گنجور

شمارهٔ ۱ - انابت نامه

گواهی میدهم خدا یکی است و او را انبازی نیست، و بی مزد و سپاس سزاوار بندگی و پرستش است، و بازگشت همه به اوست، و هر چه خواهد و کند یا نکند و نخواهد، راست و درست است، و بی خواست او هیچ کاری و شماری خوی نبندد و روی نگشاید.پاک پیمبر گزیده و ستوده و پسندیده فرستاده و دوست و یار اوست بنیاد یاسا و آئین او از هر مایه زیان و آلایش پاک و پرداخته. گفته و کرده او بهر نام و نشان کرده و گفته بار خداست.هر که از وی ویاساق وی روی تابد، از پاک یزدان و یاساق پاک یزدان روی تافته است. بستگان او رستگاران اند و رستگان او گرفتاران. و همچنین مردانه داماد و فرزانه فرزندانش چنو پیشوایان راه و کیش اند و در همه چیز از همه کس به فرسنگ ها برتر و بیش. کشتی رستگاری اند و پشتی آمرزگاری.

پیدا و نهان آنچه آگاهی داده اند و راه گشاده، هر که شنید و دید رخت به بنگاه کامیابی برد و آنکه گوش پراکند و پای دربست، در چاهسار بدبختی و سیاه روزی جاودان نای آویز تباهی ماند.بار خدایا بدین بزرگواران که یاد کردم این خاکسار را از خود و آفرینش بیزاری ده و به دام بندگی و پرستش خویش آشنایی بخش. دست امید مرا از دامان پیوند ایشان کوتاه مخواه و در دو کیهان جز بر این آئین و راه مبر. کرده های زشت و گفته های ناهموار مرا به دست چشم پوشی و فراموشی پرده داری کن، و در این بازگشت که با کوه کوه شرمساری و دریا دریا خاکساری آمده ایم از لغزش تیاقداری فرمای:

نه بر من و بر بندگی من بخشای
نه بر به پرستندگی من بخشای
شکرانه نیروی خداوندی خویش
بر عجز و فروماندگی من بخشای

تو دانی که از هیچ راه جز با تو گریزگاهی و از شیب ماهی تا فراز ماه پناهی ندارم، اگر تو نیز از خود برانی و به خود نخوانی، در زندگی خوار و رانده هر خشک و تر خواهم بود، و پس از مرگ هزار بار از خود بدتر.اگرم جز این کیش و راه باشد، یا جز سوی تو و نزدیکان تو نگاه، لال به خاک در آیم و کور از خاک برآیم. بار خدایا خود گواهی و روان نزدیکان درگاهات آگاه که از کردار و گفتار گذشته پشیمانم و از بیم گرفت تو و شرم پاسخ خویش آشفته راه و پریشان. اگرم جاویدان در آتشدان دوزخ زنجیر به نای اندر نگونسار آویزی، گواهی دهم که کیفر یک روز گناه نباشد، و بر جای گرد و خاکم دود و خاکستر از تن و جان انگیزی، باد افراه نیم هنجار تباه نگردد.لابه و زاری آورده ام و آرزم و شرمساری، نیازم به بیزاری باز مگردان و میانه یک رستاخیز آشنا و بیگانه ام خواری مخواه.

خدایا خدایا در بلندی و پستی اگر بیش اگر کم، همه بر خویش ستم کرد. بر من جز پشیمانی و پریشانی چه افزود و از فر و بزرگواری خداوندی های تو چه کاست. پناهم ده که جز آستان بلندت گریزگاه ندارم و اگر خود مادر و پدر باشد، به خویشم راه ندهند. اینک یکه و تنها مانده ام و از زشتی کرده و گفته خود رمیده و رسوا. کاش از مادر نزاده بودم، تا از خوی نافرمان و نهاد بدفرمای، بدین تب و سوز و شب و روز نیفتاده بودم. سخت از پای که کولباره گناهی کوه واره ام در پشت است و باد ناکامی و بد سرانجامی در مشت. آیا بدین بار سنگین و بالای خمیده کی رخت به بنگاه خواهد رسید. یا به این پای وارون چمیده و راه دیر انجام کجا بر آن در راه توان جست.

بار خدایا خوار و افتاده ام و با کار تباه و روز سیاه بر آستان ناکامی و شرمساری ایستاده بی دستوری اگرم جهانی دستگیر آیند، گامی فرا پیش نیارم گذاشت و بی آنکه تو راهنمایی و باربخشی، با میانداری پاکان و نزدیکان نیز امید بخشایش و آمرزگاری نخواهم داشت. در گلشن لاله بار خس و در آشیان هما راه مگس نیست. کاش پایگاه مگس و جایگاه خس نیز می داشتم. از مگس کجا بندگی خواسته اند و از خس پرستندگی. خاکم بر سر که با پیمان پرستندگی همه سرکشی و نافرمانی ام و با لاف بندگی همه خودخواهی و تن آسانی.

بار خدایا به امید نگاهداشت تو و فروگذاشت هوس های خویش و دستیاری یکی گویان و پیغمبران و پیشوایان و روان پروران و گروندگان، اینک از خواست و خوی و رای و روی نهاد بدفرما و سرشت توسن خو گواهی که باز تافته ام، و با صد هزار لابه و پوزش و پشیمانی و پریشانی و آزرم و سرافکندگی بر آن آستان که جز راستان را راه نیست به امید بار شتافته.

اگرم به خواری نرانی و به زاری باز نگردانی، شاید دمی دو که از شمار هستی برجاست، با یاد و پرستش تو از رنج اهریمن بیرون و درون و افسانه و افسون گرگان میش جامه، و دشمنان دوست روی آسوده توانم زیست، و پس از مرگ به فر بخشایش و خشنودی تو نیز در تنگنای فرجامگاه که مغاکی تیره و تار است، تا روزی که فرمان خاستن خیزد آزاده و آرام یارم خفت، و اگر نه اینستی خاک و خاکستر دو کیهانم در چشم و سرکه همچنان بر دستور روزگار رفته روز در تباهی و نامه سیاهی خواهم برد، بر جای نوش رستگاری و جلاب آمرزگاری گزند دنبال کژدم و دندان مار خواهم یافت:

یارب گنهم اگر کم ار بیش ببخش
بیش و کم از آینده و از پیش ببخش
آلایش من به پاکی خود بزدای
بر خواری من به عزت خویش ببخش

پروردگارا، آمرزگارا، ازل مخلوق، اذل امکان، اقل موجود با فرط آلودگی و شرط بی وجودی ها، در پیشگاه شهود محمود مسعود چون تو واجب الوجودی که مسجود بشر و ملک است، و نمازگاه زمین و فلک، تهیه ساز سجود دارد، ترا به حشمت توحید و حرمت حبیب خود که این مسکین مستکین و عام خام و کور بی نور و نادان حیران را از دولت قبول و عزت وصول محروم و خایب و دور و غایب مخواه. زلات گذشته او را به رحمت بی منت خویش جامه صفح و بخشایش درکش و بر این بازگشت ناقص عیار ثابت و استوار بدار، و انابت وی را به عوارف بی ضنت تکمیل و تقویت کن. بندگی ها و پرستش سست بنیاد آینده او را به فضل خداوندی در پذیر.

به خون شهدا و خاک صلحا و خاک و خون عامه انبیاء و اولیا خاصه جناب سیدالشهدا سلام الله علیه آن هیچ وجود را در معرض امتحان خویش مخوان، و با استیفای کمال یقین موید فرمای و به توفیق تمیز حق از باطل پایمردی کن. در دنیا و آخرتش نیزاز خود بریده مخواه و به خویشتن باز ممان، و روی او را از هر چیز و هر کس بر تاب، و با خاک آستان و عبودیت خود انباز و دمساز گردان.

از هواجس و وساوس شیطانی و عوایق زن و فرزند و علایق خویش و پیوند و این نیست های هست نمای کوه تا کاه، ماهی تا ماه، آرام و آزادی بخش، و از اندیشه تیمار هر هست و نیست به نیستی خویش و هستی خود شادی ده. بر توحید یکتا وجود غیر سوز خود و آئین پاک پیمبر صلی الله علیه و آله و ولایت مردانه داماد و فرزانه فرزندانش به خاک درآور و از خاک برآور و اگر بدین اعتقاد زیارت تشنه کربلا و کشته نینوا ارزانی دارد و این آلوده گوهر و فرسوده پیکر را به تربت پاک و مضجع تابناک او که جان و سر و سیم و زر و پدر و مادرم برخی خون و خاکش باد بازسپاری، هر آینه سنگ سیاه و خاک تباهی به یمن گردون پایه درگاه و فر خورشید سایه فرگاهش سوده توتیا و توده کیمیا خواهد شد:

حاشا نه ز خود شرم و نه از یزدان باک
زآلایش من در گذر ای ایزد پاک
خاک ار یازد دست تمنا بر عرش
عرش ار ساید روی شفاعت بر خاک

باز مگر هم به اجازت داد آفرین بخشاینده خون شاه نینوائی که از در منزلت ثاراللهش ستایند این تباه کار سیاه گلیم را از درکات جحیم رخت وصول به درجات نعیم رساند والا:

آن روز که نوبت حساب است مرا
تن ز آتش دل در تب و تاب است مرا
از آتش دوزخ ار گذشتن باید
شک نیست که پل آن سوی آب است مرا

چون تو نخواهی، زکوش من چه گشاید؟ چون تو بکاهی ز سعی من چه فزاید؟خدایا سینه ای ده آتش خیز، و آشتی دوزخ آویز. دیده ای بخش دریا زای و دریائی طوفان فزای. هر بویه و تلواس جز اندیشه بندگی و پیشه پرستندگی از دلم بیرون کن، و دم دم شادی خاست پرستاری خویش و بیزاری خود در نهادم افزون فرمای.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گواهی میدهم خدا یکی است و او را انبازی نیست، و بی مزد و سپاس سزاوار بندگی و پرستش است، و بازگشت همه به اوست، و هر چه خواهد و کند یا نکند و نخواهد، راست و درست است، و بی خواست او هیچ کاری و شماری خوی نبندد و روی نگشاید.پاک پیمبر گزیده و ستوده و پسندیده فرستاده و دوست و یار اوست بنیاد یاسا و آئین او از هر مایه زیان و آلایش پاک و پرداخته. گفته و کرده او بهر نام و نشان کرده و گفته بار خداست.هر که از وی ویاساق وی روی تابد، از پاک یزدان و یاساق پاک یزدان روی تافته است. بستگان او رستگاران اند و رستگان او گرفتاران. و همچنین مردانه داماد و فرزانه فرزندانش چنو پیشوایان راه و کیش اند و در همه چیز از همه کس به فرسنگ ها برتر و بیش. کشتی رستگاری اند و پشتی آمرزگاری.
هوش مصنوعی: من به یک‌خدایی که هیچ شریکی ندارد، شهادت می‌دهم. او شایسته عبادت و پرستش است بدون داشتن هیچ انتظاری از بندگانش و بازگشت همه چیز به اوست. هر آنچه که بخواهد، راست و درست است و هیچ چیز بدون خواست او انجام نمی‌شود. پیامبر پاک و برگزیده او، با ویژگی‌های پسندیده، پیروانش را به آئینی هدایت کرده که از هر آلودگی و آسیبی خالی است. هر چیزی که او گفته و کرده، به عنوان بار الهی شناخته می‌شود. هر کسی که از او دور شود، از نور خداوند دور شده است. خانواده او نجات‌یافتگان واقعی هستند و کسانی که با او نیستند، در تنگنا خواهند بود. همچنین، فرزندان او پیشوایان حکمت و راهنمایی هستند و در تمامی عرصه‌ها برتر از دیگران به شمار می‌آیند. آنها کشتی نجات و پشتیبان بخشایش هستند.
پیدا و نهان آنچه آگاهی داده اند و راه گشاده، هر که شنید و دید رخت به بنگاه کامیابی برد و آنکه گوش پراکند و پای دربست، در چاهسار بدبختی و سیاه روزی جاودان نای آویز تباهی ماند.بار خدایا بدین بزرگواران که یاد کردم این خاکسار را از خود و آفرینش بیزاری ده و به دام بندگی و پرستش خویش آشنایی بخش. دست امید مرا از دامان پیوند ایشان کوتاه مخواه و در دو کیهان جز بر این آئین و راه مبر. کرده های زشت و گفته های ناهموار مرا به دست چشم پوشی و فراموشی پرده داری کن، و در این بازگشت که با کوه کوه شرمساری و دریا دریا خاکساری آمده ایم از لغزش تیاقداری فرمای:
هوش مصنوعی: هر کسی که به آگاهی‌ها گوش دهد و راه‌های مناسب را ببیند، می‌تواند به موفقیت برسد. اما کسانی که بی‌اعتنا باشند و قدمی بردارند، در مشکلات و ناکامی‌های همیشگی گرفتار خواهند شد. ای خدا، این بندگان بزرگ را فراموش نکن و مرا از دنیا و آفریدن آن بی‌بهره نکن. امیدم را از پیوند با آنها قطع نکن و مرا در این دو جهان بر این راه نگه‌دار. اشتباهات و رفتارهای ناپسندم را به فراموشی بسپار و در این بازگشت سرشار از شرمندگی و خضوع، از اشتباهاتم چشم‌پوشی کن.
نه بر من و بر بندگی من بخشای
نه بر به پرستندگی من بخشای
هوش مصنوعی: نه مرا ببخش و نه بر بندگی‌ام، بلکه بر عبادتم رحم کن.
شکرانه نیروی خداوندی خویش
بر عجز و فروماندگی من بخشای
هوش مصنوعی: خداوند به من نیرو و قدرتی داده است و من از ناتوانی و کمبود خود با شکر و سپاس یاد می‌کنم.
تو دانی که از هیچ راه جز با تو گریزگاهی و از شیب ماهی تا فراز ماه پناهی ندارم، اگر تو نیز از خود برانی و به خود نخوانی، در زندگی خوار و رانده هر خشک و تر خواهم بود، و پس از مرگ هزار بار از خود بدتر.اگرم جز این کیش و راه باشد، یا جز سوی تو و نزدیکان تو نگاه، لال به خاک در آیم و کور از خاک برآیم. بار خدایا خود گواهی و روان نزدیکان درگاهات آگاه که از کردار و گفتار گذشته پشیمانم و از بیم گرفت تو و شرم پاسخ خویش آشفته راه و پریشان. اگرم جاویدان در آتشدان دوزخ زنجیر به نای اندر نگونسار آویزی، گواهی دهم که کیفر یک روز گناه نباشد، و بر جای گرد و خاکم دود و خاکستر از تن و جان انگیزی، باد افراه نیم هنجار تباه نگردد.لابه و زاری آورده ام و آرزم و شرمساری، نیازم به بیزاری باز مگردان و میانه یک رستاخیز آشنا و بیگانه ام خواری مخواه.
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که جز با تو هیچ راهی برای فرار ندارم و از عمیق‌ترین مشکلات تا فرازهای خوشی، هیچ پناهی غیر از تو برایم نیست. اگر تو هم مرا از خود برانی و به خود نخوانی، در زندگی ذلیل و طرد شده، دنیا را بر من تیره و تار خواهی دید. پس از مرگ هم به حالت بدتری از این گرفتار خواهم شد. اگر راهی جز این روش و جز سمت تو و نزدیکانت وجود داشته باشد، به گونه‌ای در زمین می‌افتم که بی‌صدا و نابینا از آن برمی‌خیزم. خداوندا تو خود گواهی و روح نزدیکان تو آگاه هستند که من از اعمال و سخنان گذشته‌ام پشیمانم و از ترس عذاب تو و شرم از پاسخ به تو، در حیرت و پریشانی به سر می‌برم. اگر هم به ابدیت در آتش دوزخ گرفتار شوم، گواهی می‌دهم که مجازات یک روز گناه نمی‌تواند با این عذاب برابر باشد. حتی اگر بر جای گرد و خاکم، دود و خاکستر ببارد، نباید بادهایی که به جانمی‌وزند، نابود شوند. من ناله و زاری کرده‌ام و آرزو دارم که شرمگینم. خواهش می‌کنم که به بیزاری‌ام بازنگردی و در میانه رستاخیز، از من، چه آشنا و چه بیگانه، خواری نخواهی.
خدایا خدایا در بلندی و پستی اگر بیش اگر کم، همه بر خویش ستم کرد. بر من جز پشیمانی و پریشانی چه افزود و از فر و بزرگواری خداوندی های تو چه کاست. پناهم ده که جز آستان بلندت گریزگاه ندارم و اگر خود مادر و پدر باشد، به خویشم راه ندهند. اینک یکه و تنها مانده ام و از زشتی کرده و گفته خود رمیده و رسوا. کاش از مادر نزاده بودم، تا از خوی نافرمان و نهاد بدفرمای، بدین تب و سوز و شب و روز نیفتاده بودم. سخت از پای که کولباره گناهی کوه واره ام در پشت است و باد ناکامی و بد سرانجامی در مشت. آیا بدین بار سنگین و بالای خمیده کی رخت به بنگاه خواهد رسید. یا به این پای وارون چمیده و راه دیر انجام کجا بر آن در راه توان جست.
هوش مصنوعی: خدایا، در اوج و افول زندگی، چه زیاد و چه کم، همه بر خود ظلم کرده‌اند. برای من جز پشیمانی و پریشانی چیزی نمانده و از عظمت و بزرگی تو کاسته نشده است. تنها به تو پناه می‌آورم که جز درگاه تو پناه دیگری ندارم و حتی اگر پدر و مادر باشند، به من نمی‌رسند. اکنون به تنهایی مانده‌ام و از زشتی اعمال و سخنانم شرمنده و رسوا هستم. ای کاش هرگز به دنیا نمی‌آمدم تا از این سرنوشت بد و رنج و عذاب رهایی می‌یافتم. بار گناهانی سنگین بر دوش دارم و باد ناکامی در دستانم است. آیا با این بار سنگین و خمیده کی به آرامش می‌رسم؟ و با این پاهای خسته به کجا می‌توانم برسم؟
بار خدایا خوار و افتاده ام و با کار تباه و روز سیاه بر آستان ناکامی و شرمساری ایستاده بی دستوری اگرم جهانی دستگیر آیند، گامی فرا پیش نیارم گذاشت و بی آنکه تو راهنمایی و باربخشی، با میانداری پاکان و نزدیکان نیز امید بخشایش و آمرزگاری نخواهم داشت. در گلشن لاله بار خس و در آشیان هما راه مگس نیست. کاش پایگاه مگس و جایگاه خس نیز می داشتم. از مگس کجا بندگی خواسته اند و از خس پرستندگی. خاکم بر سر که با پیمان پرستندگی همه سرکشی و نافرمانی ام و با لاف بندگی همه خودخواهی و تن آسانی.
هوش مصنوعی: خدایا، به شدت در تنگنا و حقارت قرار گرفته‌ام و با اعمال نادرست و روزهایی تاریک، در برابر ناامیدی و شرمندگی ایستاده‌ام. اگر جهانی هم بخواهد به من کمک کند، نمی‌توانم یک قدم جلوتر بروم. بدون اینکه تو راهی برایم بیابی یا به من ببخشی، حتی نزد پاکان و نزدیکان هم امیدی به آمرزش نخواهم داشت. در باغ لاله، جایی برای مگس وجود ندارد و در آشیانه‌ی هما نیز اثری از خس نمی‌بینم. ای کاش مگس هم جایگاهی داشت و خس نیز پایگاهی. نه از مگس انتظار بندگی می‌رود و نه از خس پرستش. افسوس که با وجود تعهد به بندگی، همه جا نافرمانی و سرکشی‌ام حاکم است و با ادعای بندگی، فقط خودخواهی و تنبلی‌ام را نشان می‌دهم.
بار خدایا به امید نگاهداشت تو و فروگذاشت هوس های خویش و دستیاری یکی گویان و پیغمبران و پیشوایان و روان پروران و گروندگان، اینک از خواست و خوی و رای و روی نهاد بدفرما و سرشت توسن خو گواهی که باز تافته ام، و با صد هزار لابه و پوزش و پشیمانی و پریشانی و آزرم و سرافکندگی بر آن آستان که جز راستان را راه نیست به امید بار شتافته.
هوش مصنوعی: خدایا، به امید اینکه بتوانم خود را از تمایلات نفسانی آزاد کنم و در کنار گویندگان، پیامبران، رهبران و پرورش‌دهندگان روحانی باشم، اکنون از خواسته‌ها و خصایص بدی که در وجودم هست، به تو گواهی می‌دهم که بازگشته‌ام. با صدها درخواست و عذرخواهی و احساس پشیمانی و شرم، به درگاه تو آمده‌ام، زیرا جز راست‌گویان راهی به سوی تو نیست و من به امید فضل و رحمت تو در اینجا حاضر شدم.
اگرم به خواری نرانی و به زاری باز نگردانی، شاید دمی دو که از شمار هستی برجاست، با یاد و پرستش تو از رنج اهریمن بیرون و درون و افسانه و افسون گرگان میش جامه، و دشمنان دوست روی آسوده توانم زیست، و پس از مرگ به فر بخشایش و خشنودی تو نیز در تنگنای فرجامگاه که مغاکی تیره و تار است، تا روزی که فرمان خاستن خیزد آزاده و آرام یارم خفت، و اگر نه اینستی خاک و خاکستر دو کیهانم در چشم و سرکه همچنان بر دستور روزگار رفته روز در تباهی و نامه سیاهی خواهم برد، بر جای نوش رستگاری و جلاب آمرزگاری گزند دنبال کژدم و دندان مار خواهم یافت:
هوش مصنوعی: اگر مرا به ذلت نیفکنید و به زاری بازنگردانید، ممکن است در مدت کوتاهی که هنوز در این جهان زندگی می‌کنم، با یاد و نیایش شما از رنج‌های درونی و بیرونی و افسانه‌ها و جادوهای دشوار آزاد شوم. در این صورت می‌توانم با آسودگی زندگی کنم و پس از مرگ نیز از لطف و رضایت شما بهره‌مند شوم، حتی در مکان تنگ و تاریک آخرت. تا روزی که فرمان بیداری صادر شود، آرام و رها از این دنیا به خواب می‌روم. اما اگر چنین نباشد، خاک و خاکستر من در این دو جهان در چشم دیگران باقی خواهد ماند و روزهای تلخ و سیاه را با خود خواهم داشت. به جای نجات و بخشش، دچار خطراتی چون نیش کژدم و دندان مار خواهم شد.
یارب گنهم اگر کم ار بیش ببخش
بیش و کم از آینده و از پیش ببخش
هوش مصنوعی: ای خدای من، اگر کارهایی از من سر زده که کم یا زیاد است، لطفا مرا ببخش. از گذشته و آینده‌ام نیز بگذر.
آلایش من به پاکی خود بزدای
بر خواری من به عزت خویش ببخش
هوش مصنوعی: پاکی خود را از آلودگی‌های من دور کن و با عزت و احترام به من کرامت ببخش.
پروردگارا، آمرزگارا، ازل مخلوق، اذل امکان، اقل موجود با فرط آلودگی و شرط بی وجودی ها، در پیشگاه شهود محمود مسعود چون تو واجب الوجودی که مسجود بشر و ملک است، و نمازگاه زمین و فلک، تهیه ساز سجود دارد، ترا به حشمت توحید و حرمت حبیب خود که این مسکین مستکین و عام خام و کور بی نور و نادان حیران را از دولت قبول و عزت وصول محروم و خایب و دور و غایب مخواه. زلات گذشته او را به رحمت بی منت خویش جامه صفح و بخشایش درکش و بر این بازگشت ناقص عیار ثابت و استوار بدار، و انابت وی را به عوارف بی ضنت تکمیل و تقویت کن. بندگی ها و پرستش سست بنیاد آینده او را به فضل خداوندی در پذیر.
هوش مصنوعی: خداوند، ای مهربان و بخشنده، ای آغاز مخلوقات و سرآمد موجودات، با وجود تمام گناهان و نواقص این بنده آشفته و ناتوان، در محضر تو که مظهر وجود و عبادت بشر و ملائک هستی، و مکان سجود در زمین و آسمان، به عظمت وحدانیتت و حرمت محبوبت، از تو می‌خواهم که این بیچاره را از نعمت قبول و عزت دستیابی محروم نگردانی. گذشته‌های گناهکارانه‌اش را به رحمت نامحدودت ببخش و او را بر این بازگشت ناقص یاری کن. به او قدرت انابه عطا کن و حال او را تقویت کن. بندگی‌های ناتوانش را با فضل خودت بپذیر.
به خون شهدا و خاک صلحا و خاک و خون عامه انبیاء و اولیا خاصه جناب سیدالشهدا سلام الله علیه آن هیچ وجود را در معرض امتحان خویش مخوان، و با استیفای کمال یقین موید فرمای و به توفیق تمیز حق از باطل پایمردی کن. در دنیا و آخرتش نیزاز خود بریده مخواه و به خویشتن باز ممان، و روی او را از هر چیز و هر کس بر تاب، و با خاک آستان و عبودیت خود انباز و دمساز گردان.
هوش مصنوعی: به خون شهدا و خاک پاکان و خاک و خون تمامی پیامبران و اولیای الهی، به ویژه سیدالشهدا سلام الله علیه، هیچ وجودی را در معرض آزمایش خود قرار نده و با ایمان کامل و یقین، او را تأیید کن. در دنیا و آخرت، از خود دور نشو و به خودت برنگرد، و چهره‌اش را از هر چیز و هر کس دور کن. خود را با خاک آستان و بندگی‌اش هماهنگ و همدل ساز.
از هواجس و وساوس شیطانی و عوایق زن و فرزند و علایق خویش و پیوند و این نیست های هست نمای کوه تا کاه، ماهی تا ماه، آرام و آزادی بخش، و از اندیشه تیمار هر هست و نیست به نیستی خویش و هستی خود شادی ده. بر توحید یکتا وجود غیر سوز خود و آئین پاک پیمبر صلی الله علیه و آله و ولایت مردانه داماد و فرزانه فرزندانش به خاک درآور و از خاک برآور و اگر بدین اعتقاد زیارت تشنه کربلا و کشته نینوا ارزانی دارد و این آلوده گوهر و فرسوده پیکر را به تربت پاک و مضجع تابناک او که جان و سر و سیم و زر و پدر و مادرم برخی خون و خاکش باد بازسپاری، هر آینه سنگ سیاه و خاک تباهی به یمن گردون پایه درگاه و فر خورشید سایه فرگاهش سوده توتیا و توده کیمیا خواهد شد:
هوش مصنوعی: از وسوسه‌ها و افکار شیطانی و موانع ناشی از خانواده و دلبستگی‌های خصوصی دوری کن. به آرامش و آزادی بیندیش و به غفلت و دردسرهای دنیوی توجه نکن. بگذار که شادی و سرور از درون وجودت و از خلوص توحید پروردگار بر تو ضیافت کند. با احترام به اصول پاک پیامبر و ولایت خاندانش، توکل کن و با ایمان به زیارت کربلا و شهدای نینوا برو. در این مسیر، خاک و گلی که بر سر می‌گذاری به برکت و نور آن پیکرهای مقدس تبدیل خواهد شد و به تو عروج و ترقی می‌بخشد.
حاشا نه ز خود شرم و نه از یزدان باک
زآلایش من در گذر ای ایزد پاک
هوش مصنوعی: من نه به خاطر خودم شرم می‌کنم و نه از خداوند نگرانم، ای خدای پاک، از آلودگی‌ام می‌گذری.
خاک ار یازد دست تمنا بر عرش
عرش ار ساید روی شفاعت بر خاک
هوش مصنوعی: اگر خاک در طلبی دستش را به سمت آسمان دراز کند، آسمان نیز به خاطر شفاعت خود، بر خاک سایه خواهد انداخت.
باز مگر هم به اجازت داد آفرین بخشاینده خون شاه نینوائی که از در منزلت ثاراللهش ستایند این تباه کار سیاه گلیم را از درکات جحیم رخت وصول به درجات نعیم رساند والا:
هوش مصنوعی: باز هم به اذن و اجازه آفریننده مهربان و بخشنده، خون شاه نینوا که از درگاه او می‌توانند بر این نابکار و پلید تهمت بزنند، این فرد ناپاک را از عمق جهنم نجات دهد و به درجات بهشت برساند. وگرنه...
آن روز که نوبت حساب است مرا
تن ز آتش دل در تب و تاب است مرا
هوش مصنوعی: در روزی که قرار است در مورد اعمال و رفتار من حسابرسی شود، بدنم از شدت عشق و احساسات درونی در آتش و هیجان قرار دارد.
از آتش دوزخ ار گذشتن باید
شک نیست که پل آن سوی آب است مرا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از آتش دوزخ عبور کنی، شک نداشته باش که برای این کار باید از پلی که آن سوی آب است عبور کنی.
چون تو نخواهی، زکوش من چه گشاید؟ چون تو بکاهی ز سعی من چه فزاید؟خدایا سینه ای ده آتش خیز، و آشتی دوزخ آویز. دیده ای بخش دریا زای و دریائی طوفان فزای. هر بویه و تلواس جز اندیشه بندگی و پیشه پرستندگی از دلم بیرون کن، و دم دم شادی خاست پرستاری خویش و بیزاری خود در نهادم افزون فرمای.
هوش مصنوعی: وقتی تو نخواهی، چه چیزی از تلاشم به دست می‌آید؟ وقتی تو از تلاش من چیزی نگیری، چه فایده‌ای خواهد داشت؟ خداوندا، دلم را به آتش عشق بیفروز و ارتباطم را با جهنم محکم کن. چشمم را به دریا بگشا و طوفانی برای زندگی‌ام فراهم کن. هرگونه فکر و خیال غیر از بندگی و پرستش تو را از دلم بیرون کن و در هر لحظه، شادی خدمت به تو و بی‌زاری از خودم را در وجودم بیشتر کن.