شمارهٔ ۴۸ - به میرزا محمد علی نواب اصفهانی در ری نگاشته
فدای وجودت، دیروز سرکار شاهرخ خان را ملاقات کردم از شوق و محبت سرکار نسبت به ایشان داستان ها گذشت، ایشان نیز از میل و رغبت دیدار حضرت تفصیلات سرودند، در خاتمت گفت و گزار فرمود، که من همواره طالب خدمت و خریدار صحبت ایشانم، روز جنجال مردم مجال معاشرت و فراغ مصاحبت نخواهد داد. چون شب ... لباس کرد خرگاه افق پرده سام افکند . روز ملاقات است، شب نیز برخی اعزه بی جهت و حضور ایشان مکروه خاطر نواب است بدون رضای من می مانند، و بعضی شب ها شاهزادگان و غیره به ضیافتم می خوانند. اولی آن است که هر شب سرکار نواب دولت شهود ارزانی خواهند داشت، اعلامی شود که هم وعده گیران را جواب دهم، هم عزیزان بی جهت را مجاب سازم. هر شب رای شریف به دعوت شاهرخی قرار می گیرد بر نگار آگاهش فردا شب یا شب دیگر هر هنگام مشخص فرمایند من آماده ام و ایستاده.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.