گنجور

شمارهٔ ۵۸ - از قول میرزا جعفر به پسر عمویش به یزد نگاشته

نامه مرسله هنگامی خوش کرب سوز و طرب ساز افتاد، سپاس صحت را چهرسای آستان نیاز آمدم، قاصد ره نورد است، شرح حالی لازم افتاد، بیستم صفر است، در دارالملک ری با سلامت سخت پی راهی می سپرم وتجدید وصول نامه مخدوم را روزی می شمرم. سبحان الله زهی شگفت که اوضاع عالم اغلب متبدل آمدف اگر همه تصریفات فلک بود و تسبیحات ملک، الا دو چیز بر احوال اول است و در تنگنای نقصان و فتور معطل، ربط من و خط تو که یک جو آیات ترقی و آثار تفاوت ندارد، حیف نیست آسوده خاطر در سواد اعظم با ظهور قابلیت و امکان اکتساب همچنان خطت چنگ کلاغ باشد و نقش چنگل زاغ. من هم این اوقات اغلب در خدمت فلان جهد اندیش مشق تحریرم، اگر دقت کنی از همین نگارش توفیر پیداست تاخیر مکن و تقصیر جایز مدار، که عنقریب اوقات فراغ سپری و جز باد حسرت هیچت در چنگ نخواهد بود. شب عید است و بستگان تو بی دربایست نوروزی همه چشم امید، به قدر ضرورت کفش و غیره خریداری و زود به نشان فرست. که این سال نو از غم های کهنه آزاد آیند.

شمارهٔ ۵۷ - به پیشخدمت نواب سیف الله میرزا نگارش رفته: قربان پاک وجودت گردم، دستخط مبارک روان را رامش افزود و فرسوده قالب را تاب و توان داده، اگرچه فرمایشات حضرت درباره شیخ و ترسا تمام صدق و صواب است و مساله بی جواب، ولی ترسا نمود و ربود، تا این رخ نیفروخت آن قرآن نسوخت. تا این زنار زلف فرو نریخت آن رشته سبحه نگسیخت. تا آن طره طرار نشکست، این حلقه زنار نبست، تا آن ساقی مدام نگشت، این حریف باده و جام نشد. تا آن مشرب آشنائی نگزید، این مذهب ترسائی نگرفت، تا آن را آهوی چشم رام نشد، این چوپان دد و دام نیامد. تا آن منصب کفر ارزانی نداشت، این از کیش مسلمانی نگذشت، تا آن چنبر مشکین چلیپا نکرد، این مقیم کلیسا نگردید. تا آن درس عشق تعلیم نفرمود این زیر آب دین نکشید.شمارهٔ ۵۹ - به میرزا اسدالله وزیر خان خانان نگاشته: فدایت شوم، از عهد حرمان تاکنون دو سه ماه فزون است با تکریر ذرایع و تجدید عرایض از صدر حضرت که مطاف صدور باد و دل شکستگان نزدیک و دور را محل اسعاف سرور، از تلاوت کتابی تنزیل آیه روان حلاوت نیافت، و به قرائت خطابی زبور زیور از سواد ناکامی خاطر... بار برائت نجست، مصرع: تا چه در بحمدالله بر رسته صفاست و پیوسته وفا، چون دیگر بستگی های انواع جنس و ابنای انس بنیاد بر شید و زرقی نیست، التزام رقیمه نگاری و اقتحام فراموش کاری را فرق نخواهد بود، اینقدر هست که اگر پاس این کیش کنند و به صدور خطاب و رجوع خدمت منت بر پرستنده خویش نهند، از اندوه چشمداشت گریزی و حصول ارادت پرستان سرکاری است، پیوسه از بسط عنایت و نشر رعایت حضرت بیان ها می آرد و داستان ها می نگارد، نوبه نو دل بند احسانی دیگر است و خاطر مرهون امتنانی دیگر، در ازای آن فضل... روان به کدام سپاس دم زند و به خدای این بذل جز نیاز« ما عرفناک حق معرفتک» بچه عرفان شناخت جوید.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.