گنجور

شمارهٔ ۹

بر پرند ساده مشک سوده خرمن کرده ای
زیب را پیرایه بر نسرین ز سوسن کرده ای

بار نامه مشکین نگارش دیده جان را سرمه سائی فرمود و شادی بیگانه روش را با دل اندوه پرور آشنائی داد. درباره فروغ دیده رستم بیک سفارشی رفته بود، از چگونگی روزگار و پریشانی کار و بارش در سرکار کلانتر گزارش کردم، پیمان بر آن رفت که هنگامی شایسته آسوده از غوغای آشنا و بیگانه او را در پیشگاه آسمان فرگاه ایران خدای که همایون پیکر جان گوهرش جاودان پاینده و روزگار فرمان روائی و کشور خدائی سرکارش فزاینده باد بار داده به جایگاهی شایان و کاری در خور باز دار، و به خواست پاک یزدان این دو روزه سنگش گوهر و زهرش شکر خواهد شد، خود نیز گزارش را نگارش نموده بر هنجاری دلخواه پاک روان سرکاری را آگاهی خواهد رست این فرمایش را به کام دل خسته دان. چنانچه کاری بزرگتر و دشوارتر از اینها باشد بر نگار که به خواست بار خدا پذیرای انجام است.

شمارهٔ ۸: رسید همایون نامه سرکاری بزم دوستان را مشک به خرمن و گوهر به دامن ریخت. نوید تندرستی کلید درهای امید گشت، جان به مژده در آستین و پیشانی به ستایش و سپاس یزدانی به آستان نهادم. پرسش و روزگار دوران نزدیک و بریدگان پیوسته فرموده ای، پیداست روز آنکه جدا ماند و با رنج شکیب سوز تنهائی آشنا چگونه و چون خواهد بود؟ آن مایه هست و بود که دریافت دیدار جان افزای یار از بار خدا جوئیم هست، و پس آسیب گسستگی که با غوغای رستاخیزش پیوستگی هاست تیماری نیست. ندانم این شب دیر انجام را کی بامداد خواهد رست و این بست گران نشست را که با مرگ ناگهانی دامن به دامن بسته از کجا گشاد خواهد زاد.شمارهٔ ۱۰ - به میرزا اسمعیل هنر نگاشته: اسمعیل ندانم جعفر مهرجانی از جان ما چه می خواهد و از آب خویش ونان مردم چه می کاهد؟ هر دم به راهی پوید و بی گناهی جوید که در کوه زرین کانی زر جسته ام و بر کند و کوبش کوهکن آسان کمر بسته. خاکش کیمیاست و سنگش توتیا. اگرم دوستی چون تو دستیار آید و پنج تومان مایه گذار، زر سارا به ترازو و دامن روبیم وسیم سره به خروار و خرمن. از باده پندارش مست سازد و با خود در این کار بی پا همدست، از نزدیکانش دور خواهد و برهنه پای سرگشته پشته و ماهور، تا گرده ای نانش در انبان است و درستی زر در نیفه پاره تنبان، رنگ به رنگش گرداند و سنگ به سنگ دواند. چون کامش سود و نانش کاست ساز بهانه سازد و خشم آلود بر کرانه رود و از اسب و تازیانه سگالد و بیچاره مستمند را سرگشته و شب مانده راه خانه سپارد. کار فرمای یزدش بهمین بویه از جندق خواست راه سازش ها گشود و راز نوازش ها راند، از درشتی نرمش کرد و به آتش دستی های تر فروشی گرم ستایش راند و سوگند خورد و پیمان داد که اگر ده روزه کان نسپارد جان سپارد و اگر زر نیارد سر گذارد. گروهی گدازنده و زرگر برداشته و سر در کوه و کمر گذاشت. به نوید این پشته و امید آن ماهور دستان و دغل بافت و چار اسبه کوه و کتل پیمود، پاها سوده شد و دست ها فرسوده. پس از ماهی خون خوردن ها و پیاده پای فشردن ها، گنج روان رنج روان رست، و کندن کان کندن جان زاد. دست از پا درازتر و چشم و مبال از دهان شره بازتر باز آمدند و فراز آمد که جستم و نجستم دویدم و ندیدم.پس از چوب کاری های دردانگیز و شکنجه های مرگ آویز فرمان زندان و زنجیر رفت و دیری دور انجام دود و دادش از داغ و گاز آتش خرمن کیوان وتیرافتاد و سودای مرگ به بهای هستی همی پخت و نبود. چاره رنج را گنج همی ریخت و نداشت. بارها از این مایه گزاف به بار خدای بازگشت آورد. من نیز از سرکار خان در خواه گذشت کردم، نیم جان رستگار آمد و به سوگندهای بزرگ پیمان گزار، که دیگر از کان و زر نگوید و فریب مردم را کوه و کمر نپوید. تا من بودم پای به دامن داشت و پاس زبان و دهن، آسوده زیست و بیهوده نگفت. لب به گزاف آلوده نساخت و دیگران را نیز به کاوش بی جا و خواهش بی سود فرسوده نکرد.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر پرند ساده مشک سوده خرمن کرده ای
زیب را پیرایه بر نسرین ز سوسن کرده ای
هوش مصنوعی: تو با سادگی و خلوص خود، چیزهای زیبا و دلنشین خلق کرده‌ای، همان‌طور که در طبیعت، گل‌ها و رنگ‌ها به‌نحو زیبایی در کنار هم قرار می‌گیرند.
بار نامه مشکین نگارش دیده جان را سرمه سائی فرمود و شادی بیگانه روش را با دل اندوه پرور آشنائی داد. درباره فروغ دیده رستم بیک سفارشی رفته بود، از چگونگی روزگار و پریشانی کار و بارش در سرکار کلانتر گزارش کردم، پیمان بر آن رفت که هنگامی شایسته آسوده از غوغای آشنا و بیگانه او را در پیشگاه آسمان فرگاه ایران خدای که همایون پیکر جان گوهرش جاودان پاینده و روزگار فرمان روائی و کشور خدائی سرکارش فزاینده باد بار داده به جایگاهی شایان و کاری در خور باز دار، و به خواست پاک یزدان این دو روزه سنگش گوهر و زهرش شکر خواهد شد، خود نیز گزارش را نگارش نموده بر هنجاری دلخواه پاک روان سرکاری را آگاهی خواهد رست این فرمایش را به کام دل خسته دان. چنانچه کاری بزرگتر و دشوارتر از اینها باشد بر نگار که به خواست بار خدا پذیرای انجام است.
هوش مصنوعی: در این متن به صورت هنرمندانه و با زبان شاعرانه، درباره حال و روز شخصی بنام رستم صحبت می‌شود. راوی از مشکلات و دشواری‌های زندگی او به مقام بالایی گزارش می‌دهد و می‌خواهد که او را در مقام و جایگاهی شایسته قرار دهند. همچنین، امیدواری به بهبود شرایط رستم و کامیابی‌اش با درخواست‌های روحانی بیان شده است. در نهایت، از عزم و اراده رستم برای انجام کارهای بزرگ‌تر و دشوارتر نیز یاد شده است.