گنجور

شمارهٔ ۶۸ - از قول اندرون به میرزا عبدالوهاب نگاشته

آقاجان از دست جفایت دلم تنگ است و خاطرم از سبب قانون صفایت با زمین و آسمان درجنگ، جهانی به شیمه وفایت می ستایند.زهی خلاف که ما هرگز از ساغر وصالت جز باده جفا نکشیده ایم و دوستانت همه به مهربانی باز می نمایند.خهی گزاف که هرگز از شاخسار نخل سرکش نهالت، الا میوه نامرادی نچیده، اگر روزی با من نشستی از تزلزل... شبت آرام نداشتم و اگر شبی به ما پیوستی از کتاب وقایع کاشان خاصه ذکر دروازه اصفهان خواندنت نیم چشم زدن سیر بر بالین راحت نگذاشتم. همواره چشمت بر در بود که از دیر کردن و نیامدن یغما حیرانم و پیوسته گوشت برخبر که خدایا فلان فلان حلقه بر در زنند، حکیم فرموده تر از همه کدام سفر پیش آمد که تا ما خبر شدیم چهل منزل ساخته بودی و مرا به ورطه حرمان نینداخته.

الحق از جانب سرکار نسبت به من کمال مهربانی است و مرا از این مهربانی های تازه اختراع نهایت شادمانی، مصرع: گو بسازند نقابی و بسوزند سپندی. از این طورها آنقدر مضایقه ندارم که طرزهای پرچم و خم نوشتنت و از مهر گسلی های دل بیگانه پیوندت چندان دمق نیستم که آن پیوستگی های دروغ دروغ در نامه سرشته است، خیلکی زرنگی و پر دستان و نیرنگ، اما سهو است اینجا آنجا نیست، مرا به این حرف ها فریب نتوان داد و دوستی دوستی ام سزای خصومت در آستین نتوان نهاد. اگر تو در فنون سر هم بندی سامری صد بنی اسرائیلی، بنده هم گوساله نیست، هو بابا ده بار مرا بیشتر به این رنگ ها ریشخند کرده ای و روزگاری با من به این گول کاری ها به سرآورده دیگر به چاچول بازی فریب نخورم و روز تنهائی جز به مذاکره این فرد به سر نبرم، فرد:

میل من سوی وصال و قصد تو سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

امید که سنمار مساعدت طرحی از نو بنیاد و کاخ جلال دولت و کریاس عزت و استقلال آن سلطان ملک گریزپائی را از آبادی نعمت بی زوال نمونه سبع شداد کناد، برب العباد.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آقاجان از دست جفایت دلم تنگ است و خاطرم از سبب قانون صفایت با زمین و آسمان درجنگ، جهانی به شیمه وفایت می ستایند.زهی خلاف که ما هرگز از ساغر وصالت جز باده جفا نکشیده ایم و دوستانت همه به مهربانی باز می نمایند.خهی گزاف که هرگز از شاخسار نخل سرکش نهالت، الا میوه نامرادی نچیده، اگر روزی با من نشستی از تزلزل... شبت آرام نداشتم و اگر شبی به ما پیوستی از کتاب وقایع کاشان خاصه ذکر دروازه اصفهان خواندنت نیم چشم زدن سیر بر بالین راحت نگذاشتم. همواره چشمت بر در بود که از دیر کردن و نیامدن یغما حیرانم و پیوسته گوشت برخبر که خدایا فلان فلان حلقه بر در زنند، حکیم فرموده تر از همه کدام سفر پیش آمد که تا ما خبر شدیم چهل منزل ساخته بودی و مرا به ورطه حرمان نینداخته.
هوش مصنوعی: ای آقاجان، از دست ظلم و ستم تو دلم گرفته است و خاطرم به خاطر قوانین وفا و صداقت تو با زمین و آسمان در حال جنگ است. جهانی به خاطر وفا و صداقت تو ستایش می‌کند. افسوس که ما هرگز از جام وصالت جز باده‌ی ظلمت و جفا نچشیده‌ایم و دوستانت همواره با مهربانی در کنار ما ایستاده‌اند. چه بدا که از شاخسار نخل‌های سرکش تو، همواره جز میوه‌ی نامرادی نچیده‌ام. اگر روزی با من نشستی، به خاطر تزلزل احساساتم، شب‌ها آسایش نداشتم و اگر شبی به ما ملحق شدی، از کتاب وقایع کاشان، به‌خصوص از ذکر دروازه اصفهان می‌خواندم و نیمه‌شب نیز روی راحتی مرا نمی‌گذاشتی. همواره چشم‌انتظار بودم که تو به‌تأخیر افتادن و نیامدنت، مرا حیران کرده است و همیشه گوش به خبر داشتم که آیا از در کسی به خانه‌ام می‌آید. حکیم فرموده که از میان تمامی سفرها، کدام سفر پیش آمد که ما خبر شدیم و تو چهل منزل را طی کرده بودی و مرا در برهوت ناامیدی رها نکردی.
الحق از جانب سرکار نسبت به من کمال مهربانی است و مرا از این مهربانی های تازه اختراع نهایت شادمانی، مصرع: گو بسازند نقابی و بسوزند سپندی. از این طورها آنقدر مضایقه ندارم که طرزهای پرچم و خم نوشتنت و از مهر گسلی های دل بیگانه پیوندت چندان دمق نیستم که آن پیوستگی های دروغ دروغ در نامه سرشته است، خیلکی زرنگی و پر دستان و نیرنگ، اما سهو است اینجا آنجا نیست، مرا به این حرف ها فریب نتوان داد و دوستی دوستی ام سزای خصومت در آستین نتوان نهاد. اگر تو در فنون سر هم بندی سامری صد بنی اسرائیلی، بنده هم گوساله نیست، هو بابا ده بار مرا بیشتر به این رنگ ها ریشخند کرده ای و روزگاری با من به این گول کاری ها به سرآورده دیگر به چاچول بازی فریب نخورم و روز تنهائی جز به مذاکره این فرد به سر نبرم، فرد:
هوش مصنوعی: واقعاً از طرف شما نسبت به من محبت زیادی وجود دارد و این محبت‌های تازه به من شادی زیادی می‌بخشد. من از این نوع ابراز محبت‌ها ناراحت نیستم، اما نمی‌توانم به طرزی که در نامه‌های شما نوشته شده، اعتمادی داشته باشم. با وجود همه‌ی این حرف‌ها، من به هیچ وجه فریب نخواهم خورد و نمی‌توانم دوستی واقعی را چون دشمنی پنهان بشمارم. اگر شما در هنر فریب دادن ماهر هستید، من هم هیچ‌گاه نمی‌توانم مانند گوساله‌ای ساده رفتار کنم. بارها با این ترفندها مسخره شده‌ام، و اکنون در روزهای تنهایی‌ام تنها به صحبت با خود مشغول می‌شوم.
میل من سوی وصال و قصد تو سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
هوش مصنوعی: من به دنبال نزدیکی و وصال هستم، ولی تو به سمت جدایی می‌روی. از خواسته‌های خود صرف‌نظر کرده‌ام تا شاید خواسته‌ی دوست محقق شود.
امید که سنمار مساعدت طرحی از نو بنیاد و کاخ جلال دولت و کریاس عزت و استقلال آن سلطان ملک گریزپائی را از آبادی نعمت بی زوال نمونه سبع شداد کناد، برب العباد.
هوش مصنوعی: امید است که سنمار در ساختن طرحی جدید و بنای کاخی برای عظمت دولت و افتخار و استقلال این شاه، که از پادشاهان فرار کرده است، کمک کند و این بنا نمونه‌ای از نعمت‌های بی‌پایان سبع شداد باشد.