شمارهٔ ۶۱ - به پیشخدمت نواب سیف الله میرزا نگاشته
بلاگردان مبارک وجودت شوم، دستخط مبارک که به آن طرز خوش و طور دلکش مرقوم داشته بودند زیارت شد. چندان دیده بر آن سودم که از سوداش جز بیاضی، و از بیاضش الاسودای نماند، فرد:
قربان خامه و بنان و نامه و بیانت شوم، این عریضه که من به خدمت فرستادم و آن نصیحت های سرد بی مزه که شرح دادم غیر از سرکار مرشد هر که بود البته جواب نمیداد، و اگر لابد باید جوابی بدهد فحش مادر و پدر می فرستاد، فدای آن حوصله و بردباری و بنده نوازی و یاری که بجای خطا عطا فرماید و عوض فضیحت نصیحت کند، فرد:
بلاگردانت شوم، سی سال دور عالم گردیده ام و به انواع مختلف آدم ها دیده به آن سر مبارک و پیکر نازنین اگر محل راز دیده ام یا بوی آدم درست که اختیار زبانش را داشته باشد به دماغم رسیده، فرد:
مقصود از این بی ادبی ها آن است که بنیاد کار خود را محکم سازند و هر کسی را موافق و محرم ندهند، تا آبروی سرکار مرشد مهربانم برجاست، کارها همه به سامان است و دردها به درمان. کاری که به صبر ساخته نشود و امری که به تحمل پرداخته نیاید، ثمرش ندامت و شماتت خواهد بود، فرد:
تصدقت شوم، بلاگردانت شوم، این صبر از بابت ضرورتست والا چه صبری چه طاقتی چه آرامی چه افاقتی، اگر روز و شبم را می دانم یا تمیز بد از خوب می توانم، لعنت خدا و نفرین رسول بر من باد. حال با عروس جناغ دلخواه شکسته اند و عهد فیصل انجام بسته، بسیار خوب و مبارک است، انشاء الله شما خواهید برد و او هم به عهد خود وفا خواهد کرد، فرد:
امیدوارم ببری و زود ببری، آقاجانی بیک چهار پنج تومان بدهی دیوان دارد من هم امروز از نواب اشرف رقم معافی برای او خواهم گرفت. این هم خدمت من به عروس به شرط آنکه زود ببازد و به عهد خود وفا کند. باز دراز نفسی کردم به امام حسین اگر میدانم چه می نویسم باید عفو کنی، اگر قرشی برحبشی نبخشاید و مرشد به مرید راه ننماید بار به منزل و سفینه به ساحل نخواهد رسید، خود را به خدا و به خداوند سپردم.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.