گنجور

شمارهٔ ۶۹ - تعزیت نامه ای است که به طریق هجا نگاشته

دریغا که مگر مج دریای زندگانی و سرطان لجه کامرانی که خره های دجله عالم امکانی را مال پدر و مهر مادر می انگاشت، گرم آسا در کام نهنگ اجل و خر مثال در وحل هلاک فروشد. آسمان بی مهر و سیر ماه و مهر، فرد:

چنان تیپا زدش بر طبله کون
که جست از پیزی سرداب بیرون

ازاله وجود قساوت آمودش منشا نشاط ساحت عالم آمد و ورود ناسعادت موردوش موجب اندوه تیول داران اصقاع جهنم، ریح حیاتش از مقعد جهان جست و ریش تعلقش از چنگ آسمان، خراطین شمایلی که چون کرم معده مزاج عالمی را رنجور داشت از روده شخص زندگانی مندفع آمده، کنون در مبرز لحد دروازه کونش معبر مار و مور است و قذر وجودش طعمه کرمان گور، قطعه:

آنکه چون او گهی فلک کم رید
گرچه کون فلک دمادم رید
عامل ملکت سلیمان شد
بر صریر و ساده جم رید
نه همین پارس زو ملوث شد
بر اقالیم ربع عالم رید
آدمی شد به یمن ثروت و جاه
لیک بر دودمان آدم رید
چون نبودش تمیز در فطرت
گه و عقلش زمانه درهم رید
جبن تا غایتی که در صف جنگ
بارها بر نفیر و پرچم رید
بخل تا پایه ای که در محفل
عکس مقصد به ...یر حاتم رید
لایق ریش خویشتن آخر
از جهان رفت و بر جهنم رید

جسم ناپاکش لجن ته حوض عالم ناسوت شد و جغد میشوم روحش کنگره نشین خرابه برهوت، خس و خار هیاتش شعله انگیز آتش جحیم آمد و کام ناکامش جرعه گمار باده زقوم و حمیم، مصرع: مبارک بادش این عشرت که دارد روزگاری خوش.عرصه جولان کمیت قلم به انجام نرسیده، یکی گفت این گوز گاو هنوز در معده وجود است و این قاذورات اعظم همچنان در مستراح مشهود، تا درثالث هر خبری رسد عرضه دارم.

شمارهٔ ۶۸ - از قول اندرون به میرزا عبدالوهاب نگاشته: آقاجان از دست جفایت دلم تنگ است و خاطرم از سبب قانون صفایت با زمین و آسمان درجنگ، جهانی به شیمه وفایت می ستایند.زهی خلاف که ما هرگز از ساغر وصالت جز باده جفا نکشیده ایم و دوستانت همه به مهربانی باز می نمایند.خهی گزاف که هرگز از شاخسار نخل سرکش نهالت، الا میوه نامرادی نچیده، اگر روزی با من نشستی از تزلزل... شبت آرام نداشتم و اگر شبی به ما پیوستی از کتاب وقایع کاشان خاصه ذکر دروازه اصفهان خواندنت نیم چشم زدن سیر بر بالین راحت نگذاشتم. همواره چشمت بر در بود که از دیر کردن و نیامدن یغما حیرانم و پیوسته گوشت برخبر که خدایا فلان فلان حلقه بر در زنند، حکیم فرموده تر از همه کدام سفر پیش آمد که تا ما خبر شدیم چهل منزل ساخته بودی و مرا به ورطه حرمان نینداخته.شمارهٔ ۷۰ - از طهران به مرحوم میرزا عبدالوهاب نگاشته: ده روز است وارد طهران و دوبار خدمت سرکار خداوندگار ذوالفقار خان رسیده مورد نوازشات زبانی نشده ام، مراد اینکه کوچ را مرخص و املاک یغمائیه را گرفته به تصرف اخوی داده خود با منسوبان در قم ساکن گردم، ظاهر حال این است بعون الله فیصل پذیر آید، هر چه شد بعد از این عرض خواهم کرد، بلی سرکار صدر هم که صحبت دلپذیرش ممدحیات است و خدمت ناگزیرش مفرح ذات، فردا روانه کاشان است و خاطرم از تخیل مفارقتش به اقصی الغایه درهم و پریشان.نمی دانم پس از فرقت او با که خواهم نشست و خار ملالت را بعد از آنکه شیشه بزم از ناب روان بخش وصالش تهی ماند به ته جرعه الفت که خواهم شکست؟ ول راهی میروم و به امید نگاهی میکنم، تا سرانجام کار چیست، با وجود این کدورات اگر از حقایق احوال شریفت آگاه باشم چه غم است و از نشاطم چه کم، بکلی مرا از دولت زیارت تعلیقه جات محروم گذاشته، از شهر ذی حجه به این طرف رقیمه سرکار را زیارت نکرده ام، انشاء الله موانع به خیر باشد. قبل از این عریضه مصحوب علی محمدبیک نام جوانی خوشگل رفیق مخدومی ملک الکتاب ارسال خدمت داشتم، قسم خورد که می رسانم اما چون هنوز بچه است بر عهدش اعتماد نکردم و به این دو کلمه مختصر اکتفا رفت، خدمات را منتظر رجوعم.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریغا که مگر مج دریای زندگانی و سرطان لجه کامرانی که خره های دجله عالم امکانی را مال پدر و مهر مادر می انگاشت، گرم آسا در کام نهنگ اجل و خر مثال در وحل هلاک فروشد. آسمان بی مهر و سیر ماه و مهر، فرد:
هوش مصنوعی: متأسفانه، دریغا که مانند یک دریا، زندگی و خوشبختی به طور مداوم ناپایدار و بی ثبات است. انسان‌ها در این دنیای پر از مشکلات و چالش‌ها، به مانند خرهایی که به راحتی فریب می‌خورند، دارایی‌ها و نعمت‌های خود را به راحتی از دست می‌دهند. در نهایت، همه ما در برابر سرنوشت محتوم خود تسلیم می‌شویم و مانند موجوداتی بی‌نتیجه به زوال می‌رسیم. آسمان نیز بی‌عاطفه و بی‌نور است و در واقع، ما در جهانی پر از سردی و تاریکی در حال زندگی هستیم.
چنان تیپا زدش بر طبله کون
که جست از پیزی سرداب بیرون
هوش مصنوعی: به شدت ضربه‌ای به بدنش زد که به بیرون از فضای محدود خودش پرتاب شد.
ازاله وجود قساوت آمودش منشا نشاط ساحت عالم آمد و ورود ناسعادت موردوش موجب اندوه تیول داران اصقاع جهنم، ریح حیاتش از مقعد جهان جست و ریش تعلقش از چنگ آسمان، خراطین شمایلی که چون کرم معده مزاج عالمی را رنجور داشت از روده شخص زندگانی مندفع آمده، کنون در مبرز لحد دروازه کونش معبر مار و مور است و قذر وجودش طعمه کرمان گور، قطعه:
هوش مصنوعی: از بین بردن خشونت به وجود آمده، منبع شادی در این عالم است و ورود بدبختی باعث ناراحتی زمین‌داران در جهنم می‌شود. جریان حیات او از مرکز جهان جاری شده و وابستگی‌اش از آسمان کنار گذاشته شده است. موجوداتی که مانند کرم معده مزاج دنیا را به شدت تحت فشار قرار داده‌اند، با رفتن از زندگی به مرگ، اکنون در میان قبرها، مسیرشان به هم نوعان خود، مارها و مورچگان است و وجود بی‌ارزشش به طعمه‌ای برای کرم‌های خاکی تبدیل شده است.
آنکه چون او گهی فلک کم رید
گرچه کون فلک دمادم رید
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند او گاهی اوقات بر جهان تسلط دارد، اگرچه عالم در حال تغییر و دگرگونی است.
عامل ملکت سلیمان شد
بر صریر و ساده جم رید
هوش مصنوعی: کسی که بر تخت پادشاهی سلیمان نشسته بود، به راحتی و بدون تلاش خاصی بر همه چیز مسلط شد.
نه همین پارس زو ملوث شد
بر اقالیم ربع عالم رید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زبانی یا فرهنگی که از آن صحبت می‌شود، تأثیر منفی بر مناطق و کشورهای مختلف گذاشته و موجب شده که نقاط دیگری تحت تأثیر قرار بگیرند. به عبارت دیگر، برخی از تأثیرات منفی یک فرهنگ یا زبان می‌تواند دامنه‌ای فراتر از محل خود داشته باشد و بر سایر نقاط جهان اثر بگذارد.
آدمی شد به یمن ثروت و جاه
لیک بر دودمان آدم رید
هوش مصنوعی: انسان به خاطر ثروت و مقام، به مرتبه‌ای رسیده است، اما بر نسل و اصل خود خرده می‌گیرد.
چون نبودش تمیز در فطرت
گه و عقلش زمانه درهم رید
هوش مصنوعی: زمانی که فرد از شناخت و درک درستی برخوردار نباشد، عقلش هم دچار آشفتگی و بی‌نظمی می‌شود.
جبن تا غایتی که در صف جنگ
بارها بر نفیر و پرچم رید
هوش مصنوعی: ترس تا حدی است که در میدان جنگ چندین بار بر فریاد و پرچم بی‌احترامی کرده است.
بخل تا پایه ای که در محفل
عکس مقصد به ...یر حاتم رید
هوش مصنوعی: بخل به حدی است که در محفل و جمع دوستان به جای حاتم، کسی که معروف به بخشش و سخاوت است، نشسته و همه را ناامید کرده است.
لایق ریش خویشتن آخر
از جهان رفت و بر جهنم رید
هوش مصنوعی: در نهایت، کسی که شایسته‌ی جایگاه خود نبود، از دنیا رفت و به سرنوشت بدی دچار شد.
جسم ناپاکش لجن ته حوض عالم ناسوت شد و جغد میشوم روحش کنگره نشین خرابه برهوت، خس و خار هیاتش شعله انگیز آتش جحیم آمد و کام ناکامش جرعه گمار باده زقوم و حمیم، مصرع: مبارک بادش این عشرت که دارد روزگاری خوش.عرصه جولان کمیت قلم به انجام نرسیده، یکی گفت این گوز گاو هنوز در معده وجود است و این قاذورات اعظم همچنان در مستراح مشهود، تا درثالث هر خبری رسد عرضه دارم.
هوش مصنوعی: جسم آلوده‌اش به مانند لجن در ته حوض دنیای مادی شده و روحش همچون جغدی در ویرانه‌ای بی آب و علف زندگی می‌کند. خار و خس وجودش مانند آتش جهنم را شعله‌ور می‌کند و آرزوهای ناشدنی‌اش را با نوشیدن شراب زقوم و آب داغ سیراب می‌کند. یک نفر می‌گوید: "مبارک باد بر او این خوشی که روزگارش خوب است." در این عرصه‌ای که هنوز قلم به انتها نرسیده، کسی گفت که این گوساله هنوز در درونش باقی مانده و این زباله‌ها همچنان در دستش است. امیدوارم در آینده خبری جدید به دستم برسد تا ارائه دهم.