گنجور

شمارهٔ ۴۰

از عهدیکه فراشان قضا و قدر، به آفتابه زرین مهر، و لاجوردی طشت سپهر، دست پروردگان خوان موانست را از نعمای جان پرور مواصلت شسته اند، و مشاهده نگار دفترخانه ازلی اجزای یومیه متنعمان سماط صحبت را مصلحت در خون جگر و پاره دل که قوت غالب میهمانان سفره حرمان است جسته، رشحات سرشک حیرتم آفتابه مثال از لوله مژگان ریزان است، و از طشت کوبیدن های سینه تنگم آشنا و بیگانه گریزان.

من و از دائره خط تو امید خلاص

چون نکو می نگرم قصه مور و لگن است.

بالجمله چون بنیان ارتباط ارواح محکم است، از خلل ارکان عدم اختلاط اشباحم کلالی نیست. از آنجا که قربت روحانی عذرخواه فرقت جسمانی است. از حرمان صوری ضروریم ملالی نه؛ آنچنان در دل من رفته که جان در بدنی. کاش هر چه زودتر سر پنجه تقدیر نقاب گشای جمال جمیل و حس بی بدیل شاهد وصل آمده تا عروس ملاقات را اعتناق میسر و محبوبه صحبت خالی از اغیار در محفل خاص و جمله اختصاص زیب دوش و بر آید. خالی نبودن عریضه را به تدارک یک دست آفتابه لگن که تازه تصرف و به زعم اهالی این سامان از صنف تکلف است، زحمت افزای خاطر مسعود آمده انشاء الله به ضبط آن اشاره و همواره به صدور تعلیقه جات و رجوع خدمات زخم دل جراحت رسیدگان، زخمه هجران را چاره خواهید فرمود.

شمارهٔ ۳۹: اگر مستفسر احوالم باشی روزم از تراکم ظلمت مهجوری نمونه شب است، و جانم دور از جان عزیزت مجاور لب. نه در وثاق به علت تنک سرمایگان اخلاف، برگ نشاط و سرور دارم و نه در اسواق معاشرت این هیچ کسان مختلف الاوضاع ساز انبساط و... با چنین خانه سقی الله دوزخ، با چنین خلق عفی الله ابلیس. دلم از زخمه زخم حوادث ریش و خاطرم ازین عمر ناگوار راضی به مرگ خویش. با وجود این فراخنای وسیع الفسحت گیتی به تنگم، و از فرط تنهایی در مدینه المومنین چون مسلمان در دیار فرنگ:شمارهٔ ۴۱: تا قالب افسرده و وجود نیم مرده ام از ساحت شهود سرکاری دور، پیشگاه محفل خداوندی مهجور افتاد، معاینه ماهی محروم از فراتم و مرده بی نصیب از دولت حیات. این حکایت در سلسله طریقت عارفان معروف است که چون هادی سبل، جناب ختم رسل، نور حدیقه بینش، و علت غائی آفرینش، شفیع سفید و سیاه، حبیب حضرت الله، سید ابرار، احمد مختار، جناب اقدس باری عزوجل را حبیب و اویس قرنی را نیز به مقتضای سعادت فطرت از مهر آن حضرت نصیب بود. غیرت عشق ازلی اساس افکند که مادر اویس را فرط مهری که با فرزند پدید آمده بود، چندان رخصت نمی داد که آن جرعه گمار خمخانه صفا، و شیر مست پیمانه والا در محفل منیر مشاکل حضرت جامی و از دولت تقبیل بزم شهود بزم آرای بساط قاب قوسین اوادنی کامی گیرد.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از عهدیکه فراشان قضا و قدر، به آفتابه زرین مهر، و لاجوردی طشت سپهر، دست پروردگان خوان موانست را از نعمای جان پرور مواصلت شسته اند، و مشاهده نگار دفترخانه ازلی اجزای یومیه متنعمان سماط صحبت را مصلحت در خون جگر و پاره دل که قوت غالب میهمانان سفره حرمان است جسته، رشحات سرشک حیرتم آفتابه مثال از لوله مژگان ریزان است، و از طشت کوبیدن های سینه تنگم آشنا و بیگانه گریزان.
هوش مصنوعی: از زمانیکه تقدیر و سرنوشت، به آفتابه‌ای زرین و طشت آبی برخورد کرده‌اند و پذیرایان مهمانی‌ها را از نعمت‌های زندگی محروم کرده‌اند، و وقتی که نگاه به دفتر ازلی می‌اندازم و می‌بینم جزئیات روزانه‌ی خوشگذران‌ها تحت تاثیر غم و اندوه قرار گرفته است، احساس می‌کنم که توانمندی میهمانان سفره بی‌نصیب تنها به دلی پر از درد و رنج برمی‌گردد. اشک‌های حیرتم به مانند آب از آفتابه‌ای خارج می‌شود و در پاسخ به زخم سینه‌ام دیگران دور می‌شوند و به راحتی از من فاصله می‌گیرند.
من و از دائره خط تو امید خلاص
هوش مصنوعی: من و تو در دایره‌ای از خط و مرز قرار داریم که هیچ راهی برای رهایی از آن وجود ندارد.
چون نکو می نگرم قصه مور و لگن است.
هوش مصنوعی: زمانی که به دقت به موضوع نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که داستان آن شبیه به داستانی در مورد مور و لگن است.
بالجمله چون بنیان ارتباط ارواح محکم است، از خلل ارکان عدم اختلاط اشباحم کلالی نیست. از آنجا که قربت روحانی عذرخواه فرقت جسمانی است. از حرمان صوری ضروریم ملالی نه؛ آنچنان در دل من رفته که جان در بدنی. کاش هر چه زودتر سر پنجه تقدیر نقاب گشای جمال جمیل و حس بی بدیل شاهد وصل آمده تا عروس ملاقات را اعتناق میسر و محبوبه صحبت خالی از اغیار در محفل خاص و جمله اختصاص زیب دوش و بر آید. خالی نبودن عریضه را به تدارک یک دست آفتابه لگن که تازه تصرف و به زعم اهالی این سامان از صنف تکلف است، زحمت افزای خاطر مسعود آمده انشاء الله به ضبط آن اشاره و همواره به صدور تعلیقه جات و رجوع خدمات زخم دل جراحت رسیدگان، زخمه هجران را چاره خواهید فرمود.
هوش مصنوعی: به طور کلی، چون ارتباط روح‌ها بسیار محکم است، هیچ نگران اختلاطی در میان آن‌ها نیست. نزدیکی روحی می‌تواند به عنوان دلیلی برای جدایی جسمی در نظر گرفته شود. از این رو، هیچ احساسی از غم و اندوه بابت دوری وجود ندارد؛ زیرا این احساس به عمق وجود من راه یافته است. امیدوارم هرچه زودتر سرنوشت چهره زیبای عشق را آشکار کند تا امکان دیدار محبوب فراهم شود و لحظه‌های زیبا و خاصی با او تجربه کنم. خالی نبودن نامه در راستای فراهم کردن یک دست نیازمندی که تازه به دست آمده و به نظر اهل این محل نوعی تکلف است، باعث زحمت بیشتری شده است. ان‌شاءالله که به زودی به رفع این مشکلات پرداخته خواهد شد و با توجه به زخم‌های دل در اثر جدایی، راه‌حل‌هایی ارائه خواهد شد.