گنجور

شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

درون را پیر گشت انده، برون راشد جوان شادی
کهن گردید جان را رنج، و دل را گشت رامش نو
توان را کاستی شد کم، فزون شد تاب را نیرو
سپهر افزود دلجوئی، به مهر افکند مه پرتو
شرنگ بخت شد شکر، کبست چرخ گشت افیون
به فر خامه سرتیپ و نامی نامه خسرو

نگارش های خسروی با خسروانی گزارش سرکار سرتیپ که آب آتش جوانی بود، و آتش آب زندگانی، پراکنده دل را خاک از کشتی نوح افشاند، و مرده روان را باد ازنای مسیحا دمید. مشتی خاک پاک از جای رفته. سنگین کوهی گران نشست و البرز آرام خاست و کهن مرده پوسیده اندام را تازه روانی جاوید درنگ و ناپیدا انجام رست.

خود ز رنگ آمیزی این لاجوردی بارگاه
زرد شاخی پای تا سر دیده از پژمان گیاه
در ره باران سفید آذر به خرمن آب خواه
گلبن آئین سرخ رو سرسبز از خاک سیاه
تارک گردن کشی افراخت بر چرخ کبود

اینکه روزگاری دیرپای هر کاری را پس دست گذاشته اند و در رکاب سرتیپ دریا نهیب که به گوهر در باز سفید و شیر سیاه است، در آن سبز بیشه رای و خواست بر نخجیر ماهی و تو رنگ گماشته. زهی کار و کام و خهی نوا و نام که همواره با شیر مرغزاری و باز شکاری هم شاخ و یالی و هم پرو بال. ترا از این آفت و انداز و پر و پرواز گزیده تر کام و هوس انبازی درنگ و شتاب و دمسازی لگام و رکاب ایشان بود، و شوریده دل بر بوی و امید این بلند پایه، بدرود یاران و خویشان کرد. بار خدا را ستایش آنچه دوست خواست و دشمن کاست، به خوشتر ساز و سنگی در خشک و تر با چنگ افتاد و به کوری فسیله ها گاو و خر تو سن کام و باره نام به زیباتر آب و رنگی در رکاب مهلبی و زین خدنگ آمد.

روان پروران از همه آفرینش سه چیز را برتر نهاده اند و یاران دید و دانش هر یک به اندازه پای و مایه خویش کیسه و دیده بر آن دوخته و گشاده، نخستین سیم سره وزرسار است که پست تا بالا و خواجه تا لالا را کار دو کیهان از وی به ساز و سامان است و آرزوهای فرومایه تا والا از او در آستین و دامان.

نام سیم ونشان زر نشگفت
ز آفرینش نشان نماند و نام
جام زرین مهر درفکند
تشت سیمین اختران از بام

دوم آمیز و پیوست دوست یکدل و یک رنگ است که با خاست و نشست وی گنج ها سیم سره و زرسارا با همه برتری ها کم ارزتر از خاک و سنگ،

اگر چه سیم و زر آرد همی فراموش
در از نشیب زمین تا فراز خرگه ماه
چو دوست دست دهد، چیست در گهر زر و سیم
به چشم دیده وران خاک تیره سنگ سیاه

سیم یار دل آسای جان پروراست، و دل آرام ماه دیدار مهر گستر که خداوندان چشم و گوش بدو زنده اند و دارایان مغز و هوش او را پرستنده.

هر که را از هستی او زندگی
جاودان پاید بوی پایندگی
هر کجا ناز از خداوندی او
آفرینش را نیاز بندگی
چو یار از چهر گردد پرده پرداز
ز تاریک و نهان پیدا و روشن
ز ننگ نیستی و نام هستی
به رخ بر آستین دندان به دامن
به سنگ اندر گزیند سیم و زر جای
گریزد دوست در بنگاه دشمن
درخشد چو آذرخش خشک و تر سوخت
چه بوده کاه یا خود کوه آهن
نشان نز مشت پایدنی ز خروار
نه نام از خوشه ماندنی ز خرمن

گواه برتری ها و بهتری های سیم و زر بر چیزهای دیگر این بس که هر جا پای وی در میان آمد رخت آفرینش بر کران افتاد، و هرانجمن در شهد گفتارش چاشنی افزای زبان گردید، نام ونشان تلخ تا شیرین ساده تا رنگین زیان کرد. چون دوست مهربان فراز آید و پرده از چهر دل آسا و خوی جان آرا باز گشاید، سیم سره و زر سارا اگر در مایه و مغز خود دسترنج سکندر و گنج دارا باشد، همسنگ خاک تیره و همرنگ سنگ خارا خواهد بود. با فروغ مه، چه پرتو کرمک شب تاب را.

آدمی چونان بدین در نگران ماند که گوهر و دیدار آن بر جان و بر دل گران آید چون روی خورشید فروغ و روان بخشای یار همدم که شیر مرغ و جان آدم رازی از اوست، پرده پرداز گردد، و چونان ستاره روز پرتو افکن و سایه انداز. دوست مهربان را اگر خود پایه عزیز و مایه عیسی استی ده مرده بار بیچارگی بر در است و چاراسبه رخت آوارگی برخر.

چو شاه اختران افراشت خرگاه
نه از اختر نشان ماند نه از ماه
بتاب ای آفتاب سال و مه سوز
ممان بر جای نز شب نام و نزروز

پاک یزدان را سپاسدار زی، و ستایشگزار باش که این سه پایه بالا دست و سه مایه والا سایه را در آب و گل سرکار سرتیپ سرشت، و بیخ این سه همایون نهال سنگین سایه رنگین شایه را در سرابستان جان و دل آن کام بخشای دل و جان گشت، هر که انبازوی باشد و گوهر مهر پرورد رامش آوردش را اختر آسا در پیش و بخت کردار در پی، دارای هر سه کام و خداوند هر سه نام خواهد بود.

جز دل رادش که دید یا که تواند
سیم به دریا و زرفشاند به کشتی
یار اگر از دوست دست شسته زدستان
کاسته از کاستی و خامی و زشتی
وای اگر از یار دل نواز نواسنج
شیر شکاران شهر و آهوی دشتی
آنش فر کوثری و گوهر رضوان
آنش بر سدره ای و روی بهشتی

ترا که نای در بند و پای در کمند، چونان خداوند باشد، و سر در پای و جای در سایه چونان شایه پرور شاخی برومند، اگر از تلواس سیم سپید یا سودای زر سرخ، چشم سیاه و گونه زرد آری و جز به چالش جانسپاری و سگالش کارگذاری روان درد آگین و رخسار پر گرد، چون بندگان بدفرمای و پرستندگان نافرمان، خورای بستن و فروختن باشی و سزای خستن و سوختن. کیش پرستاری را باید از ایاز آموخت و این خوشه را که توشه هزاران خروار و خرمن است از کشت زار شیوه و شمار او انداخت. شتروارها زر و گوهر با دیگران پرداختن و یک تنه چار اسبه و ده مرده، شبرنگ آذرخش آهنگ سبکتکین را سروی بر سرین تاختن از راه سپاری های وی گامی است و از کارگذاری های او نامی. اگرت تخت محمودی و بخت ایازی باید:

گردن ز کمند او به زنجیر مپیچ
و زخاک درش روی به شمشیر متاب

چون بنامیزد خود خداوند دانش و دیدی و درهای بسته را بینش و بود گره گشایت خوشتر کلید است. اگر بیش از این کار بند گفت و شنود آیم و راز پرداز کاست و فزود، هم من بیغاره سود در از درائی خواهم شد، و هم آن جان خرد و کان گهر کوب آزمای آک و آهوی نیازمودگی و خودرائی خواهد گشت.

نارنج و نارنگی خفگی های دل و تنگی های سینه را درمان ساز رنج افتاد، و دل و جان را ارمان پرداز بویه و کام آمد. کام و دهان را از گمارش بنفشه و زوفا رستگی رست و تن و روان را از شد آمد چاره گران و سختی و سستی درمان پروران خستگی کاست، تریاک و بهار و دیگر چیزها که خواسته بودم و بدان هنجار که دیدی نگارش آراسته، خاک آسا در پای افکن و باد مانند پس گوش انداز. چون نیست یا هست و دشواریاب است، رنج جویائی و پویائی دوست را داروی درد آور دانم نه درمان رنج پرداز و جان پرورد.

مکوش و مجوش و مگیر و میار. که درمان درد مرا سخت و سست، بهین چاره آسودگی های تست:

چه باک ار نپاید مرا زندگی
ترا جاودان باد پایندگی

نیاز نامه سرتیپ لشکر و دستور کشور، و یار دیرینه پیمان جعفر را دیده سپار آر، و خامی و سردی گفت و شنود را زبانی پذیرا لابه شمارخیز.

شمارهٔ ۱ - انابت نامه: گواهی میدهم خدا یکی است و او را انبازی نیست، و بی مزد و سپاس سزاوار بندگی و پرستش است، و بازگشت همه به اوست، و هر چه خواهد و کند یا نکند و نخواهد، راست و درست است، و بی خواست او هیچ کاری و شماری خوی نبندد و روی نگشاید.پاک پیمبر گزیده و ستوده و پسندیده فرستاده و دوست و یار اوست بنیاد یاسا و آئین او از هر مایه زیان و آلایش پاک و پرداخته. گفته و کرده او بهر نام و نشان کرده و گفته بار خداست.هر که از وی ویاساق وی روی تابد، از پاک یزدان و یاساق پاک یزدان روی تافته است. بستگان او رستگاران اند و رستگان او گرفتاران. و همچنین مردانه داماد و فرزانه فرزندانش چنو پیشوایان راه و کیش اند و در همه چیز از همه کس به فرسنگ ها برتر و بیش. کشتی رستگاری اند و پشتی آمرزگاری.شمارهٔ ۳: لقمان فرزند خویشتن را از در پند گفت: چهار هزار سال چهار هزار پیغمبر را چاکری کردم. هشت چیز از گفتار و کردار ایشان فرا گرفتم، بنیوش و کاربند باش تا پیش بنده و خداوند ارجمند مانی:

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درون را پیر گشت انده، برون راشد جوان شادی
کهن گردید جان را رنج، و دل را گشت رامش نو
هوش مصنوعی: درون انسان دچار غم و اندوه شده، اما از بیرون شادی و جوانی به او روی آورده است. در حالی که روحش در رنج است، دلش به حالتی شاداب و تازه دست یافته.
توان را کاستی شد کم، فزون شد تاب را نیرو
سپهر افزود دلجوئی، به مهر افکند مه پرتو
هوش مصنوعی: توان و قدرت فرد کاهش یافته و تاب و انرژی او نیز افزایش یافته است. آسمان با دلجویی، به او نیرویی می‌بخشد و ماه با نیکی و مهر، روشنی خود را نثار می‌کند.
شرنگ بخت شد شکر، کبست چرخ گشت افیون
به فر خامه سرتیپ و نامی نامه خسرو
هوش مصنوعی: لذت‌ها و خوشی‌ها به تلخی و ناامیدی تبدیل شده‌اند، ستاره‌ها سبب ساز بدبختی شده‌اند و در این شرایط، زندگی و نوشته‌های بزرگترین فرمانروا نیز به زهر و افیونی بدل شده است.
نگارش های خسروی با خسروانی گزارش سرکار سرتیپ که آب آتش جوانی بود، و آتش آب زندگانی، پراکنده دل را خاک از کشتی نوح افشاند، و مرده روان را باد ازنای مسیحا دمید. مشتی خاک پاک از جای رفته. سنگین کوهی گران نشست و البرز آرام خاست و کهن مرده پوسیده اندام را تازه روانی جاوید درنگ و ناپیدا انجام رست.
هوش مصنوعی: نگارش‌های خسروی به توصیف احوالاتی می‌پردازد که از زندگی و جوانی نشأت گرفته است. او به صورتی شاعرانه نشان می‌دهد که چگونه دل‌های پریشان همچون آب و آتش، تحت تأثیر وقایع زندگی قرار می‌گیرند. او همچنین به تجدید حیات و امید اشاره می‌کند، تأکیدی بر این که حتی پس از مرگ و پوسیدگی، زندگی و جوانی می‌تواند به نوعی تازه شود و روحی جاویدان به وجود آید. در کل، این نوشته با نمادهایی از طبیعت و زندگی، پیامی از تجدید و تغییر را انتقال می‌دهد.
خود ز رنگ آمیزی این لاجوردی بارگاه
زرد شاخی پای تا سر دیده از پژمان گیاه
هوش مصنوعی: اینجا به زیبایی و رنگ‌آمیزی یک مکان اشاره دارد که به رنگ آبی لاجوردی است. زرد شاخی که از آن نام برده شده، در واقع به زیبایی و جذابیت آنجا اشاره می‌کند و در کل این فضا برانگیزنده حس و حال طبیعی و سرسبزی گیاهان است.
در ره باران سفید آذر به خرمن آب خواه
گلبن آئین سرخ رو سرسبز از خاک سیاه
هوش مصنوعی: در مسیر باران که در آذر می‌بارد، به دنبال آب برای خرمن‌ها برو و گل سرخی که نماد زیبایی است را در میان خاک سیاه جستجو کن.
تارک گردن کشی افراخت بر چرخ کبود
هوش مصنوعی: تارکی که به صورت افراشته بر آسمان آبی نمایان شده است، نشان‌دهنده قدرت و برجستگی خاصی است.
اینکه روزگاری دیرپای هر کاری را پس دست گذاشته اند و در رکاب سرتیپ دریا نهیب که به گوهر در باز سفید و شیر سیاه است، در آن سبز بیشه رای و خواست بر نخجیر ماهی و تو رنگ گماشته. زهی کار و کام و خهی نوا و نام که همواره با شیر مرغزاری و باز شکاری هم شاخ و یالی و هم پرو بال. ترا از این آفت و انداز و پر و پرواز گزیده تر کام و هوس انبازی درنگ و شتاب و دمسازی لگام و رکاب ایشان بود، و شوریده دل بر بوی و امید این بلند پایه، بدرود یاران و خویشان کرد. بار خدا را ستایش آنچه دوست خواست و دشمن کاست، به خوشتر ساز و سنگی در خشک و تر با چنگ افتاد و به کوری فسیله ها گاو و خر تو سن کام و باره نام به زیباتر آب و رنگی در رکاب مهلبی و زین خدنگ آمد.
هوش مصنوعی: در زمانی که هر کاری با دقت و توجه انجام می‌شد و در کنار سرتیپ دریا به دنبال گنجینه‌ای روشن و مرموز بودیم، در دل جنگل‌های سرسبز به دنبال خواسته‌ها و آرزوهایمان می‌گشتیم. آری، چه کارها و خوشی‌های زیبایی که همیشه در کنار شیر و پرنده‌های باشکوه انجام می‌دادیم. تو از این شلوغی و پروازهای بی‌هدف برگزیده‌تر بودی و آرزوهایت در آرامش و شتاب در کنار آن‌ها می‌چرخید. دل شیدایت با بوی خوش و امید به آینده‌ای روشن وداع گفت و از یاران و نزدیکان جدا شد. به سپاس خداوند، هر آنچه را که دوست داشتیم محقق شد و آنچه که دشمن می‌خواست به دور افکندیم. با نغمه‌ای زیبا، سنگ‌ها و صخره‌ها در کنار هم به آرامش رسیدند و زندگی به زیبایی هر چه بیشتر به خود گرفت، در حالی که با عشق و زیبایی در کنار تلاش‌هایمان پیش می‌رفتیم.
روان پروران از همه آفرینش سه چیز را برتر نهاده اند و یاران دید و دانش هر یک به اندازه پای و مایه خویش کیسه و دیده بر آن دوخته و گشاده، نخستین سیم سره وزرسار است که پست تا بالا و خواجه تا لالا را کار دو کیهان از وی به ساز و سامان است و آرزوهای فرومایه تا والا از او در آستین و دامان.
هوش مصنوعی: روان پروران سه چیز از تمام آفرینش را برتر می‌دانند و دوستان علم و بینش هر یک به اندازه توان و ظرفیت خود به آنها توجه دارند. نخستین آنها طلا و نقره است که از پایین‌ترین سطح تا بالاترین مقام را در دو جهانی که در آنها زندگی می‌کنیم تحت تاثیر قرار می‌دهد و آرزوهای انسان‌ها را از پایین‌ترین سطح تا بالاترین مرتبه ممکن به وجود می‌آورد.
نام سیم ونشان زر نشگفت
ز آفرینش نشان نماند و نام
هوش مصنوعی: به نام سیم و علامت طلا، شگفتی از آفرینش وجود ندارد، چراکه نشانی از آن باقی نمانده است.
جام زرین مهر درفکند
تشت سیمین اختران از بام
هوش مصنوعی: کتری طلایی عشق را به زمین می‌ریزد و سینی نقره‌ای ستاره‌ها از بام فرو می‌افتد.
دوم آمیز و پیوست دوست یکدل و یک رنگ است که با خاست و نشست وی گنج ها سیم سره و زرسارا با همه برتری ها کم ارزتر از خاک و سنگ،
هوش مصنوعی: دوم آمیز و پیوست به معنای دوستی عمیق و صمیمی است که در آن افراد از نظر افکار و احساسات به یکدیگر نزدیک هستند. این نوع دوستی به قدری ارزشمند و مهم است که تمام ثروت‌ها و جواهرات دنیا، با همه‌ی زیبایی‌ها و مزیت‌هایشان، در مقایسه با این دوستی بی‌ارزش به نظر می‌رسند.
اگر چه سیم و زر آرد همی فراموش
در از نشیب زمین تا فراز خرگه ماه
هوش مصنوعی: با وجود ارزشی که طلا و نقره دارند، انسان نمی‌تواند فراموش کند که از پایین‌ترین جایگاه زمین تا بالاترین مرتبه آسمان، همیشه در جستجوی معنای واقعی زندگی است.
چو دوست دست دهد، چیست در گهر زر و سیم
به چشم دیده وران خاک تیره سنگ سیاه
هوش مصنوعی: زمانی که دوستی به کمک و یاری دست دهد، چه اهمیتی دارد که در چشم کسانی که ارزش چیزهای مادی را می‌دانند، طلا و نقره چه جایگاهی دارد؟ در مقابل محبت و دوستی، چیزهای مادی مانند سنگ و خاک ارزش چندانی ندارند.
سیم یار دل آسای جان پروراست، و دل آرام ماه دیدار مهر گستر که خداوندان چشم و گوش بدو زنده اند و دارایان مغز و هوش او را پرستنده.
هوش مصنوعی: سیم درخشش و زیبایی جان را خوشحال می‌کند و دل را آرام می‌سازد. ماهی که دیدارش مهر و محبت را گسترش می‌دهد، باعث می‌شود کسانی که چشم و گوش دارند به او زنده و شاداب باشند و آنانی که عقل و هوش دارند او را مورد پرستش و احترام قرار دهند.
هر که را از هستی او زندگی
جاودان پاید بوی پایندگی
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی‌اش از وجود و هستی‌اش بهره‌مند بوده و به نوعی از بقای جاودان دست یافته باشد، بوی جاودانگی و پایداری را به همراه دارد.
هر کجا ناز از خداوندی او
آفرینش را نیاز بندگی
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و لطف خداوند مشاهده شود، نیاز به بندگی و سپاسگزاری از او احساس می‌شود.
چو یار از چهر گردد پرده پرداز
ز تاریک و نهان پیدا و روشن
هوش مصنوعی: وقتی دوست از پشت پرده برآید، زیبایی و هنر او از تاریکی و پنهانی به وضوح نمایش داده می‌شود.
ز ننگ نیستی و نام هستی
به رخ بر آستین دندان به دامن
هوش مصنوعی: به خاطر شرم وجود نداشتن و بی‌هویتی، به توانمندی‌های خود می‌بالیم و به دستاوردهایمان افتخار می‌کنیم.
به سنگ اندر گزیند سیم و زر جای
گریزد دوست در بنگاه دشمن
هوش مصنوعی: در دل سنگ، طلا و نقره جایگزین می‌شود، اما دوستی در برابر دشمن از میدان می‌گریزد.
درخشد چو آذرخش خشک و تر سوخت
چه بوده کاه یا خود کوه آهن
هوش مصنوعی: وقتي آذرخش درخشش می‌کند، چه چیزی می‌سوزد؟ آیا این کاه است یا حتی خود کوه آهن؟
نشان نز مشت پایدنی ز خروار
نه نام از خوشه ماندنی ز خرمن
هوش مصنوعی: نشانه‌ای از ماندگاری، همچون یک مشت از کاه، نمی‌تواند به خوبی نشان‌دهندهٔ درختی باشد که ثمرهٔ خوشه‌ای از خوشبختی را در دل دارد.
گواه برتری ها و بهتری های سیم و زر بر چیزهای دیگر این بس که هر جا پای وی در میان آمد رخت آفرینش بر کران افتاد، و هرانجمن در شهد گفتارش چاشنی افزای زبان گردید، نام ونشان تلخ تا شیرین ساده تا رنگین زیان کرد. چون دوست مهربان فراز آید و پرده از چهر دل آسا و خوی جان آرا باز گشاید، سیم سره و زر سارا اگر در مایه و مغز خود دسترنج سکندر و گنج دارا باشد، همسنگ خاک تیره و همرنگ سنگ خارا خواهد بود. با فروغ مه، چه پرتو کرمک شب تاب را.
هوش مصنوعی: برتری و مزایای طلا و نقره بر سایر چیزها به وضوح این است که هر زمان نام آنها برده می‌شود، زیبایی و جذابیت به جهان افزوده می‌شود و در هر جمعی، صحبت از آنها رنگ و عطر ویژه‌ای به خود می‌گیرد. اگرچه تماشا و لذت از وجود آنها شیرین و دلپذیر است، اما در عمق و ماهیت وجودی‌شان، اگر از تلاش و کوشش بزرگان و انسان‌های توانا بدست نیامده باشند، به اندازه خاک و سنگ بی‌ارزش خواهند بود. حتی اگر مثل ماه درخشان و نورانی به نظر بیایند، اما حقیقت و عمق وجودشان متفاوت خواهد بود.
آدمی چونان بدین در نگران ماند که گوهر و دیدار آن بر جان و بر دل گران آید چون روی خورشید فروغ و روان بخشای یار همدم که شیر مرغ و جان آدم رازی از اوست، پرده پرداز گردد، و چونان ستاره روز پرتو افکن و سایه انداز. دوست مهربان را اگر خود پایه عزیز و مایه عیسی استی ده مرده بار بیچارگی بر در است و چاراسبه رخت آوارگی برخر.
هوش مصنوعی: انسان همچنان در نگرانی باقی می‌ماند، زیرا زیبایی و نور آن برای روح و دلش سنگینی می‌کند. مانند تابش خورشید که جان را روشن می‌کند و یار نزدیک همواره مانند راز شیرین و ارزشمندی است. او همچون ستاره‌ای در روز می‌تابد و سایه‌اش را بر سر دیگران می‌گستراند. اگر دوست مهربان خود را دارای ارزش و جایگاه بلندی بدانیم، در عین حال او همواره بار مشکلات و رنج را بر دوش خود دارد و در مسیری پر از ناامیدی و بی‌سرانجام در حرکت است.
چو شاه اختران افراشت خرگاه
نه از اختر نشان ماند نه از ماه
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی ستارگان خود را بر افراشت، نه نشانی از ستاره‌ها باقی ماند و نه از ماه.
بتاب ای آفتاب سال و مه سوز
ممان بر جای نز شب نام و نزروز
هوش مصنوعی: ای آفتاب، براق و درخشان، سال و ماه را در آغوش بگیر و اجازه نده که در شب و روز، نامت کم‌رنگ شود.
پاک یزدان را سپاسدار زی، و ستایشگزار باش که این سه پایه بالا دست و سه مایه والا سایه را در آب و گل سرکار سرتیپ سرشت، و بیخ این سه همایون نهال سنگین سایه رنگین شایه را در سرابستان جان و دل آن کام بخشای دل و جان گشت، هر که انبازوی باشد و گوهر مهر پرورد رامش آوردش را اختر آسا در پیش و بخت کردار در پی، دارای هر سه کام و خداوند هر سه نام خواهد بود.
هوش مصنوعی: خدا را شکر کن و ستایشش کن که سه اصل بزرگ و ارزشمند را در زندگی انسان قرار داده است. این سه اصل به عنوان پایه‌های اصلی وجود بشر در دنیا هستند و انسان را در جستجوی آرامش و شادی یاری می‌کنند. هر کسی که با محبت و دوستی به دیگران کمک کند، به نوعی ستارگان خوشبختی را در زندگی خود می‌سازد و با داشتن این سه اصل، خوشبختی و موفقیت را به دست خواهد آورد.
جز دل رادش که دید یا که تواند
سیم به دریا و زرفشاند به کشتی
هوش مصنوعی: تنها دل شجاع است که می‌تواند دریا را برای کشتی به سیم تبدیل کند یا آن را به اطراف بپاشد.
یار اگر از دوست دست شسته زدستان
کاسته از کاستی و خامی و زشتی
هوش مصنوعی: دوست اگر از محبت و دوستی فاصله بگیرد، این نشان‌دهنده‌ی نقص‌ها و نواقص در خود اوست و نشان می‌دهد که هنوز در حال یادگیری و رشد است.
وای اگر از یار دل نواز نواسنج
شیر شکاران شهر و آهوی دشتی
هوش مصنوعی: ای کاش از طرف محبوب دل‌نوازم خبری نباشد، چرا که او مانند شراب خوش طعم و شکارچیانی در شهر و آهوهایی در دشت است.
آنش فر کوثری و گوهر رضوان
آنش بر سدره ای و روی بهشتی
هوش مصنوعی: آتش کوثر و جواهر بهشتی، بر درخت سدره و بر چهره بهشتی می‌تابد.
ترا که نای در بند و پای در کمند، چونان خداوند باشد، و سر در پای و جای در سایه چونان شایه پرور شاخی برومند، اگر از تلواس سیم سپید یا سودای زر سرخ، چشم سیاه و گونه زرد آری و جز به چالش جانسپاری و سگالش کارگذاری روان درد آگین و رخسار پر گرد، چون بندگان بدفرمای و پرستندگان نافرمان، خورای بستن و فروختن باشی و سزای خستن و سوختن. کیش پرستاری را باید از ایاز آموخت و این خوشه را که توشه هزاران خروار و خرمن است از کشت زار شیوه و شمار او انداخت. شتروارها زر و گوهر با دیگران پرداختن و یک تنه چار اسبه و ده مرده، شبرنگ آذرخش آهنگ سبکتکین را سروی بر سرین تاختن از راه سپاری های وی گامی است و از کارگذاری های او نامی. اگرت تخت محمودی و بخت ایازی باید:
هوش مصنوعی: شما همچون موجودی که در بند و زنجیر گرفتار است، اگر به خداوند شبیه باشید و سر به پای او بگذارید و در سایه‌اش آرام بگیرید، باید از زیبایی‌ها و نعمت‌های دنیا دل بکنید. اگر به چیزهای فانی و زودگذر دنیا مانند نقره و طلا دل ببندید و از آن‌ها بهره‌مند شوید، در نهایت به درد و رنج می‌افتید. این درست مانند بندگان نافرمان است که به دنبال سود خود هستند و در نهایت خسته و سوخته می‌شوند. برای پرستاری و بندگی باید از افرادی چون ایاز یاد بگیریم و درخت خوشبختی را از زراعت و کوشش درست برداشت کنیم. پرداختن به دارایی‌های دنیا و جنگیدن برای آن‌ها در حقیقت به تلاشی مشابه با یک مرد شجاع نیاز دارد. اگر به تخت و بخت پایداری می‌خواهید، باید شرایط و نحوه زندگی درست را در نظر داشته باشید.
گردن ز کمند او به زنجیر مپیچ
و زخاک درش روی به شمشیر متاب
هوش مصنوعی: به دام او نیفت و خود را به بند نکش و از سرزمین او دوری کن، چرا که نباید به سوی خطر بروی.
چون بنامیزد خود خداوند دانش و دیدی و درهای بسته را بینش و بود گره گشایت خوشتر کلید است. اگر بیش از این کار بند گفت و شنود آیم و راز پرداز کاست و فزود، هم من بیغاره سود در از درائی خواهم شد، و هم آن جان خرد و کان گهر کوب آزمای آک و آهوی نیازمودگی و خودرائی خواهد گشت.
هوش مصنوعی: وقتی که خود خداوند را به یاد می‌آوری، درک و بصیرتی به تو داده می‌شود که می‌تواند درهای بسته را باز کند. این کلید گشایش به مراتب بهتر از بسیاری از صحبت‌ها و شنیده‌هاست. اگر بخواهم بیشتر در مورد این موضوع صحبت کنم و رازهای آن را روشن کنم، هم من دچار سردرگمی می‌شوم و هم آن روح خردمند و جواهر وجود که طالب یاری و رهایی است به بی‌راهه خواهد رفت.
نارنج و نارنگی خفگی های دل و تنگی های سینه را درمان ساز رنج افتاد، و دل و جان را ارمان پرداز بویه و کام آمد. کام و دهان را از گمارش بنفشه و زوفا رستگی رست و تن و روان را از شد آمد چاره گران و سختی و سستی درمان پروران خستگی کاست، تریاک و بهار و دیگر چیزها که خواسته بودم و بدان هنجار که دیدی نگارش آراسته، خاک آسا در پای افکن و باد مانند پس گوش انداز. چون نیست یا هست و دشواریاب است، رنج جویائی و پویائی دوست را داروی درد آور دانم نه درمان رنج پرداز و جان پرورد.
هوش مصنوعی: نارنج و نارنگی به درمان دل‌تنگی‌ها و ناراحتی‌ها کمک می‌کند و روح و جان را شاداب می‌سازد. کام و دهان را از مزه‌های تلخ نجات می‌دهد و تن و روان را از سختی‌ها و خستگی‌ها دور می‌کند. دمنوش‌های مختلف و چیزهای دیگری که می‌خواستم، به خوبی مشخص شده‌اند. مانند خاکی که بر زمین می‌نشیند و بادی که بر گوشه‌ای می‌وزد، زندگی به همین شکل است؛ پر از دشواری‌ها و پیج‌وخم‌ها. در جستجوی رنج و دوستی، آن را مانند دارویی دردآور می‌دانم که البته نمی‌تواند به واقعی درمانی برای دردهای عمیق باشد.
مکوش و مجوش و مگیر و میار. که درمان درد مرا سخت و سست، بهین چاره آسودگی های تست:
هوش مصنوعی: همت نکن و به زحمت نیفت که درمان درد من سخت و ناتوان است. بهترین راه برای آسایش تو در این است که خود را آرام کنی.
چه باک ار نپاید مرا زندگی
ترا جاودان باد پایندگی
هوش مصنوعی: هرگز نگران نباش که زندگی‌ام ماندگار نیست؛ امید دارم زندگی تو همیشه پایدار و everlasting باشد.
نیاز نامه سرتیپ لشکر و دستور کشور، و یار دیرینه پیمان جعفر را دیده سپار آر، و خامی و سردی گفت و شنود را زبانی پذیرا لابه شمارخیز.
هوش مصنوعی: نیازمندی‌های سرتیپ لشکر و دستورات کشور را بخوان و به آن توجه کن. همچنین دوست قدیمی پیمان جعفر را هم در نظر داشته باش و سعی کن در گفت و گوهایت با آرامش و مهربانی برخورد کنی.