گنجور

شمارهٔ ۴۱

تا قالب افسرده و وجود نیم مرده ام از ساحت شهود سرکاری دور، پیشگاه محفل خداوندی مهجور افتاد، معاینه ماهی محروم از فراتم و مرده بی نصیب از دولت حیات. این حکایت در سلسله طریقت عارفان معروف است که چون هادی سبل، جناب ختم رسل، نور حدیقه بینش، و علت غائی آفرینش، شفیع سفید و سیاه، حبیب حضرت الله، سید ابرار، احمد مختار، جناب اقدس باری عزوجل را حبیب و اویس قرنی را نیز به مقتضای سعادت فطرت از مهر آن حضرت نصیب بود. غیرت عشق ازلی اساس افکند که مادر اویس را فرط مهری که با فرزند پدید آمده بود، چندان رخصت نمی داد که آن جرعه گمار خمخانه صفا، و شیر مست پیمانه والا در محفل منیر مشاکل حضرت جامی و از دولت تقبیل بزم شهود بزم آرای بساط قاب قوسین اوادنی کامی گیرد.

بعد از زمانی دیرباز که به رخصت مادر، انجمن وصال را حلقه بر در زد، به علت عدم حضور آن جناب از فیض وصال کامیاب نماید. بنابر پاس میثاق مرحله شمار صوت آیات گردیده تا قیامت حسرت دیدارش در دل و خار خارسوقش در خاطر مهر مایل ماند:

غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که در آئی به خیال دگران

اگر چه من بنده را سعادت ذات اویس نیست، ولی چون در مقام ارادت سرکار نسبت به همگنان اویس ثانیم، و سرکار نیز در جست چنان دوست احمد ثانی، غیرت ملزومات نفرین از سر گرفت که به مرور از شاخ و صالم گل ناکامی دمیدن گرفت و ربیع نشاط را نوبت خزان رسیدن نمی دانم به خاطر شریف هست که چندی پیش شکایت از گرفتاری کردم و از نفس نفیس و انفاس فیض اساس استعداد رستگاری جواب آمد که سالکان را خضر راهی باید و روندگان طریق محتسب را قایدی آگاه. بلی از احرام کعبه و باطن فیض بواطن آن قافله سالار کعبه مراد خارمغیلان تعلیقات را در پای شسته احرام کعبه تجرید بستم، درینجا که عدم همراهی رفیقان سفر دیده امید باز از قفا ماند و نوسفر شهر بند یکه و تنها. باری کنون که مخلص را قابلیت همراهی نبود، از دعا فراموش نکنید.

شمارهٔ ۴۰: از عهدیکه فراشان قضا و قدر، به آفتابه زرین مهر، و لاجوردی طشت سپهر، دست پروردگان خوان موانست را از نعمای جان پرور مواصلت شسته اند، و مشاهده نگار دفترخانه ازلی اجزای یومیه متنعمان سماط صحبت را مصلحت در خون جگر و پاره دل که قوت غالب میهمانان سفره حرمان است جسته، رشحات سرشک حیرتم آفتابه مثال از لوله مژگان ریزان است، و از طشت کوبیدن های سینه تنگم آشنا و بیگانه گریزان.شمارهٔ ۴۲: اصغر نامی مزینانی از علی اسم غلامی سمنانی که مشهد تا قوچان مجاهد پیکار بود، و قوچان تا مشهد مشاهد آثار. حکایت کرد که کار محاصره دیر افتاد و انوشه از مصابره سیر آمد توپ سره به جوشق و تیپ سران به خندق گشاد. پس پیش از آنکه از برق چاشنی رعد توپی غرد یا تیر باران تیپ از سیب قلزم شط خونی به جیحون راند، تتمیم حجت را فرمان داد که اگر ایلخانی هم امروز استسلام رکاب آورد، بحل خیانت مغفور است و ایل خانی به ظل حمایت معذور. والا بارها به غرش توپی زیر و بالاست و تیغ بختش تیپی در خون سرو... پلنگان گرگان را شیری از یاد شد، و عربده گرگ مستی و شیرگیری بر باد.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا قالب افسرده و وجود نیم مرده ام از ساحت شهود سرکاری دور، پیشگاه محفل خداوندی مهجور افتاد، معاینه ماهی محروم از فراتم و مرده بی نصیب از دولت حیات. این حکایت در سلسله طریقت عارفان معروف است که چون هادی سبل، جناب ختم رسل، نور حدیقه بینش، و علت غائی آفرینش، شفیع سفید و سیاه، حبیب حضرت الله، سید ابرار، احمد مختار، جناب اقدس باری عزوجل را حبیب و اویس قرنی را نیز به مقتضای سعادت فطرت از مهر آن حضرت نصیب بود. غیرت عشق ازلی اساس افکند که مادر اویس را فرط مهری که با فرزند پدید آمده بود، چندان رخصت نمی داد که آن جرعه گمار خمخانه صفا، و شیر مست پیمانه والا در محفل منیر مشاکل حضرت جامی و از دولت تقبیل بزم شهود بزم آرای بساط قاب قوسین اوادنی کامی گیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که روح افسرده و نیمه‌جان من از دایره شهود دور و در محضر خداوندی رها شد، مانند ماهی‌ای که از آب بی‌نصیب است و انسانی که از زندگی بی‌بهره، حالتی غم‌انگیز به خود گرفت. در عرفان داستانی وجود دارد که وقتی هدایت‌کننده راه‌ها، یعنی پیامبر خاتم، نور بینش را به همراه آورد و دلیل نهایی آفرینش شد، او نیز به‌عنوان شفیع در پیشگاه خداوند و محبوب و دوست‌داشتنی انسان‌ها، مورد محبت قرار گرفت. اویس قرنی نیز به‌واسطه فطرت سعادت‌مندش از محبت آن حضرت بهره‌مند شد. عشق ازلی به‌قدری قوی بود که مادر اویس را به خاطر محبت بی‌پایانی که نسبت به فرزندش داشت، اجازه نمی‌داد از جام عشق و سرور الهی تیرگی‌ها و مشکلات را تجربه کند و از برکات حضور خداوند بهره‌مند شود.
بعد از زمانی دیرباز که به رخصت مادر، انجمن وصال را حلقه بر در زد، به علت عدم حضور آن جناب از فیض وصال کامیاب نماید. بنابر پاس میثاق مرحله شمار صوت آیات گردیده تا قیامت حسرت دیدارش در دل و خار خارسوقش در خاطر مهر مایل ماند:
هوش مصنوعی: مدتی پیش، با اجازه‌ی مادر، به دیدن انجمن وصال رفتم، اما به دلیل عدم حضور او نتوانستم از این دیدار بهره‌مند شوم. بنابراین، به یاد آن پیمان، تا قیامت حسرت دیدارش در دل و خاطره‌اش در ذهنم باقی خواهد ماند.
غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که در آئی به خیال دگران
هوش مصنوعی: غیرتم اجازه نمی‌دهد که به هیچ بهانه‌ای تو را برای دیگران بگذارم و خیال تو را از خودم دور کنم.
اگر چه من بنده را سعادت ذات اویس نیست، ولی چون در مقام ارادت سرکار نسبت به همگنان اویس ثانیم، و سرکار نیز در جست چنان دوست احمد ثانی، غیرت ملزومات نفرین از سر گرفت که به مرور از شاخ و صالم گل ناکامی دمیدن گرفت و ربیع نشاط را نوبت خزان رسیدن نمی دانم به خاطر شریف هست که چندی پیش شکایت از گرفتاری کردم و از نفس نفیس و انفاس فیض اساس استعداد رستگاری جواب آمد که سالکان را خضر راهی باید و روندگان طریق محتسب را قایدی آگاه. بلی از احرام کعبه و باطن فیض بواطن آن قافله سالار کعبه مراد خارمغیلان تعلیقات را در پای شسته احرام کعبه تجرید بستم، درینجا که عدم همراهی رفیقان سفر دیده امید باز از قفا ماند و نوسفر شهر بند یکه و تنها. باری کنون که مخلص را قابلیت همراهی نبود، از دعا فراموش نکنید.
هوش مصنوعی: اگرچه من به مقام و ارزش اویس دسترسی ندارم، اما چون در عشق و ارادت نسبت به اویس ثانی خودم را می‌بینم و شما هم به دنبال دوستی شبیه به احمد ثانی هستید، از شدت محبت و غیرت، نگران شدم که آیا خوشبختی دور از من است یا نه. مدتی پیش از مشکلاتی که داشتم شکایت کردم و از راهنمایی‌های الهی پاسخی دریافت کردم که سالکان باید از خضر راه بهره ببرند و ترکیب‌کنندگان باید آداب را بدانند. بله، از آداب و احکام کعبه هم به حدی عمل کردم که به راحتی اهتمام خود را در این سفر عمیق بگذارم. اکنون که نتوانستم همراهی داشته باشم، می‌خواهم که شما مرا در دعاهایتان فراموش نکنید.