گنجور

شمارهٔ ۴۰ - به علی نقی خان سردار بختیاری و سایر زندانیان توپخانه نگاشته

زانداز چنبر ونای و ز بیم مشت و چانه
سر سودمی نیارم در پای توپخانه

بنده و خداوند و پژمان تا خرسند همه دانند، به دیدار آرزومندم و یکان یکان را به زنجیر بندگی دربند، چکنم از ناشناخت و آزار بی نواخت سر تا پای هراسم و این آبروی پنداری را فراخورد توان پای تا سر پاس. هر روز نگهبان تازه گردد و پاشنه پولاد گوهر آن روئین در که تخته و میخش نیزه و خنجر است، و کلید و بندش غداره و ششپر، بر دیگر اندازه، من روستائی و کم دل و کاهیده تن و بی جان. چون دست ستیز بسته ماند پای گریز گشاده خوشتر. اگر با همه مهر و پیوند و پیمان و سوگند بر آن در دیرتر راه افتد و کمتر از خواست خویش و خواهش یاران نشست فرگاه خیزد، اندیشه سست مهری نسگالند و به چشم سخت روئی و بیگانه خوئی ننگرند، بی گناهم بی گناه و با همه بی گناهی پوزش اندیش و روسیاه. هر هنگام رهی را آگهی خاست که آشنائی پاسدار است و روشناسی تیاق گزار، اگر در چهر سائی به کوتاهی گرایم با صد تباهی به خاک درآیم و با یک جهان روسیاهی از خاک برآیم، مصرع: یاد زندان که در آنجا چمن آرائی هست.

همه را برخی تن و جانم و ستایش اندیش گوهر و روان، هر یک را در آن دل شب ها با پاک یزدان ساز نیازی روید و زبان در خواه گشایش و بخشایش و کاهش تیمار و فزود آسایش را رازی شمارد، مرا نیز در میان آرید و به خواست او از پراکندگی بر کران خواهید، از همه راهی خوار و سرافکنده ام، و بر همه دستی زار و فرومانده، فرد:

آسمان گشته پی کارش من پشت زمین
ای دل ای دیده من روز مددکاری هاست

با این ترس فراخ آستین و بیم فراخته آستان به خواست بار خدا امروز یا فردا دوستان را سر بر در و رخ در پای خواهم سود، مرغ دست آموز به سنگی از گوشه بام نخیزد، خو بسته مهر به طپانچه و دشنام از دوست باز نایستد، فرد:

زیر پای هر که بر این ره روان
خار سنجاب است و خارا پرنیان

گرفتاران آزاده و ایستادگان افتاده را از بالای فرگاه تا پایان درگاه بنده ام و به کیش یکتائی پرستنده، فرد:

گر شاه شکرپور و گر پیر هراتیم
سر خامه روش بر خط فرمان براتیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زانداز چنبر ونای و ز بیم مشت و چانه
سر سودمی نیارم در پای توپخانه
هوش مصنوعی: از بین چرخ و نوا و از ترس مشت و چهره، نمی‌توانم جلوی توپخانه بایستم.
بنده و خداوند و پژمان تا خرسند همه دانند، به دیدار آرزومندم و یکان یکان را به زنجیر بندگی دربند، چکنم از ناشناخت و آزار بی نواخت سر تا پای هراسم و این آبروی پنداری را فراخورد توان پای تا سر پاس. هر روز نگهبان تازه گردد و پاشنه پولاد گوهر آن روئین در که تخته و میخش نیزه و خنجر است، و کلید و بندش غداره و ششپر، بر دیگر اندازه، من روستائی و کم دل و کاهیده تن و بی جان. چون دست ستیز بسته ماند پای گریز گشاده خوشتر. اگر با همه مهر و پیوند و پیمان و سوگند بر آن در دیرتر راه افتد و کمتر از خواست خویش و خواهش یاران نشست فرگاه خیزد، اندیشه سست مهری نسگالند و به چشم سخت روئی و بیگانه خوئی ننگرند، بی گناهم بی گناه و با همه بی گناهی پوزش اندیش و روسیاه. هر هنگام رهی را آگهی خاست که آشنائی پاسدار است و روشناسی تیاق گزار، اگر در چهر سائی به کوتاهی گرایم با صد تباهی به خاک درآیم و با یک جهان روسیاهی از خاک برآیم، مصرع: یاد زندان که در آنجا چمن آرائی هست.
هوش مصنوعی: من و خدا و پژمان به خوبی می‌دانیم که خواهان دیدار هم هستیم. من و هر یک از شما را به زنجیر بندگی خود درآورده‌ام و این ناشناختگی و آزارهای بی‌دلیل مرا به ترس زیادی دچار کرده است. هر روز نگهبانی جدید می‌آید و مشکلاتی که با آن روبه‌رو هستم، شدیدتر می‌شود. من یک فرد روستایی و ضعیف هستم و با دلی ناتوان مواجه‌ام. وقتی دستم برای مبارزه بسته است، بهتر است پا به فرار بگذارم. اگر با وجود همه محبت‌ها و پیوندها و سوگندها، نتوانم به هدفم برسم و کمتر از خواسته‌ام عقب بروم، فکر نکنید که محبت من سست است. من بی‌گناه و با همه دردمندان بی‌گناه به‌نظر می‌رسم، اما این موضوع بر من سنگینی می‌کند. هر بار که راهی برای آگاهی از اوضاع پیدا می‌کنم، امید دارم که دوستی در کنارم باشد و روشنی در کارهایم داشته باشم. اگر در این مسیر کوتاه بیافتم، ممکن است با همه ننگ و عذاب خود سرانجام به خاک بیفتم، ولی باز هم به یاد زندان خودم و زیبایی‌های آن خواهم بود.
همه را برخی تن و جانم و ستایش اندیش گوهر و روان، هر یک را در آن دل شب ها با پاک یزدان ساز نیازی روید و زبان در خواه گشایش و بخشایش و کاهش تیمار و فزود آسایش را رازی شمارد، مرا نیز در میان آرید و به خواست او از پراکندگی بر کران خواهید، از همه راهی خوار و سرافکنده ام، و بر همه دستی زار و فرومانده، فرد:
هوش مصنوعی: من به همه چیز و همه افراد علاقه‌مندم و در دل شب، با خدای پاکم ارتباطی خالص برقرار می‌کنم. هر یک از آنها را دعا می‌کنم تا درخواستی از او داشته باشم، خواهش آسایش و کاهش دردها را. همچنین امیدوارم که مرا نیز در این دعا بگنجانند و از پریشانی و سردرگمی‌ام رهایی بخشند. من از آنجا که در زندگی‌ام احساس ضعف می‌کنم، به دنبال آرامش هستم.
آسمان گشته پی کارش من پشت زمین
ای دل ای دیده من روز مددکاری هاست
هوش مصنوعی: آسمان مشغول کار خودش است و من در اینجا، پشت زمین ای دل و ای دیده، در زمان مساعدی برای کمک کردن هستم.
با این ترس فراخ آستین و بیم فراخته آستان به خواست بار خدا امروز یا فردا دوستان را سر بر در و رخ در پای خواهم سود، مرغ دست آموز به سنگی از گوشه بام نخیزد، خو بسته مهر به طپانچه و دشنام از دوست باز نایستد، فرد:
هوش مصنوعی: با این ترس عمیق و نگرانی زیاد، به خواست خداوند امیدوارم که امروز یا فردا بتوانم به دوستانم نزدیک شوم. مانند پرنده‌ای که به سنگی از گوشه بام پرواز نمی‌کند، کسی که به دوستی و محبت عادت کرده، از بگو و مگوی دوستانه و حتی ناسزاگویی دست نخواهد کشید.
زیر پای هر که بر این ره روان
خار سنجاب است و خارا پرنیان
هوش مصنوعی: در راهی که هر کسی قدم می‌گذارد، موانع و مشکلاتی چون خار و سنگ وجود دارد.
گرفتاران آزاده و ایستادگان افتاده را از بالای فرگاه تا پایان درگاه بنده ام و به کیش یکتائی پرستنده، فرد:
هوش مصنوعی: آزادگان و افرادی که در سختی‌ها ایستاده‌اند، از لحظه ورود تا پایان مسیر، بنده من هستند و به‌طور ویژه به پرستش خدای واحد ایمان دارند.
گر شاه شکرپور و گر پیر هراتیم
سر خامه روش بر خط فرمان براتیم
هوش مصنوعی: ما هر کجا که باشیم، چه در مقام یک شاه شوخ و شیرین یا یک پیر با تجربه، در هر حالتی نوشته‌های خود را با تمام توان و دقت به دور دست‌ها می‌فرستیم.