شمارهٔ ۸
رسید همایون نامه سرکاری بزم دوستان را مشک به خرمن و گوهر به دامن ریخت. نوید تندرستی کلید درهای امید گشت، جان به مژده در آستین و پیشانی به ستایش و سپاس یزدانی به آستان نهادم. پرسش و روزگار دوران نزدیک و بریدگان پیوسته فرموده ای، پیداست روز آنکه جدا ماند و با رنج شکیب سوز تنهائی آشنا چگونه و چون خواهد بود؟ آن مایه هست و بود که دریافت دیدار جان افزای یار از بار خدا جوئیم هست، و پس آسیب گسستگی که با غوغای رستاخیزش پیوستگی هاست تیماری نیست. ندانم این شب دیر انجام را کی بامداد خواهد رست و این بست گران نشست را که با مرگ ناگهانی دامن به دامن بسته از کجا گشاد خواهد زاد.
شمارهٔ ۷ - به خواهش میرزا جعفر در ری نگاشته است: فرزندی میرزا جعفر می گوید: باز نامه ای پارسی نهاد بنیاد افکن، و بدان سخت و گران درشو تا اندیشه های پراکنده فراموش دارد و زبان دیو درون که راهنمای بدی هاست از گفت جگر سفت و مفت روان آغال خاموش. مگر آن مایه تاب و توش ودانش و هوش ازین خشک مغزان تر فروش و زنان مردانه پوشم بر جای مانده که دمی دو آسوده و راست اندیشه کیش نگارش پیشه گیرم و در و تخته گزارش را از دست و زبان اره و تیشه داد از بیداد دوستان و فریاد از دو رنگی گل های بوستان، مصرع: از مهر و وفای دوستانم گله هاست. از خویشان بیگانه روش پریشانم و از دوستان دشمن منش زادن و زیستن را پشیمان، فرد:شمارهٔ ۹: بر پرند ساده مشک سوده خرمن کرده ای
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسید همایون نامه سرکاری بزم دوستان را مشک به خرمن و گوهر به دامن ریخت. نوید تندرستی کلید درهای امید گشت، جان به مژده در آستین و پیشانی به ستایش و سپاس یزدانی به آستان نهادم. پرسش و روزگار دوران نزدیک و بریدگان پیوسته فرموده ای، پیداست روز آنکه جدا ماند و با رنج شکیب سوز تنهائی آشنا چگونه و چون خواهد بود؟ آن مایه هست و بود که دریافت دیدار جان افزای یار از بار خدا جوئیم هست، و پس آسیب گسستگی که با غوغای رستاخیزش پیوستگی هاست تیماری نیست. ندانم این شب دیر انجام را کی بامداد خواهد رست و این بست گران نشست را که با مرگ ناگهانی دامن به دامن بسته از کجا گشاد خواهد زاد.
هوش مصنوعی: نامه ای که به دوستان ارسال شده، مانند مشک و گوهر به دل ها شادی و خوشحالی ریخته است. بشارت سلامتی مانند کلید درهای امید میباشد و من با شوق و سپاس، سرم را به خاطر لطف الهی به پیشانی میسایم. در دنیای پر از پرسش و مشکلات، روزی که ما از یکدیگر جدا میشویم و با درد تنهایی آشنا خواهیم شد، چگونه خواهد بود؟ ما همچنان در جستجوی دیدار یاری جانبخش هستیم، اما آسیب دوری و غم ناشی از آن هیچ تمایلی به درمان ندارد. نمیدانم این شب پر از انتظار کی به صبح خواهد رسید و این بار سنگین که با مرگ ناگهانی گره خورده، چه زمانی باز خواهد شد.