شمارهٔ ۴۵ - به میرزا حسن مطرب نگاشته
فدایت، زیارت چشم های حق بین شیخ را که با مشاهده زیبا جمالت مالوف دیرین است، تقرب ارک را از راهی دیر انجام برگ صروف کردم، نه چهره گلی و جناب شیخ را از عالم گسسته، و در بر جهان بسته با یکدیگر نشسته دیدم، انباز سیم گشتم، اندیشه حضور دمساز چهارم که همه اوست سختم پریشان ساخت، فرد:
نه چندان جایت در دیده من خالی است و در نزد یاران انجمن نیز که در قید سخن گنجد. زهی شوربختی که کار ما با دوست همه با خیال گذشت و هر مایه تقدیم که در تدبیر وصال پختیم یکسر محال افتاد، و نتیجه ملال آورد، اگر هم گاهی راهی یافتم و سال و ماهی بار نگاهی، اخلال خویشان خانه و نادرویشان بیگانه، بر وفق اهل محال مقالی نداد و شکسته پر مرغ دل بر گلبن بی خار و سنبل غالیه بارت بی غوغای گلچین پر و بالی نزد، فرد:
باری با همه حسرت و نقصان باز اگر دولت دیدار دست دادی و از تجلی آن زلف مشکین و گردن سیمین، ماهی مراد به شست افتادی، اختر مسعود را سپاسدار و بخت محمود را جاودان منت گذار بودم. تا کی باز آئی و کار رامش از فر حضورت به ساز آید، اگرت احوال تعلیق مقالی هست شرح حالی دریغ مدار.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.