گنجور

شمارهٔ ۴۲

اصغر نامی مزینانی از علی اسم غلامی سمنانی که مشهد تا قوچان مجاهد پیکار بود، و قوچان تا مشهد مشاهد آثار. حکایت کرد که کار محاصره دیر افتاد و انوشه از مصابره سیر آمد توپ سره به جوشق و تیپ سران به خندق گشاد. پس پیش از آنکه از برق چاشنی رعد توپی غرد یا تیر باران تیپ از سیب قلزم شط خونی به جیحون راند، تتمیم حجت را فرمان داد که اگر ایلخانی هم امروز استسلام رکاب آورد، بحل خیانت مغفور است و ایل خانی به ظل حمایت معذور. والا بارها به غرش توپی زیر و بالاست و تیغ بختش تیپی در خون سرو... پلنگان گرگان را شیری از یاد شد، و عربده گرگ مستی و شیرگیری بر باد.

مردی که پس از ایلخانی فرایل رانی داشت سلب تولا کرد و پاس مرام یا نامردمی مولا را در دربار والا برد، بر جای بندش بند افتاد، و سزای دیوانه جلادش بر او دستور خردمند سپرد. دامادش اسمعیل خان را که براسم خدمت و رسم خدعت درین موکب سیاهی لشکر بود و بارگیان را از رمز اردو راز شمر، درین مخمصه خاطرات گل کرد. خار عتابش نهاد و هم در رخ ایلخانی دو اسبه به شه مات فرزین فیل بند طناب فرمود. پس بی آنکه جانی کوب آسیب بیند یا مالی دست فرسود... افتد، یکصد قطار بختی در طرایف... و طریف کهن حریف کشیده خلقی به خلافت نشاند و خود با کتایب رنگین و رکایب سنگین، مشهد مولا را- که جانم برخی او- ساز رجعت و طی مسافت خواست.

شیر گرگان را بی سلسله به ارک اندر یله کرد، و از خشم شیرگیران نه بدان صورت که گوشی نیوشد یا در دهنی افتد به راه اندر تله ساخت. پلنگان را خواب خرگوشی دید رستن شست و جستن بست را، ریوی روبهی پخت. چون آهوی یوز از قفا چون یوز آهو در جلو سوی حرم پو گرفت و سایه خورشید بر آهو نخستین بی بخت شغال مرگش صید ببران کرد و قید هزبران. اقدام جسارت به والا رسید، طغرای رستخیزش امضا یافت، زال خاور در چاه بیژن شد، و دوش تا ساقش از کند قوی و بندگران مار ضحاک و تنین بهمن:

شمع مریم را بهل افروخته
که بخارا می رود این سوخته

پالان توش خان که با توش یلان در کتاب والا ارجوزه ولآلی می خواند و رخش صفائی شیب و بالامی تاخت مصاف پنهانش، پیدا شد و خلاف پیمان هویدا.خورشید شهریاران مصلحت را همی با گل آفتاب اندود و بر چشم ادراکش به چشم بندی های اعضا نقاب افکند. هر روزش مهلتی فرمود و بر همگان به مزایای رحمت منزلتی نهاد. به نبید ساری مست کرد، و برفتح سرخس و نهب خلخ دست داد، خیمه به هامون زد و قبه به گردون. صوت صلابت در کوه و فلات افکند، وصیت سرداری به کابل و کلات، دلی در خروش سگالش،آنکه اینان را نیز چون نوبینان پیشین در بنگه خود تاخت و تازی بازد و رامش مشکو را به یغمای ترکان و ترکمان یغمائی، ساخت و سازی.

شمارهٔ ۴۱: تا قالب افسرده و وجود نیم مرده ام از ساحت شهود سرکاری دور، پیشگاه محفل خداوندی مهجور افتاد، معاینه ماهی محروم از فراتم و مرده بی نصیب از دولت حیات. این حکایت در سلسله طریقت عارفان معروف است که چون هادی سبل، جناب ختم رسل، نور حدیقه بینش، و علت غائی آفرینش، شفیع سفید و سیاه، حبیب حضرت الله، سید ابرار، احمد مختار، جناب اقدس باری عزوجل را حبیب و اویس قرنی را نیز به مقتضای سعادت فطرت از مهر آن حضرت نصیب بود. غیرت عشق ازلی اساس افکند که مادر اویس را فرط مهری که با فرزند پدید آمده بود، چندان رخصت نمی داد که آن جرعه گمار خمخانه صفا، و شیر مست پیمانه والا در محفل منیر مشاکل حضرت جامی و از دولت تقبیل بزم شهود بزم آرای بساط قاب قوسین اوادنی کامی گیرد.شمارهٔ ۴۳: فروغ دیده و چراغ دوده فلان را دوده دولت دید به دو دیده صولت دود رمد مرساد. از شکست مکاره تند رستم و فراخواه همت کار معیشت و بار معاد را با همه سستی، چست کیش تو خوشتر، که روزگارت بی حیله گری صرف پیله وری است و اختیارت بدل موی فروشی و تفسیله خری، کاسب حبیب خداست و طبیب دوا، رنجش مایه گنج است و زیانش خوشتر از سود.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اصغر نامی مزینانی از علی اسم غلامی سمنانی که مشهد تا قوچان مجاهد پیکار بود، و قوچان تا مشهد مشاهد آثار. حکایت کرد که کار محاصره دیر افتاد و انوشه از مصابره سیر آمد توپ سره به جوشق و تیپ سران به خندق گشاد. پس پیش از آنکه از برق چاشنی رعد توپی غرد یا تیر باران تیپ از سیب قلزم شط خونی به جیحون راند، تتمیم حجت را فرمان داد که اگر ایلخانی هم امروز استسلام رکاب آورد، بحل خیانت مغفور است و ایل خانی به ظل حمایت معذور. والا بارها به غرش توپی زیر و بالاست و تیغ بختش تیپی در خون سرو... پلنگان گرگان را شیری از یاد شد، و عربده گرگ مستی و شیرگیری بر باد.
هوش مصنوعی: اصغر نامی از مزینان از علی، غلامی سمنانی، درباره نبردی که بین مشهد و قوچان رخ داد، داستانی نقل می‌کند. او می‌گوید که محاصره دیر انجام شد و در این میان، توپ‌ها به جوشق و سران تیپ به خندق رسیدند. پیش از آنکه صدای رعد توپ‌ها به گوش برسد یا تیرها از سوی تیپ به سمت دشمن پرتاب شوند، فرمانی صادر شد که در صورت تسلیم ایلخانی، خیانت او بخشیده می‌شود و ایلخانی تحت حمایت قرار می‌گیرد. در غیر این صورت، توپ‌ها به شدت غرش خواهند کرد و بخت او با خون به زمین می‌لغزد. پلنگان گرگان به یاد شیران افتاده و صدای گرگ‌ها و شیرها به طرز عجیبی منتشر شده است.
مردی که پس از ایلخانی فرایل رانی داشت سلب تولا کرد و پاس مرام یا نامردمی مولا را در دربار والا برد، بر جای بندش بند افتاد، و سزای دیوانه جلادش بر او دستور خردمند سپرد. دامادش اسمعیل خان را که براسم خدمت و رسم خدعت درین موکب سیاهی لشکر بود و بارگیان را از رمز اردو راز شمر، درین مخمصه خاطرات گل کرد. خار عتابش نهاد و هم در رخ ایلخانی دو اسبه به شه مات فرزین فیل بند طناب فرمود. پس بی آنکه جانی کوب آسیب بیند یا مالی دست فرسود... افتد، یکصد قطار بختی در طرایف... و طریف کهن حریف کشیده خلقی به خلافت نشاند و خود با کتایب رنگین و رکایب سنگین، مشهد مولا را- که جانم برخی او- ساز رجعت و طی مسافت خواست.
هوش مصنوعی: مردی که پس از حاکمیت ایلخانی به رهبری خود ادامه داد و مرام خود را در دربار نشان داد، در نهایت با عواقب تصمیماتش مواجه شد. دامادش اسماعیل خان که در این دربار به خدمت مشغول بود، در شرایطی دشوار قرار گرفت. او با دستورات خاصی که صادر شد، به مشکلات بیشتری برخورد. در این بین، او موفق شد عده‌ای از افراد را به مقام خلافت برساند و خود به همراه گروهی به مشهد رفت تا به زیارت برود.
شیر گرگان را بی سلسله به ارک اندر یله کرد، و از خشم شیرگیران نه بدان صورت که گوشی نیوشد یا در دهنی افتد به راه اندر تله ساخت. پلنگان را خواب خرگوشی دید رستن شست و جستن بست را، ریوی روبهی پخت. چون آهوی یوز از قفا چون یوز آهو در جلو سوی حرم پو گرفت و سایه خورشید بر آهو نخستین بی بخت شغال مرگش صید ببران کرد و قید هزبران. اقدام جسارت به والا رسید، طغرای رستخیزش امضا یافت، زال خاور در چاه بیژن شد، و دوش تا ساقش از کند قوی و بندگران مار ضحاک و تنین بهمن:
هوش مصنوعی: شیر گرگان را بی‌نظم و ترتیب به جایی دور فرستاد و از خشم شیرها بر آن بود که هیچ راهی برای شنیدن یا گرفتار شدن وجود نداشته باشد. پلنگ‌ها را در حال استراحت و خواب به حال خود رها کرد، به گونه‌ای که هیچ حرکتی نمی‌کردند. وقتی آهویی از پشت به یوز نزدیک شد، یوز نیز به آهویی که در جلو بود حمله کرد. سایه خورشید بر روی آن آهوی بی‌چاره افتاد و شغال نیز به او نزدیک شد. در نتیجه، وضعیت بحرانی پیش آمد و زال در چاهی گرفتار شد. این وضعیت به اوج خود رسید و نشانه‌های نابودی بر او امضا شد.
شمع مریم را بهل افروخته
که بخارا می رود این سوخته
هوش مصنوعی: شمع مریم روشن شده است تا نورش در این مسیر، که به سمت بخارا می‌رود، جلوه‌گری کند.
پالان توش خان که با توش یلان در کتاب والا ارجوزه ولآلی می خواند و رخش صفائی شیب و بالامی تاخت مصاف پنهانش، پیدا شد و خلاف پیمان هویدا.خورشید شهریاران مصلحت را همی با گل آفتاب اندود و بر چشم ادراکش به چشم بندی های اعضا نقاب افکند. هر روزش مهلتی فرمود و بر همگان به مزایای رحمت منزلتی نهاد. به نبید ساری مست کرد، و برفتح سرخس و نهب خلخ دست داد، خیمه به هامون زد و قبه به گردون. صوت صلابت در کوه و فلات افکند، وصیت سرداری به کابل و کلات، دلی در خروش سگالش،آنکه اینان را نیز چون نوبینان پیشین در بنگه خود تاخت و تازی بازد و رامش مشکو را به یغمای ترکان و ترکمان یغمائی، ساخت و سازی.
هوش مصنوعی: در داستان، شخصیت‌های اصلی در اطراف یک رویداد مهم به فعالیت می‌پردازند که شامل نبردها و تسخیر مناطق مختلف است. خورشید که نماد قدرت و سرنوشت است، در حال هدایت و راهنمایی دیگران است. او به همه­ کسانی که تحت تاثیر او هستند، مهلت و فرصت‌هایی می‌دهد و تلاش می‌کند تا با رحمت و موقعیت مناسب، برتری خود را نشان دهد. او همچنین در حال جشن و شادی است و در عین حال، تصمیمات جدی برای آینده مناطق مختلف می‌گیرد. این وقایع، هماهنگی و تعامل میان شخصیت‌ها و سرزمین‌ها را نمایان می‌کند و نشان دهنده تلاش‌ها و چالش‌هایی است که آن‌ها با آن مواجه هستند.