اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل فدای تو چون توئی دلبر
جان نثار تو چون توئی جانان
هوش مصنوعی: دل من برای تو فدای میشود، چنان که تو دلبر منی. جانم را نیز نثار تو میکنم، زیرا تو جانان من هستی.
نامه شیرین نگار رنگین اشعار که حلقه نجات بود و چشمه حیات روح عالم است و جان آدم، جمال صباحت بود و کمال فصاحت، کتاب منزل است و خطاب مرسل، تن را توان، جان را روان، دیده را بینائی، سینه را روشنائی، زبان را سپاس داری، بیان را تیاق گذاری داد، در مقابل آن خط خوش و ربط دلکش و نثر زیبا و نظم شیوا هر چه نگارم هدر و هباست، و هر چه شمارم خاک زمین و باد هوا، فرد:
هوش مصنوعی: نامهای خوش خط و زیبایی که مانند حلقه نجاتی است و به روح زندگی میبخشد. جمال آن، درخشندگی و زیبایی خاصی دارد و کلام آن به اندازهای فصیح و شیوا است که همچون یک کتاب گرانبها و پیامرسان عمل میکند. این نامه به تن نیرو میدهد، به جان زندگی میبخشد، روحتان را روشن میکند، و زبان را به شکرگزاری وادار میکند. در برابر زیبایی و ظرافت خط و نثر و نظم آن، همه چیز دیگر بیارزش به نظر میرسد.
معجز است این نامه یا سحر حلال
هاتف آورد این سخن یا جبرئیل
هوش مصنوعی: این نامه به گونهای شگفتانگیز است و ممکن است جادویی باشد که پیامآور آن این سخن را به ما رسانده یا فرشتهای مانند جبرئیل چنین پیامی آورده است.
قربان خامه و بنان و فدای نامه و بیانت شوم، مرا قدرت نشر کتاب و دست تحریر جواب نیست، فرد:
هوش مصنوعی: من عاشق قلم و انگشتانت هستم و جانم را فدای نوشتن و بیان کلمات میکنم. اما من توانایی نوشتن کتاب و پاسخگویی به آن را ندارم.
سعدیا گفتار شیرین پیش آن کام و دهان
در به دریا می فرستی زر به معدن می بری
هوش مصنوعی: سعدی میگوید که در برابر کسی که به تو شیرینزبانی میکند، نباید ساکت بمانی. اگر او در آستانه دریا باشد، تو نیز در برابر او نباید بیتوجه باشی و باید بهاندازهای که میتوانی به او توجه کنی و او را ارج نهی. درواقع، اگر او به دنیای ثروت و معادن میرود، تو باید قدر و اهمیت او را بشناسی و درک کنی.
فرد: طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
هوش مصنوعی: من طوطیها را دیدم و از صحبت کردن با تو بیشتر لذت بردم. خوشا به حال تو که شکرینترین دهان و لب و دندانی را داری!
سودای وصالت نه چنانم آشفته ساخته که پای از سر دانم و طومار از دفتر، زبانم بسته ماند و دست از نگارش شکسته، فرد:
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی وصال تو به قدری در من اثر گذاشته که گویی همه چیز را فراموش کردهام؛ نه میتوانم فکر کنم و نه میتوانم بنویسم. زبانم بند آمده و دستم از نوشتن کوتاه شده است.
مائیم و تهیه خموشی
و آفاق همه به گفتگویت
هوش مصنوعی: ما در حال آماده کردن سکوت هستیم و همه دنیا به خاطر صحبتهای توست.
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
هوش مصنوعی: اگر حافظ مانند سوسن ده زبان داشته باشد، باز هم مانند غنچه در برابر تو، عشق و محبتش را با لبان بستهاش بیان میکند.
باری با هزار شرمساری خم اندر پشت و خامه در انگشت آورده با ناتوانی و هیچ ندانی از باب عرض ارادت و فرض عبادت بدین ذریعت ساز ضراعت کردم، استغنای من زیاد است و حوصله عشق اندک، هوس عاشق افزون است و کبریای معشوق از حد بیرون، ندانم کار دل با دوست به کجا خواهد انجامید، فرد:
هوش مصنوعی: با شرمندگی بسیار و با زانوهایی خمیده و قلمی در دست، به خاطر محدودیتها و ناآگاهیام، با نهایت ارادت و احترام، این نوشته را به وجود آوردم. خودم غنی از بسیاری چیزها هستم و حوصله عشق چندان زیادی ندارم. هوای دلم برای عشق زیاد است، اما عظمت معشوق فراتر از توان درک من است. نمیدانم این احساسات قلبیام نسبت به دوست به کجا خواهد رسید.
باغ را بسیار ره دور است و گلچین سست پای
سیب را بسیار رو سرخ است و کودک بوالهوس
هوش مصنوعی: باغ راهی طولانی دارد و گلچین به راحتی میتواند بر روی سیب شیرین گام بردارد. سیبهای سرخ بسیار زیبا و کودکانی که بیتاب هستند، در این باغ وجود دارند.
مرمت حال خرابم کن و چاره دل کبابم فرمای. طاقت دوری وتاب صبوری ندارم، فرد:
هوش مصنوعی: حال خرابم را درست کن و به دل آشفتهام آرامش بده. دیگر توانایی تحمل دوری و صبر کردن را ندارم.
یا من ناصبور را پیش خود از وفا طلب
یا تو که پاک دامنی صبر من از خدا طلب
هوش مصنوعی: یا تو از من وفاداری و صبر بخواه، یا من از تو که خودت پاکدامن هستی، صبر و استقامت را از خداوند طلب کنم.