گنجور

شمارهٔ ۳۲

سرکار خواجه باشی را بنده ام و به یکتائی پرستنده. دو نامی نامه و چند لوله تریاک و یکی شب کلاه بر دست دو تاتار اندر سرین چشم سپار افتاد، و روان ستایشگزار آمد: «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار» . آنچه هنگام بدرود خواستم و دیگر چیزها نیز که به نامه و پیام افزوده شد، و از این پس نیز هوس خواهم پخت، بی دریغانه فراهم، و تهی از آنکه سرکار دوست شرم فرو گذاشت کشد، و خاکسار رنج آزمای، چشمداشت گردد؛ روانه فرمای.

نیم من نبات سارا پرورده چوچو، و نیم من گزانگبین دست پخت و پرداخته اصفهان پیراسته از مغز نیز با راه پویان آبرو دوست آشنا دیدار روانه که روان پروران چاره این رنج را درآن دیده اند. آنچه ناگزیر خاکساران است و در ری باید به دستیاری یاران فراهم افتد، با هستی و مهر و کاردانی سرکار و نیک پنداریهای من، اگر من از دیگری خواهم یا تو انجام آن با دیگران پردازی، هر دو سزاوار بیغاره و نکوهش خواهیم بود.

باری بزرگتر خواهش که دارم این است که نگارشی به کسان خود و نامه به احمد فرستی که تا سه تومان این بدهد، و آنان بگیرند و نوشته رسید بدین گزارش بدهند، که سه تومان از راه ارز و بهای چیزها که میرزا از ری به یغما فرستاده به ما رسید. اگر خاکسار از سه تومان بیشتر گرفت، دستی بهر دست گوئی بندگی خواهید پرداخت. باید این کار بشود و من در کارسازی تنخواه پیش و بیش باشم. چنانچه جز این باشد شرمساری و آزرم نخواهد گذاشت، رهی از شما خواهش خرید چیزی و انجام کاری کنم.

همان مایه که می جوشی و می کوشی که خواسته خاکسار نغز و نیک و ارزان فراهم گردد و رنج چشمداشت نکشم، جاویدان سپاسدار خواهم بود، و دیگر تنخواه شما را در این روزگار پریشان که هر پولی سیاه را شیری سرخ فرا بالا خفته به زنجیر و زندان گرفتاری بستن، پیشه مردمی و داد نیست. این دو نوشته را زود بفرست که احمد چشم در راه فرمان است.

راستی چه خوب شد یار دیرین پیمان رسول عرفا شما را دیدار کرد، و در شیب و فراز «عودلاجان» و «سنگلج» دستیار آمد. از این پس هفته ای دو سه بار، بار اندیش دیدار شما خواهد شد. نامه مرا کوشش مردانه او چشم سپار دوستان خواهد کرد. این کاغذ کوچکه را به او برسان و بگو: از یغما تا در مرگ دم و گامی بیش نمانده، هم خود گناهان ما را بخشایش کند. هم از آنان که بر ما سپاس نمک و نانی دارند آمرزگاری بخواهد. اگر سرکار حاجی اسماعیل بیک نام رهی را پاسخ نگار آمده بگیر و بفرست. خود نیز فرمان و فرمایشی که بر من و فرزندان داری بازران. دلم میخواهد خویشی و پیوند من با تو و تو با من چون دیگر پیوند و خویشان نباشد.

شمارهٔ ۳۱ - وصیت نامه دیگری در دو قسمت: به تحقیق بدانید آنچه هست در کار معاش و معاد من به خصوص معاد من، فرزندی احمد است و آنچه نیست من اگر بر جای ملک نقاله پس از دم رحلت بر زمین کوفتن، ریسمان بر لنگ من ببندد و از پیشگاه سرکار کشته نینوا سلام الله علیه به دخمه گاه ابوحنیفه که درکات گرفتاری است اندازد، با او حرف و ایرادی ندارم. هر قدر افزون در حمایت او کوشند، هم چنان کم است. کار اندیش مردانگی و مروت باش. مرا از باطلاق گور به. گوری رهایی بخش، و او را از خلاب گرفتاری آزاد کن. ابراهیم را تازه تربیت می کنم، ترا خدا قسم دستیار من باش تا سیم مرد راستین سلسله و ساعد آستین اسلام طایفه شود.شمارهٔ ۳۳: فدایت شوم؛ در محضر جمال اسلام، ملاذانام، میرزا حبیب الله از تکسر مزاج عزیزت رازی رفت. نیازمندانه دعای صحت را روی بر خاک و دست بر افلاک سودم و گشودم. دل را به صروف دولت منزل و استیفای عیادت انگیز و شتابی شگرف رست. ناتوان تن یاری نکرد و پای... منقطع رفتار بر نیل هوس دستیاری نفرمود.اگر به دیده انصاف در سراپای وجودم نگری جز مهر و صفا و یکتائی و ارادت خویش چیزی نخواهی دید.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرکار خواجه باشی را بنده ام و به یکتائی پرستنده. دو نامی نامه و چند لوله تریاک و یکی شب کلاه بر دست دو تاتار اندر سرین چشم سپار افتاد، و روان ستایشگزار آمد: «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار» . آنچه هنگام بدرود خواستم و دیگر چیزها نیز که به نامه و پیام افزوده شد، و از این پس نیز هوس خواهم پخت، بی دریغانه فراهم، و تهی از آنکه سرکار دوست شرم فرو گذاشت کشد، و خاکسار رنج آزمای، چشمداشت گردد؛ روانه فرمای.
هوش مصنوعی: من نسبت به سرکار خواجه باشی ارادت دارم و او را یگانه می‌پرستم. تعدادی نامه و چند لوله تریاک و شبانه کلاهی به دست دو نفر تاتار در زیر چشمم افتاد، و فردی که ستایش‌گر است آمد و گفت: «بزرگان چنین می‌کنند زمانیکه کار می‌طلبد». آنچه هنگام خداحافظی خواستار شدم و دیگر چیزهایی که به نامه و پیام اضافه شد، و همچنین در آینده نیز چیزهایی که در ذهن دارم، بی‌تردید باید فراهم شود، و خالی از آن چیزهایی که سرکار دوست نمی‌خواهد، باشد؛ تا من بتوانم بر ادای این درخواست‌ها موفق شوم.
نیم من نبات سارا پرورده چوچو، و نیم من گزانگبین دست پخت و پرداخته اصفهان پیراسته از مغز نیز با راه پویان آبرو دوست آشنا دیدار روانه که روان پروران چاره این رنج را درآن دیده اند. آنچه ناگزیر خاکساران است و در ری باید به دستیاری یاران فراهم افتد، با هستی و مهر و کاردانی سرکار و نیک پنداریهای من، اگر من از دیگری خواهم یا تو انجام آن با دیگران پردازی، هر دو سزاوار بیغاره و نکوهش خواهیم بود.
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از سوزن قند سارا، و نیمه‌ای از عسل که در اصفهان تهیه شده، به همراه دوستانی که در جستجوی آبرو هستند، به دیدار روان می‌روند. افرادی که پرورش‌دهندگان روح هستند، راه‌حل این مشکل را در آن می‌بینند. آنچه که برای خاک‌نشینان ناگزیر است و در ری باید با کمک دوستان فراهم شود، با وجود عشق و تلاش و دیدگاه‌های خوب من、 اگر من از دیگری چیزی بخواهم یا تو با دیگران به انجام کاری بپردازی، هر دو شایسته سرزنش خواهیم بود.
باری بزرگتر خواهش که دارم این است که نگارشی به کسان خود و نامه به احمد فرستی که تا سه تومان این بدهد، و آنان بگیرند و نوشته رسید بدین گزارش بدهند، که سه تومان از راه ارز و بهای چیزها که میرزا از ری به یغما فرستاده به ما رسید. اگر خاکسار از سه تومان بیشتر گرفت، دستی بهر دست گوئی بندگی خواهید پرداخت. باید این کار بشود و من در کارسازی تنخواه پیش و بیش باشم. چنانچه جز این باشد شرمساری و آزرم نخواهد گذاشت، رهی از شما خواهش خرید چیزی و انجام کاری کنم.
هوش مصنوعی: خواسته‌ام این است که نامه‌ای به دوستانت و همچنین نامه‌ای به احمد بنویسی و از او بخواهی که سه تومان را بپردازد و آنها رسید دریافت کنند و این موضوع را به من گزارش دهند. این سه تومان به عنوان هزینه‌هایی است که میرزا از ری ارسال کرده است. اگر من بیشتر از سه تومان دریافت کنم، به شما قول می‌دهم که به شما کمک کنم. باید این کار انجام شود و من باید در زمینه‌ی پرداخت‌ها پیش‌قدم باشم. اگر غیر از این باشد، شرم و خجالت بر من خواهد بود و نمی‌توانم از شما چیزی بخواهم یا کاری انجام دهم.
همان مایه که می جوشی و می کوشی که خواسته خاکسار نغز و نیک و ارزان فراهم گردد و رنج چشمداشت نکشم، جاویدان سپاسدار خواهم بود، و دیگر تنخواه شما را در این روزگار پریشان که هر پولی سیاه را شیری سرخ فرا بالا خفته به زنجیر و زندان گرفتاری بستن، پیشه مردمی و داد نیست. این دو نوشته را زود بفرست که احمد چشم در راه فرمان است.
هوش مصنوعی: من در تلاشم که بتوانم خواسته‌های زیبای خاکسار را به آسانی و بدون زحمت برآورده کنم و همیشه نسبت به این تلاش سپاسگزار خواهم بود. همچنین، در این روزهای دشواری که هر پولی به زحمت به‌دست می‌آید و در بند و زندان مشکلات گرفتار شده، کار انسانی و صحیحی نیست. لطفاً این دو نوشته را به‌سرعت بفرستید چون احمد منتظر دریافت دستور است.
راستی چه خوب شد یار دیرین پیمان رسول عرفا شما را دیدار کرد، و در شیب و فراز «عودلاجان» و «سنگلج» دستیار آمد. از این پس هفته ای دو سه بار، بار اندیش دیدار شما خواهد شد. نامه مرا کوشش مردانه او چشم سپار دوستان خواهد کرد. این کاغذ کوچکه را به او برسان و بگو: از یغما تا در مرگ دم و گامی بیش نمانده، هم خود گناهان ما را بخشایش کند. هم از آنان که بر ما سپاس نمک و نانی دارند آمرزگاری بخواهد. اگر سرکار حاجی اسماعیل بیک نام رهی را پاسخ نگار آمده بگیر و بفرست. خود نیز فرمان و فرمایشی که بر من و فرزندان داری بازران. دلم میخواهد خویشی و پیوند من با تو و تو با من چون دیگر پیوند و خویشان نباشد.
هوش مصنوعی: خوشحال شدم که دوستم، که مدت‌های زیادی با هم در ارتباط بودیم، دوباره شما را ملاقات کرد و در روزهای خوب و بد در کنار شما بود. از این به بعد هفته‌ای دو یا سه بار، همدیگر را می‌بینیم. او زحمت کشیده و نامه‌ام را به دوستان خواهد رساند. لطفاً این یادداشت کوچک را به او بده و بگو: از یغما تا مرگ زمان زیادی باقی نمانده و هم خود او گناهان ما را ببخشد و هم برای کسانی که به ما لطف دارند، طلب آمرزش کند. اگر نامه‌ای از حاجی اسماعیل بیک به نام رهی داریم، لطفاً آن را بفرستید. همچنین؛ هر دستور و فرمایشی که به من و فرزندانم دارید، مطرح کنید. دلم می‌خواهد رابطه‌ام با تو و پیوند ما به گونه‌ای باشد که همچون دیگر خویشاوندان باشد.