گنجور

شمارهٔ ۵۰ - به اسمعیل هنر نوشته

زاده آزاد اسمعیل هنر را چنبر گردون حلقه انگشتری باد، فرودینه فرگاه عزت، برتر پایگاه دستوانه کیوان و مشتری، طویله فضه... و تنگ می دانست، به استر و اسب و گاو و الاغ و بز و میش و دواب دوندگان بیگانه، و خویش بر نخواهد تافت. خانه حسیب را... برات پشت باره، تا حدی که در تعلیقات شرعیه محدوده است، مالکانه تصرف کن، و با هر پای و پر و پهلو و بالا و آئین و اندام که جان و دل جوید، و از آب و گل خواهند، بنوره در چین، و بنیاد برافراز. اگر بهاربند آسا بنائی خیزد، و فراخای پهنه از گودال شارع تا محاذات خاکدان خانه کوچک باغچه سرائی شود، از دیگر معماری ها زیباتر است.

چار شاخه گندنای خورشیده از باغگاه دشت و دمن، و سبزه زار دیوار به دیوار چیدن با دسته ها و بسته ها لاله و گل و سوری و سنبل مینو برابری یا رد کرد، بلکه برتری تواند جست. مالک بالاستحقاق توئی هر چه اندیشی بهر اندام و فر، فرمان تراست. علی العجاله تصرف است و چاره در بایست کردن. آینده که هستی فزاینده باد و بخت پاینده، هر چه خواهی توان کرد. هجدهم ربیع الثانی سنه ۱۲۷۵ حرره ابوالحسن یغما. فرزند سعادتمند احمد صفائی این نوشته را بدان دو نگین نستعلیق و طغرائی خاکسار، موشح ساز، خود نیز به خامه و خاتم خویش مزین کن. حرره یغما.

شمارهٔ ۴۹ - به اسمعیل هنر نوشته: اسمعیل؛ ظهر بیست و پنجم رمضان است. در مسجد شاه با مخدومی آقا ابوالحسن از حسین آباد و کار قناب و رجعت او داستان است، پنجم شوال از ری به خواست خدا از راه عراق عزم اندیش است. باری در بند غیاب و حضور دوست محمد به ذات مباش. آقا ابوالحسن را چنان پندار حاضر است. اگر اوستادی حاضر هست به وصول نوشته بر گمار، که مشغول نو کندن باشد نه لاروبی، و چنانچه نیست حتما استاد مختار را قطع و فصل مقاطعه عقل پسند کرده به کار دار تا هر جا می رود، و اخراجات می شود بکن. اهمال جایز نیست هر قدر خرج شود صرفه با تست. روزمزدی غلط است.شمارهٔ ۵۱: گرامی فرزند «خسته» را دل از بند هستی رسته باد، و تهی از سودای خود پرستی با خدا پیوسته. هنگام بازگشت بیابانک بارها سفارش کردم، احمد را بگوی امسال و آینده تا زنده ای و بار خدای را بنده بر همان هنجار که دستوری داده ام، و با پاک یزدان پیمان بامیان نهاده، بزم سوگواری تشنه کربلا و کشته نینوا را پاک و پاکیزه به سامان دار، درویشان جو به جو سنگ نیازآور. و توانگران از پلو و چلو دستار خوان برگستران. اگر سرموئی از این پیشه و اندیشه روی و رای بگردانی در زیست و مرگ از تو ناخرسند خواهم بود، و کیفر کردار را پاداش بد و سزای ناستوده از خداوند خواهم خواست.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زاده آزاد اسمعیل هنر را چنبر گردون حلقه انگشتری باد، فرودینه فرگاه عزت، برتر پایگاه دستوانه کیوان و مشتری، طویله فضه... و تنگ می دانست، به استر و اسب و گاو و الاغ و بز و میش و دواب دوندگان بیگانه، و خویش بر نخواهد تافت. خانه حسیب را... برات پشت باره، تا حدی که در تعلیقات شرعیه محدوده است، مالکانه تصرف کن، و با هر پای و پر و پهلو و بالا و آئین و اندام که جان و دل جوید، و از آب و گل خواهند، بنوره در چین، و بنیاد برافراز. اگر بهاربند آسا بنائی خیزد، و فراخای پهنه از گودال شارع تا محاذات خاکدان خانه کوچک باغچه سرائی شود، از دیگر معماری ها زیباتر است.
هوش مصنوعی: آزاد اسمعیل هنر را به عنوان حلقه‌ای در دایره‌ای می‌بیند که در آن، فضیلت و عزت در مرتبه‌های بالاتر قرار دارد. او فضاهای محدودی را برای مردم عادی و حیوانات به تصویر می‌کشد و به این ترتیب مفهوم عزت و مقام را در کنار سادگی زندگی روزمره قرار می‌دهد. او از خانه حسیب یاد می‌کند و به مالکیت اشاره می‌کند که در محدوده‌های شرعی قابل تصرف است. آزادی خلق و استفاده از طبیعت را بیان می‌کند و تأکید دارد که اگر در فضایی مناسب و با طراحی خوب ساخت و ساز صورت بگیرد، می‌تواند از سایر معماری‌ها زیباتر باشد.
چار شاخه گندنای خورشیده از باغگاه دشت و دمن، و سبزه زار دیوار به دیوار چیدن با دسته ها و بسته ها لاله و گل و سوری و سنبل مینو برابری یا رد کرد، بلکه برتری تواند جست. مالک بالاستحقاق توئی هر چه اندیشی بهر اندام و فر، فرمان تراست. علی العجاله تصرف است و چاره در بایست کردن. آینده که هستی فزاینده باد و بخت پاینده، هر چه خواهی توان کرد. هجدهم ربیع الثانی سنه ۱۲۷۵ حرره ابوالحسن یغما. فرزند سعادتمند احمد صفائی این نوشته را بدان دو نگین نستعلیق و طغرائی خاکسار، موشح ساز، خود نیز به خامه و خاتم خویش مزین کن. حرره یغما.
هوش مصنوعی: چهار شاخه گل خورشید، در باغ دشت و دمن، و چیدن سبزه‌زار با دسته‌ها و بسته‌های لاله و گل، نشان‌دهنده برتری است. تو مالک بالاستحقاق هستی و هر چه بخواهی تحت فرمان توست. به طور موقت می‌توان تصرف کرد و چاره‌ای در پابرجا کردن اختیارات است. آینده با توانایی و بخت خوب، هر چه بخواهی، ممکن می‌شود. این نوشته در تاریخ ۱۸ ربیع الثانی سال ۱۲۷۵ هجری توسط ابوالحسن یغما، فرزند احمد صفایی، با دو نگین نستعلیق و طغراء به دست خود نگاشته شده است.