گنجور

شمارهٔ ۱۶ - به اسمعیل هنر نوشته

اسمعیل، این روزگار هفتاد سال، خود را بارها از در کرد و کار و گفت و گزار آزموده ام، چه دوستی، چه دشمنی، چه کیهان پرستی، چه در کارهای جاوید خانه، چه شناسائی زشت و زیبا، چه برخورد سود و زیان؛ به خاک و خون بزرگان سوگند اگر به اندازه بال مگس و پای ملخی در خویش گوهر دانایی و بینایی همی بینم. کورکورانه راهی رفتیم، و هر کس بهر نام و نشان خواست ما را ریشخند کرد، و به تیتال و تر فروشی خر خود را از پل گذرانید، و در جامه دوستی دشمنی ها کرد که آل مروان با دودمان هاشم نکردند.

یاری تو میانه من است و خدا که با این مردم بهتر دانی چگونه راه باید رفت، و هر کس سزای چگونه رفتار است. سال ها من دستوری به تو می دادم چنانچه در نامه همراهی انارکی ها باز پاره ای چیزها نوشته و هر آینه رسید و دیدی نادعلی آنها را نزدیک جندق دیده بود در دوستی و دشمنی و رفتار با دور و نزدیک و مانند این ها، هر چه ستوده رای و دانش تست بنویس، در خورد توانایی کوتاهی نخواهم کرد. به خون سید الشهدا سلام الله علیه این چیزها که درین کاغذ نوشتم آورده دل و عین راستی است. هیچ آزرم مکش، و بی پرده بر نگار که به یاری بار خدای فرمان پذیرم. اگر نکته ای پیرامون دل گردد، و برهانی پیش چشم آمد به تو خواهم نوشت. شش ماه هم چنین رفتار کنیم شاید سود و صرفه ما در این باشد. از دست مردم به جان رسیدیم که هر گونه راه رفتیم چاره رشک و کینه اینها نشد.چاره ما اتفاق است.

پدر جان، کار و علاقه تو زیاد است. خودت پروای کارگذاری نداری. آدم پاک زاد درست کار بسیار کم است، هر صد هزار یکی مثل «خسته» نیست، در این صورت ترا اندیشه ای بهتر از این ها باید. یک نفر آدم که از دیگران در رفتار و آئین بهتر باشد بجوی، و مواجبی به قانون برای او قرار بده، کارها را باو تفویض کن، توکل بر خدا نمای. در خورد تاب و توانایی خویش چشم از کار و بار و داد و ستد او بر مگیر، شاید به خواست خدای عزوجل طوری بگذرد، این گونه که اکنون بنوره و بنیاد چیده ای این کار هرگز درست نخواهد شد، و از بس اندوه و تیمار و دلخوری، خود را هلاک خواهی ساخت.

بسیار دریغ است آدم دانا و بینا جان خود را فدای جیفه دنیا کند،آخر تو از زندگی چه تمتع داری؟ برای چه، برای که، اندک به خود آی. نفس دیوانه خودکام را خراب کن، هر چند بیشتر تنگ می گیری، آسمان تنگ تر خواهد گرفت. بی مایه تفویض و توکل و گذشت و اغماض، و باندازه داد و دهش امر دنیا نمی گذرد. بر خود، بر من، بر طایفه، برزن، برفرزند، بر دوست اگر بخشایش و آسایش خواهی چاره تبدیل رفتار است. این بنوره و بنیاد که خوی و آئین گرفته ای جز رنج و تیمار و خون جگری و اندوه دوست و شادی دشمن حاصل ندارد.

با جناب حاجی «عبدالرزاق» و «احمد» که هر دو با تو راست و درست اند کنکاش کن و جان خود را از این گشایش جانکاه باز خر. معلوم نیست من دیگر آن مایه زندگی داشته باشم که با تو نامه نگاری کنم، اگر نشنوی غالبا طرفی نبندی. منتظر دستوری و راهنمائی توام، زود برسد. حرره یغما.

شمارهٔ ۱۵ - به احمد صفائی نگاشته: روز گذشته هم از اصغای الفاظ کتاب کریم گوش را پیرایه و از استیفای معانی آن کریم کتاب ها هوش را سرمایه نرست، تو فارغی و به افسوس می رود ایام. امشب بنوره و بنیادی به دستیاری خوی غذا باره و نفس شکم خواره چیده شده که دیداری ناقص توان کرد وگفتار پریشان توان راند. ولی مرا شامگاهان با این نهاد سست پی و آخشیج گسسته رگ نیروی طی مسافت و حواس فهم معانی نیست اگر دلجویی خاکساران را گناه نمی دانی، عصر گاهان که گوهر هوا سردی گرفت با کتاب و ملاباشی بیا و هر چه خواهی بخوان و هر هنگام خواهی برو. شام مرا در یکی از آن بشقاب های مسی تنگ ظرف تنک مایه بکش و بفرست زیاده بر آن لازم نیست، مرا کافی است. دیگری نمی خواهد حرره یغما.شمارهٔ ۱۷ - به اسمعیل هنر نگاشته: نورچشم کرام اسمعیل، بیستم ربیع الثانی است و در خدمت خدام امیدگاهی حاجی زید مجده با عزتی لایق، زندگی می سپرم. بسیار مایل است که تاریخ آیات این دولت روز افزون را من انشا کنم. خدمتی نام انگیز، مداخل خیز، عزت آویز است. امتثال امر خدام حاجی زید فضله نیز بر من واجب، خاصه این خدمت که صلاح دنیا و آخرت ماست، ولی چون دماغم سوخته و آن حوصله ها که سابق بود نمانده، هنوز هوشی بذل کار نکرده ام، و دوشی زیر بار نداده، تا تقدیر خدائی چیست؟ باری بشود یا نشود دخلی به کار تو ندارد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسمعیل، این روزگار هفتاد سال، خود را بارها از در کرد و کار و گفت و گزار آزموده ام، چه دوستی، چه دشمنی، چه کیهان پرستی، چه در کارهای جاوید خانه، چه شناسائی زشت و زیبا، چه برخورد سود و زیان؛ به خاک و خون بزرگان سوگند اگر به اندازه بال مگس و پای ملخی در خویش گوهر دانایی و بینایی همی بینم. کورکورانه راهی رفتیم، و هر کس بهر نام و نشان خواست ما را ریشخند کرد، و به تیتال و تر فروشی خر خود را از پل گذرانید، و در جامه دوستی دشمنی ها کرد که آل مروان با دودمان هاشم نکردند.
هوش مصنوعی: اسمعیل، در این هفتاد سال زندگی، بارها به تجربیات مختلفی در زمینه‌های دوستی، دشمنی، ستایش کیهان، و انتخاب‌های درست و غلط رسیده‌ام. من به بزرگانی که در این مسیر پیشرفت کردند سوگند می‌خورم که اگر به اندازه یک بال مگس هم در خود، دانایی و بینایی احساس کنم، خوشحال می‌شوم. ما به طور کور و بدون دیدگاه درست قدم برمی‌داشتیم و هر کسی ما را به نام و نشانی که داشت، مسخره می‌کرد. همچنین افرادی به خاطر ظاهر خود، در زمینه دوستی بازی‌های غیردوستانه‌ای انجام می‌دادند که حتی قبل‌ترها میان خاندان‌های بزرگ هم دیده نشده بود.
یاری تو میانه من است و خدا که با این مردم بهتر دانی چگونه راه باید رفت، و هر کس سزای چگونه رفتار است. سال ها من دستوری به تو می دادم چنانچه در نامه همراهی انارکی ها باز پاره ای چیزها نوشته و هر آینه رسید و دیدی نادعلی آنها را نزدیک جندق دیده بود در دوستی و دشمنی و رفتار با دور و نزدیک و مانند این ها، هر چه ستوده رای و دانش تست بنویس، در خورد توانایی کوتاهی نخواهم کرد. به خون سید الشهدا سلام الله علیه این چیزها که درین کاغذ نوشتم آورده دل و عین راستی است. هیچ آزرم مکش، و بی پرده بر نگار که به یاری بار خدای فرمان پذیرم. اگر نکته ای پیرامون دل گردد، و برهانی پیش چشم آمد به تو خواهم نوشت. شش ماه هم چنین رفتار کنیم شاید سود و صرفه ما در این باشد. از دست مردم به جان رسیدیم که هر گونه راه رفتیم چاره رشک و کینه اینها نشد.چاره ما اتفاق است.
هوش مصنوعی: یاریت در میان من و خداست و تو بهتر می‌دانی که با این مردم چگونه باید رفتار کرد و هر کس شایستگی چه نوع برخوردی را دارد. سال‌ها به تو پیشنهاداتی می‌دادم و در نامه‌هایی که به همراه انارکی‌ها ارسال می‌کردم، برخی نکات را یادآوری می‌کردم. اگر دیده‌ای که نادعلی آن‌ها را در نزدیکی جندق بررسی کرده است، در مورد دوستی، دشمنی و رفتار با دور و نزدیک، هر آنچه را که بر عهده‌ات است، بنویس. من در حد توانایی‌ام، کوتاهی نخواهم کرد. به خون سید الشهدا سلام الله علیه، مطالبی که در این کاغذ نوشته‌ام از روی خلوص دل و واقعت است. هیچ گونه شرمی نداشته باش و بدون پرده‌پوشی، به من بگو که چطور در برابر فرمان خداوند رفتار کنی. اگر نکته‌ای در دل تو ایجاد شود یا برهانی به چشمت بخورد، به تو خواهم نوشت. بیایید شش ماه این‌گونه رفتار کنیم، شاید این بهترین نتیجه برای ما باشد. از دست مردم به شدت به جان آمده‌ایم؛ هر راهی را که در پیش گرفتیم، مانع حسادت و کینه آن‌ها نشد. راه حل ما وحدت است.
پدر جان، کار و علاقه تو زیاد است. خودت پروای کارگذاری نداری. آدم پاک زاد درست کار بسیار کم است، هر صد هزار یکی مثل «خسته» نیست، در این صورت ترا اندیشه ای بهتر از این ها باید. یک نفر آدم که از دیگران در رفتار و آئین بهتر باشد بجوی، و مواجبی به قانون برای او قرار بده، کارها را باو تفویض کن، توکل بر خدا نمای. در خورد تاب و توانایی خویش چشم از کار و بار و داد و ستد او بر مگیر، شاید به خواست خدای عزوجل طوری بگذرد، این گونه که اکنون بنوره و بنیاد چیده ای این کار هرگز درست نخواهد شد، و از بس اندوه و تیمار و دلخوری، خود را هلاک خواهی ساخت.
هوش مصنوعی: پدر عزیز، تو کارهای زیادی انجام می‌دهی و علاقه‌مند به کار هستی. خودت هم به خاطر کار زیاد از خودت مراقبت نمی‌کنی. آدم‌هایی که به‌طور پاک و درست کار می‌کنند بسیار کم هستند و مثل «خسته» پیدا نمی‌شوند. بنابراین، باید به فکر بهتری باشی. کسی را پیدا کن که از دیگران در رفتار و اصول بهتر باشد و برای او حقوقی بر اساس قانون تعیین کن. کارها را به او بسپار و به خدا توکل کن. بر اساس تاب و توانایی خودت، نباید تمام توجهت را به کار و تجارت او معطوف کنی. شاید به خواست خداوند، همه‌چیز به خوبی پیش برود. این سیستمی که الان راه‌اندازی کرده‌ای، به این شکل هرگز به درستی نمی‌رسد و با نگرانی و اندوه، خودت را ناراحت خواهی کرد.
بسیار دریغ است آدم دانا و بینا جان خود را فدای جیفه دنیا کند،آخر تو از زندگی چه تمتع داری؟ برای چه، برای که، اندک به خود آی. نفس دیوانه خودکام را خراب کن، هر چند بیشتر تنگ می گیری، آسمان تنگ تر خواهد گرفت. بی مایه تفویض و توکل و گذشت و اغماض، و باندازه داد و دهش امر دنیا نمی گذرد. بر خود، بر من، بر طایفه، برزن، برفرزند، بر دوست اگر بخشایش و آسایش خواهی چاره تبدیل رفتار است. این بنوره و بنیاد که خوی و آئین گرفته ای جز رنج و تیمار و خون جگری و اندوه دوست و شادی دشمن حاصل ندارد.
هوش مصنوعی: این احساس عمیق و دردآور است که انسان‌های باهوش و آگاه جان خود را فدای چیزهای بی‌ارزش دنیا کنند. در واقع، از زندگی چه لذتی می‌توانی ببری؟ به چه دلیل و برای چه کسی این کار را می‌کنی؟ لحظاتی را به خود بیا. باید نفس خود را که دیوانه‌وار عمل می‌کند، تحت کنترل بگیری، زیرا هر چقدر هم که زور بزنید، مشکلات بیشتر و تنگ‌تر می‌شود. زندگی دنیا با توکل، رهایی و گذشت پیش می‌رود و نه با سخت‌گیری و خودخواهی. اگر می‌خواهی برای خود، برای دیگران، برای فرزندانت، یا حتی برای دوستانت آرامش و وفور داشته باشی، باید رفتارت را تغییر دهی. طرز فکر و رفتاری که در پیش گرفته‌ای، جز درد و رنج و غم و اندوه حاصل نخواهد داشت.
با جناب حاجی «عبدالرزاق» و «احمد» که هر دو با تو راست و درست اند کنکاش کن و جان خود را از این گشایش جانکاه باز خر. معلوم نیست من دیگر آن مایه زندگی داشته باشم که با تو نامه نگاری کنم، اگر نشنوی غالبا طرفی نبندی. منتظر دستوری و راهنمائی توام، زود برسد. حرره یغما.
هوش مصنوعی: با حاجی «عبدالرزاق» و «احمد» صحبت کن که هر دو با تو صداقت دارند و از این شرایط سخت نجات پیدا کن. مشخص نیست که آیا من هنوز توان زندگی کردن دارم تا بتوانم با تو نامه بنویسم، اگر تو نشنوی ممکن است بی‌حاصل باشد. من منتظر دستور و راهنمایی تو هستم، امیدوارم به زودی برسد. حرره یغما.