شمارهٔ ۴۷ - به حاجی ابوالقاسم تاجر قزوینی نگاشته
بیست و هشتم محرم است، قرب اندیش خدمت قبله گاهی حاجی آمدم، پریشانش دیدم موجب پرسیدم؟ شطری رنج امیدگاهی ارباب را موافق تحریر حضرت و تقریر روندگان اعادت کرد. زیادت از آنچه نگارش توان، از هوشم اثر و از خویشم خبر نماند.جز دعای صحت پاک وجودش به نقد چاره ای ندیدم. اگر یاران تیتال بازم به اغراق زبان بازی معیوب نسازند، به جرات می گفتم دردش به دل و رنجش را به جان خریدارم. به حقوق صفا سوگند چندان پراکنده حواسم و پریشان قیاس که مزید بر آن متصور نیست. چنان وجود مبارک که چون فضل خدائی فیضش عام است و بی بذل اقدامش پخته آمال پخته خواران و خامکاران خام فرسوده آسیب و آسوده فراش باشد. اگر چه صباحی دو جای هزار دریغ است، من و امثال من که به اقتضای فقدان اثر و نقصان خطر دردی از نهاد دوست نتوانیم پرداخت و گردی بر گونه دشمن افشاند، شکسته مزاج و سال ها گرفتار علاج باشیم، حکایتی و جای شکایتی نیست.
توقع از لطف سرکاری آن است که محض وصل ذریعت نوید سلامت وی و مژده استقامت خود و قاطبه بستگان را در طی شطر و سطری دو نگار آورده، اگر خود مصحوب ابر و باد است، ارسال که پراکنده روان را از بند تزلزل و دل نگرانی رهائی خیزد، خالی از اطناب مترسلانه رهی را بی دولت آگهی تاب و آرامش بر شاخ آهو و پرعنقاست.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.