گنجور

شمارهٔ ۳۶ - به میرزا احمد صفائی نگاشته

احمد، محمد علی استیفای خاکبوس خداوند طوس فرمود. ظهر بیست و یکم است. رنج جسمانی نیست. از غره شوال تا پنجم ماه اندیشه افت و انداز بازگشت دادیم، تا خواست پاک یزدان چه باشد. قبض تریاک، یبس روزه، خشکیهای سودا، افسردگی های پیری، زیان حرارت ذاتی، و تیمارهای کوری و کری و نادانی و گیجی، دست بهم کرده پاک درهم خوشیده ام. خاک وجودم گوئی یک قطعه سنگ است.

باری غفلت از مبداء و مآب، و درنگ و شتاب، و توارد این خطرات گوناگون کاری کرده که یک چشم زد از تفرقه فراغت نداریم. خوشا حال آنان که به خیالی خاطر خود را خوش کرده آرام و استقامتی دارند. بسیار دلم می خواهد تا ورود من مادرت در سمنان باشد. پرستار ندارم و کار زیست شکست. در این خیال باش که او را به سمنان برسانی یا کاری کنی که به نیروی دعا و حصول اطمینان از شر خصمای دور و نزدیک رفته، در کنج مزرعه «دادکین» با سنگ و چوب محشور باشم.

سردی و سیری مرا از صحبت خویش و بیگانه، به اعتزال آن کنج کوه رضا کرد. یکی از این دو را همت بگمار. مرحوم حاجی سید محمد تقی قزوینی اجازه ختم حرز یمانی را به من داده است، من هم به تو دادم. از خدا دست عنف بداندیش را از سروقت روزگار ما کوتاه خواه. مغرب تا مشرق هزار سال زنده باشند، همین قدر که بی جهت ما را اذیت نکنند، از ایشان ممنون خواهیم بود.

چه بگویم و از که بگویم، همه گناه از سفاهت و خوش باوری و حسن ظن خود من بر من وارد است. البته ختم یمانی را از سلب استیلای بداندیش کوتاهی مکن. نورچشمی ملاباشی هم حتما به همین قصد بخواند، به قصد دیگر راضی نیستم. زوال و مرگ کسی را نمی خواهم. سلب قدرت و اذیت دشمن عقلا و شرعا جایز است. حرف همین است، خبر قبول ملاباشی باید بمن برسد. حرره یغما.

شمارهٔ ۳۵ - به میرزا احمد صفائی نوشته: احمد؛ اگر یک روز در دعا کوتاهی کنی، به مرتضی علی و همان خدای که می پرستی قلبا از تو خواهم رنجید. وقت کوتاهی نیست. و همچنین ملاباشی، و می دانم اهمال نمی کند. اهمال معنی ندارد. غیر از خدا به که پناه جوئیم و چاره کار دنیا و آخرت خواهیم؟ و دیدی خسته هم خاموش نخواهد بود. در فکر رفتن من باش. اگر یک شتر خوب انشاء الله بخری بهتر است که کسی اخلال نکند. صلاح صلاح تست من باید بعد از سیزده عید بروم. هر طور مرا روانه می کنی خوب است. حتما باید رفت. کاغذها را فرستادم، قایم کن تا من بیایم هر کس بپرسد بگو خیر و سلامت و صفاست. با نایب و حضرات خیلی گرم تر از پیشتر بگیر و مراوده کن. من هم انشاء الله بعد از تخفیف درد گوش می آیم.شمارهٔ ۳۷ - عامر کعبه تن قبله جان ابراهیم: درد و کاهش تن، و گزند خواری، و رنج بی پرستاری، چندان زینهار بخشد که دمی بدرود بستر و بالش کنم، و شب خوش با فریاد و نالش گویم. از جشن جمشید تا اکنون که آغاز روزه است، و پارسا تا سایه پرست را بند بر کاسه و نگین بر کوزه شد آمد، این تلواس به یکی چشم زد آسوده و آرامم نگذارد، و روان شکسته توان به پای اندیشه و پوی پندار جز راه دیدار سرکار، و فرگاه امیدگاهی حاجی نسپارد، همچنان از جوش و کوش نخواهم آرامید مگر به خواست پاک یزدان و سود خدای خوانیهای حاجی و افزایش مهر دوست گل از خس بند خار رهائی یابد، و گنج از چنبر مار جدائی.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

احمد، محمد علی استیفای خاکبوس خداوند طوس فرمود. ظهر بیست و یکم است. رنج جسمانی نیست. از غره شوال تا پنجم ماه اندیشه افت و انداز بازگشت دادیم، تا خواست پاک یزدان چه باشد. قبض تریاک، یبس روزه، خشکیهای سودا، افسردگی های پیری، زیان حرارت ذاتی، و تیمارهای کوری و کری و نادانی و گیجی، دست بهم کرده پاک درهم خوشیده ام. خاک وجودم گوئی یک قطعه سنگ است.
هوش مصنوعی: احمد، محمد علی استیفای خاکبوس خداوند طوس فرمود. ظهر بیست و یکم است. از درد جسمانی خبری نیست. از اوایل شوال تا پنجم ماه، در اندیشه بودیم که چه برگردیم و چه کار کنیم، تا ببینیم اراده خداوند چه می‌خواهد. احساس کردم که به خاطر مصرف تریاک، روزه‌داری، خشکی‌ها، افسردگی‌های ناشی از پیری، آسیب به حرارت طبیعی بدن، و مشکلات ناشنوايي و نابینایی و گیجی، همه اینها دست به دست هم داده و باعث دردسر شده‌اند. حس می‌کنم که وجودم مانند یک تکه سنگ شده است.
باری غفلت از مبداء و مآب، و درنگ و شتاب، و توارد این خطرات گوناگون کاری کرده که یک چشم زد از تفرقه فراغت نداریم. خوشا حال آنان که به خیالی خاطر خود را خوش کرده آرام و استقامتی دارند. بسیار دلم می خواهد تا ورود من مادرت در سمنان باشد. پرستار ندارم و کار زیست شکست. در این خیال باش که او را به سمنان برسانی یا کاری کنی که به نیروی دعا و حصول اطمینان از شر خصمای دور و نزدیک رفته، در کنج مزرعه «دادکین» با سنگ و چوب محشور باشم.
هوش مصنوعی: غفلت از منشاء و سرنوشت، همچنین تعلل و شتاب، و در کنار هم آمدن خطرات مختلف موجب شده که هیچ‌گاه از تفرقه رهایی نیابیم. خوش به حال کسانی که با خیال راحتی به آرامش رسیده‌اند و ثبات دارند. خیلی دوست دارم که قبل از ورودم، مادرم به سمنان بیاید. پرستاری ندارم و اوضاع زندگی به هم ریخته است. امیدوارم که تو بتوانی او را به سمنان برسانی یا کاری کنی که با دعا و اطمینان از شر دشمنان، در گوشه‌ای از مزرعه «دادکین» با سنگ و چوب خوش بگذرانم.
سردی و سیری مرا از صحبت خویش و بیگانه، به اعتزال آن کنج کوه رضا کرد. یکی از این دو را همت بگمار. مرحوم حاجی سید محمد تقی قزوینی اجازه ختم حرز یمانی را به من داده است، من هم به تو دادم. از خدا دست عنف بداندیش را از سروقت روزگار ما کوتاه خواه. مغرب تا مشرق هزار سال زنده باشند، همین قدر که بی جهت ما را اذیت نکنند، از ایشان ممنون خواهیم بود.
هوش مصنوعی: سردی و بی‌احساسی باعث شد که از صحبت با دیگران دوری کنم و به گوشه‌ای بروم. از دو گزینه پیش روی خود، یکی را انتخاب کن. مرحوم حاجی سید محمد تقی قزوینی به من اجازه داد تا حرز یمانی را بگویم و من نیز همین اجازه را به تو می‌دهم. از خدا می‌خواهم که دست بدخواهان را از زندگی‌مان کوتاه کند. اگر هزار سال دیگر هم از مغرب تا مشرق زنده باشند، فقط از آن‌ها خواهش می‌کنیم که بی‌دلیل ما را آزار ندهند و بابت این مسأله از آن‌ها سپاسگزار خواهیم بود.
چه بگویم و از که بگویم، همه گناه از سفاهت و خوش باوری و حسن ظن خود من بر من وارد است. البته ختم یمانی را از سلب استیلای بداندیش کوتاهی مکن. نورچشمی ملاباشی هم حتما به همین قصد بخواند، به قصد دیگر راضی نیستم. زوال و مرگ کسی را نمی خواهم. سلب قدرت و اذیت دشمن عقلا و شرعا جایز است. حرف همین است، خبر قبول ملاباشی باید بمن برسد. حرره یغما.
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بگویم و از چه کسی باید شروع کنم، زیرا تمام گناه‌ها از ندانم‌کاری و خوشباوری و حسن‌ظن خودم به خودم وارد است. البته نباید فراموش کرد که از نقشه‌های بداندیشان نباید غافل شد. نورچشمی ملاباشی نیز باید به همین منظور باشد، و من به هیچ نیت دیگری راضی نیستم. من آرزوی زوال و مرگ کسی را ندارم. اما سلب قدرت و آزار دشمن از نظر عقل و شرع جایز است. موضوع همین است و باید خبر مربوط به ملاباشی به من برسد.