گنجور

شمارهٔ ۴۹ - به ملا موسی بیابانکی در ری نگارش کرده

جناب مستطاب مکرم مخدوم آخوند ملا موسی را بنده ام و پاک وجودش را بی آنکه اعتراض... خیزد پرستنده. شرحی اشفاق غایبانه سرکار امیدگاهی آخوند ملاکاظم دام مجده العالی را طرح آورده اند و استیفای شهود مسعود ایشان را رهنمائی کرده. بلی دولتی بلند است و پایگاهی ارجمند. ولی چون من بنده را فضل و دانشی نیست و درایت و بینشی نه، بهر جمعی درشدم پریشان شد و هر کسم دید اول ملاقات پشیمان. بنابراین قانون کلی از حضور فیض دستور جناب معزی الیه گریختن و فقدان نیل خود و میل ایشان را در ذیل طفره و توانی آویختن خوشتر.

تا انشاء الله تعالی حسن ظن سرکارش را درباره من کاستی نزاید و پرده این عام خام عاجز ناتمام نیز که چیزی نداند و کسش به پشیزی نستاند پاره نگردد از قول منش عرض نیازی ارادت انباز بر سرای و این فرد دارای سخن استاد کهن خواجه اعلی الله مقامه را گوش گزار سرکارش کن:

اعتمای بنمای و بگذر بهر خدای
تا نبینی که در این خرقه چه نادرویشم

خوب آن است که وی را نشناسند، بعد از شناخت البته به عیب و نقصانی که بروزش معلق به معاشرت است داغ باطله خواهد خورد. زیاده نیازی به اطالت نیست.

شمارهٔ ۴۸ - به میرزا محمد علی نواب اصفهانی در ری نگاشته: فدای وجودت، دیروز سرکار شاهرخ خان را ملاقات کردم از شوق و محبت سرکار نسبت به ایشان داستان ها گذشت، ایشان نیز از میل و رغبت دیدار حضرت تفصیلات سرودند، در خاتمت گفت و گزار فرمود، که من همواره طالب خدمت و خریدار صحبت ایشانم، روز جنجال مردم مجال معاشرت و فراغ مصاحبت نخواهد داد. چون شب ... لباس کرد خرگاه افق پرده سام افکند . روز ملاقات است، شب نیز برخی اعزه بی جهت و حضور ایشان مکروه خاطر نواب است بدون رضای من می مانند، و بعضی شب ها شاهزادگان و غیره به ضیافتم می خوانند. اولی آن است که هر شب سرکار نواب دولت شهود ارزانی خواهند داشت، اعلامی شود که هم وعده گیران را جواب دهم، هم عزیزان بی جهت را مجاب سازم. هر شب رای شریف به دعوت شاهرخی قرار می گیرد بر نگار آگاهش فردا شب یا شب دیگر هر هنگام مشخص فرمایند من آماده ام و ایستاده.شمارهٔ ۵۰ - به آقا محمد ابراهیم ارباب اصفهانی که مجاور کربلا بوده نگاشته: روزی که خاطر به خیالی پراکنده بود و دل از سینه ناکام به خون آکنده، دستخط شریف عز وصول بخشود. شکرانه این دولت دیریاب را روی دل از هر خطره و خیالی تافته، فرح و گشایشی در زیارت آن یافتم. تلاوت کوثر حلاوتش مایه پرداز مره ملالت شد، و قرائت آرام ارادتش ذمت جان را از دام دشوار ادای اندوه برائت انگیخت. بهمان آستان که قبله راستان است از در صورت و معنی آن مایه زیبا و شیوا نگارش و گزارش رفته، که مکنت فصحای عرب و عجم و مقدور ادبای ترک و دیلم نیست، با همه نفرت و تبرای من از مقامات ریاست و مقاسات سیاست به ذوق آنکه توام راقم اخبار و منشی اسرار آئی، در این پایان پیری دیگ امارت می پزم و سودای ایالت. اگر ندمای صورت بین و ظرفای مضمون باز، حمل تیتال و تملق نمی کردند، سرمشق اولاد خویش را چون تعلیقات استادان تسمه حاشیه می کردم و موکب جلالش را از مترسلات میرزا حسن و منشات معتمد جنیبت و غاشیه می پرداختم. با آن گوهر مستعد و التزام حضور خداوندی شعری و استسعاد آن همایون درگاه آسمان فرگاه، و آن انگیز تحصیل و تتبع که پاک یزدان در سمت پاک حضرت سرشته، این مایه آرایش و فزایش همان قصه قطره قنطار است و داستان مشت و خروار. باری احوالی که املای طرحش طرب زاید، و انشای شرحش کرب کاهد نیست، ازمان درد زانو و ابرام دیگر رنج ها زاید الوصفم افسرده دارد و زیاده بر حد بیان دلمرده، سجود آن درد استیفای شهود مسعود شعری و حضرت قوی است ولی این ضعیف تمنا را جز اقوای دعای بی ریب مخدوم بار به منزل و سفینه به ساحل نرساند، مصرع: عروج بر فلک سروری به دشواری است.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.