گنجور

شمارهٔ ۴۲ - از قول سیف الله میرزا به میرزا مهدی وزیر اسدالله میرزا نگاشته

بر طرف باغی با یغما از جنس دو پا فراغی داشتیم و از ارواح مکرم پرسش و سراغی. نام تو بر زبان آمد غم بر کران زیست، و رامش در میان تاخت، فرد:

نام تو می رفت و عارفان بشنیدند
هر دو به رقص آمدند سامع و قایل

چندان بر محامد اوصاف سخن و در محاسن اخلاقت انجمن رفت که عالم فراموش گشت و جز یاد تو استغنا... زبان و زیبق گوش، فرد:

هریک به زمان خویش بودند
تو مهدی آخر الزمانی

دریغ آمدم با چنین مهر که مراست و چنان گوهر که ترا، راه نگارش بسته ماند و پای چاپار شکسته. خاصه این هنگام که هر روز از آقا محمد نامه سپاسداری در راه است و قاصد شکرگزاری بردرگاه. نمیدانم با او چه سلوک آورده ای و چه تقویت او را در شهر و بلوک کرده ای که بدین شدت حماسه احسان می سراید و تاسه امتنان می سگالد. کمال رضامندی و خرسندی از تو دارم، زیرا که افسانه مهرت به محمد چون داستان محبت من مهدی را، قصه کوی و برزن است و دستان هر مرد و زن. بلی محمد از من است و کار از من. پیداست حمایت وی در امور و عنایت سرکار والا وقت ضرورت در حق وی جودی از آن حضرت و سودی بر ما خواهد بود. این تکلیف را که بی تکلیف پاس محمد است و حفظ مزارع از تو خواهم و از تو دانم. البته همان یاری به پایان بر و شهود کردار خوش را بر من گمان، در حق خود برهان کن. نگارش احوال و گزارش آمال را مترصدم.

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر طرف باغی با یغما از جنس دو پا فراغی داشتیم و از ارواح مکرم پرسش و سراغی. نام تو بر زبان آمد غم بر کران زیست، و رامش در میان تاخت، فرد:
هوش مصنوعی: ما در کنار باغی با گرفته‌ای از دو پا، به آرامی نشسته بودیم و از ارواح محترم سوال می‌کردیم و جست‌وجو می‌کردیم. نام تو بر زبان آمد و غم در گوشه‌ای از زندگی ظهور کرد، در حالی که شادی در میان یادها می‌تاخت.
نام تو می رفت و عارفان بشنیدند
هر دو به رقص آمدند سامع و قایل
هوش مصنوعی: اسم تو پخش شد و عارفان آن را شنیدند، و هر دو یعنی شنونده و گوینده به رقص درآمدند.
چندان بر محامد اوصاف سخن و در محاسن اخلاقت انجمن رفت که عالم فراموش گشت و جز یاد تو استغنا... زبان و زیبق گوش، فرد:
هوش مصنوعی: چنان درباره خوبی‌ها و ویژگی‌های او صحبت شد که همه چیز را فراموش کرده و تنها یاد تو باقی ماند... زبان و گوش نیز به زیبایی تو captivated شدند.
هریک به زمان خویش بودند
تو مهدی آخر الزمانی
هوش مصنوعی: هر کس در زمان خود نقشی داشت و تو، مهدی، متعلق به آخرالزمان هستی.
دریغ آمدم با چنین مهر که مراست و چنان گوهر که ترا، راه نگارش بسته ماند و پای چاپار شکسته. خاصه این هنگام که هر روز از آقا محمد نامه سپاسداری در راه است و قاصد شکرگزاری بردرگاه. نمیدانم با او چه سلوک آورده ای و چه تقویت او را در شهر و بلوک کرده ای که بدین شدت حماسه احسان می سراید و تاسه امتنان می سگالد. کمال رضامندی و خرسندی از تو دارم، زیرا که افسانه مهرت به محمد چون داستان محبت من مهدی را، قصه کوی و برزن است و دستان هر مرد و زن. بلی محمد از من است و کار از من. پیداست حمایت وی در امور و عنایت سرکار والا وقت ضرورت در حق وی جودی از آن حضرت و سودی بر ما خواهد بود. این تکلیف را که بی تکلیف پاس محمد است و حفظ مزارع از تو خواهم و از تو دانم. البته همان یاری به پایان بر و شهود کردار خوش را بر من گمان، در حق خود برهان کن. نگارش احوال و گزارش آمال را مترصدم.
هوش مصنوعی: من به خاطر محبت عمیق و ارزشمندت ناراحتم و به خاطر شخصیت درخشان تو، نتوانسته‌ام نامه‌ام را بنویسم و فرستنده‌ام را به مقصد برسانم. به ویژه در این زمان که هر روز از آقا محمد نامه‌هایی برای ابراز سپاس به دستم می‌رسد و پیام‌هایی از او برای قدردانی در راه است. نمی‌دانم با او چه کرده‌ای و چه حمایتی از او در این شهر و ناحیه داشته‌ای که این‌چنین به ستایش و شکرگزاری پرداخته است. من همواره نسبت به تو رضایت و خرسندی دارم، زیرا داستان محبت تو به محمد برای من همانند عشق من به مهدی است، که همه جا در محافل و گفتگوها مطرح می‌شود. بله، محمد بخشی از من است و مسئولیت او نیز بر عهده من است. بدیهی است که حمایت تو از او و توجه تو در مواقع ضرورت به او می‌تواند به نفع ما باشد. این مسئولیت که بدون هیچ دغدغه‌ای به عهده توست و حفاظت از مزارع را از تو خواهم داشت. به یقین همان یاری در نهایت به ثمر خواهد نشست و با مشاهده کارهای خوب، در حق خودت می‌توانی اثباتش کنی. من منتظر اخبار و گزارش‌های تو هستم.