، در شهر هیچ چیز نیست جز تکه‌های تکه شده.
به کاوش کمر تنگ بستن چرا؟
به سنگ ستم در شکستن چرا؟
هوش مصنوعی: چرا برای جستجو و تحقیق خود را تحت فشار قرار می‌دهی؟ چرا باید در برابر ظلم و سنگینی بار ستم، مقاومت کنی؟
بگو تا بدانیم کت نام چیست؟
وز این در شکستن ترا کام چیست؟
هوش مصنوعی: بگو تا بفهمیم نام تو چیست و چرا از این در عبور می‌کنی؟ هدف تو از شکستن این در چیست؟
به پاسخ، درای دهان باز کرد
لب از خنده آزرم اهواز کرد
هوش مصنوعی: پاسخ گفتن، با دهانی باز و لبخندی بر لب، نشان‌دهنده‌ی شرم و شادی است.
که زنهار، با کس مرا جنگ نیست
درشتی و سختی درین سنگ نیست
هوش مصنوعی: بازی با کسی ندارم، مراقب باش که در این سنگ سخت، هیچ ظلم و طعنه‌ای وجود ندارد.
مرا اخت فرخنده معصومه نام
کز و مهر و مه نیکوی کرده وام
هوش مصنوعی: من خواهر خوشبخت و بی‌گناهی دارم که دلم به خاطر زیبایی و مهربانی‌اش پر شده است.
جهان آبگون است و او در تاب
زمین آسمان است و او آفتاب
هوش مصنوعی: جهان شبیه به دریا است و او در حال چرخش است. زمین و آسمان به هم متصلند و او مانند خورشید درخشان است.
پس از هفته ای تاب و تیمار و تب
ز زادن شد آسوده در نیم شب
هوش مصنوعی: پس از یک هفته ناراحتی و بی‌قراری و تب، در نیمه شب، او از زادن آرام شد.
شما را نه از کینه آشوفتم
پی مژده سندان بدر کوفتم
هوش مصنوعی: من به دلیل کینه و دشمنی با شما به این حالت آمده‌ام، بلکه به خاطر خبر خوشی که از شما شنیده‌ام و به محبت به شما پرداخته‌ام.
سزد روز و شب هفته و سال و ماه
بدین نامور مژده رنج کاه
هوش مصنوعی: بهتر است که هر روز و هر شب، هفته و سال و ماه را به یاد این خبر خوش بگذرانیم که گویای کاهش رنج و زحمت است.
به کوری آن کش بود دشمنی
پذیرد دل دوستان روشنی
هوش مصنوعی: به خاطر جلوگیری از دشمنی، دل دوستان باید روشن و پر از محبت باشد.
سپهر بلند ار در آید بخاک
چو معصومه زنده است ما را چه باک
هوش مصنوعی: اگر آسمان بلند نیز به زمین بیفتد، چون معصومه زنده است، ما هیچ غمی نداریم.