گنجور

شمارهٔ ۴۵ - به میرزا حسن مطرب نگاشته

در عجم آن سه که خواند عربش چاره غم
لب نوش و خط سبز و گل روی حسن است

فدایت، زیارت چشم های حق بین شیخ را که با مشاهده زیبا جمالت مالوف دیرین است، تقرب ارک را از راهی دیر انجام برگ صروف کردم، نه چهره گلی و جناب شیخ را از عالم گسسته، و در بر جهان بسته با یکدیگر نشسته دیدم، انباز سیم گشتم، اندیشه حضور دمساز چهارم که همه اوست سختم پریشان ساخت، فرد:

از خیال تو بهر سو که نظر می کردم
پیش چشمم در و دیوار مصور می شد

نه چندان جایت در دیده من خالی است و در نزد یاران انجمن نیز که در قید سخن گنجد. زهی شوربختی که کار ما با دوست همه با خیال گذشت و هر مایه تقدیم که در تدبیر وصال پختیم یکسر محال افتاد، و نتیجه ملال آورد، اگر هم گاهی راهی یافتم و سال و ماهی بار نگاهی، اخلال خویشان خانه و نادرویشان بیگانه، بر وفق اهل محال مقالی نداد و شکسته پر مرغ دل بر گلبن بی خار و سنبل غالیه بارت بی غوغای گلچین پر و بالی نزد، فرد:

رطب شیرین و دست از نخل کوتاه
مسافر تشنه و جلاب مسموم

باری با همه حسرت و نقصان باز اگر دولت دیدار دست دادی و از تجلی آن زلف مشکین و گردن سیمین، ماهی مراد به شست افتادی، اختر مسعود را سپاسدار و بخت محمود را جاودان منت گذار بودم. تا کی باز آئی و کار رامش از فر حضورت به ساز آید، اگرت احوال تعلیق مقالی هست شرح حالی دریغ مدار.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عجم آن سه که خواند عربش چاره غم
لب نوش و خط سبز و گل روی حسن است
هوش مصنوعی: در سرزمین عجم، آن سه چیزی که برای عرب، حل مشکلات و غم‌ها به حساب می‌آید، لب نوشین، خط سبز و چهره زیبا و خوشبو است.
فدایت، زیارت چشم های حق بین شیخ را که با مشاهده زیبا جمالت مالوف دیرین است، تقرب ارک را از راهی دیر انجام برگ صروف کردم، نه چهره گلی و جناب شیخ را از عالم گسسته، و در بر جهان بسته با یکدیگر نشسته دیدم، انباز سیم گشتم، اندیشه حضور دمساز چهارم که همه اوست سختم پریشان ساخت، فرد:
هوش مصنوعی: من به زحمت موفق شدم تا به چشم‌های بینای شیخ نزدیک شوم که سال‌هاست زیبایی تو را می‌شناسند. وقتی به شیخ نگاه کردم، او را در حالی دیدم که با دنیای دیگر فاصله گرفته و در جهانی بسته نشسته است. در این حال، به یاد همراهی دیگری افتادم که همه چیز در او خلاصه می‌شود و این اندیشه ذهنم را به هم ریخت.
از خیال تو بهر سو که نظر می کردم
پیش چشمم در و دیوار مصور می شد
هوش مصنوعی: هر جا که به فکر تو می‌رفتم و نگاهی می‌انداختم، دیوارها و همه چیزهایی که می‌دیدم به نوعی در تصویر خیال تو برایم جلوه‌گر می‌شد.
نه چندان جایت در دیده من خالی است و در نزد یاران انجمن نیز که در قید سخن گنجد. زهی شوربختی که کار ما با دوست همه با خیال گذشت و هر مایه تقدیم که در تدبیر وصال پختیم یکسر محال افتاد، و نتیجه ملال آورد، اگر هم گاهی راهی یافتم و سال و ماهی بار نگاهی، اخلال خویشان خانه و نادرویشان بیگانه، بر وفق اهل محال مقالی نداد و شکسته پر مرغ دل بر گلبن بی خار و سنبل غالیه بارت بی غوغای گلچین پر و بالی نزد، فرد:
هوش مصنوعی: جای تو در دل من و در نزد دوستانم خالی است و این واقعیت به خوبی قابل درک است. چه بدبختی است که ارتباط ما با دوستان تنها در قالب خیال و آرزوها می‌گذرد و هر تلاشی که برای رسیدن به هم انجام دادیم، به طور کامل ناکام مانده و به جز نگرانی نتیجه‌ای نداشته است. حتی اگر گاهی موفق شدم که نگاهی به تو بیندازم، مشکلات و موانع ناشی از نزدیکان و غریبه‌ها نتوانسته‌اند به من آرامش بدهند. گویی دنیا بر وفق مراد ما نمی‌چرخد و قلبم در جستجوی آرامش، همچنان در ناامیدی باقی مانده است.
رطب شیرین و دست از نخل کوتاه
مسافر تشنه و جلاب مسموم
هوش مصنوعی: خرماهای شیرین و درخت نخل کوتاه، مسافری تشنه و شربت سمّی.
باری با همه حسرت و نقصان باز اگر دولت دیدار دست دادی و از تجلی آن زلف مشکین و گردن سیمین، ماهی مراد به شست افتادی، اختر مسعود را سپاسدار و بخت محمود را جاودان منت گذار بودم. تا کی باز آئی و کار رامش از فر حضورت به ساز آید، اگرت احوال تعلیق مقالی هست شرح حالی دریغ مدار.
هوش مصنوعی: اگر روزی دوباره شانس دیدار تو نصیبم شود و از زیبایی آن موهای سیاه و گردن سفیدت به وجد بیایم، از ستاره خوشبختی سپاسگزار خواهم بود و برای بخت خوبم شکر می‌گذارم. تا کی منتظر می‌مانی و روزگار شادی به دلیل بودن تو خوش می‌گذرد؟ اگر خبری از حال و احوالت داری، دریغ نکن و برایم بگو.