گنجور

شمارهٔ ۲۶ - به پیشخدمت نواب سیف الله میرزا نگاشته

قربان خجسته حضورت گردم نمیدانم سهیل یمانی که عزیزترین ستاره های آسمانی است، کی آغاز جلوه گری خواهد کرد و به تجلیات آن رخسار خورشید آثار زهره دیدار کی پرده بر طلعت مشتری خواهد کشید؟ فرد:

تا چند به حسرت در و دیوار تو بینم
از خانه برون آی که دیدار تو بینم

امروز روز پرده بستن در خلوت نشستن نیست، فرد:

آنرا که سر زلف تو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

وقت است که بر خاکساران مسکین سایه رحمت گستری و به گوشه چشم عنایت به بیماران شکسته و شکستگان دل خسته نگری، مثنوی:

آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان باران کند ناید به کار
آسمان گل های خوش رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد

کشته آن طرز نگاهم و بنده آن زلف سیاه، قربان آن زلفک های کوچک موچک که گوئی به خون کبوتر دل چنگل باز است یا ناف آهوی طراز، سبک آن قطع و اندامم و مملوک آن رفتار و خرام، فرد:

در چمن سرو چمان است و صنوبر خاموش
که اگر قامت موزون بنمائی نچمد

تصدقت گردم صبح بسیار زود به امید خاکبوس قدومت حلقه بر در زدم. گفت بخت بلند... جان افروزت در حجاب به صد هزار حسرت قدری بر سر خاک نشسته، آخر الامر چون مژگان تو وطالع خویش برگشتم، فرد:

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گرز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قربان خجسته حضورت گردم نمیدانم سهیل یمانی که عزیزترین ستاره های آسمانی است، کی آغاز جلوه گری خواهد کرد و به تجلیات آن رخسار خورشید آثار زهره دیدار کی پرده بر طلعت مشتری خواهد کشید؟ فرد:
هوش مصنوعی: عزیزم، نمی‌دانم سهیل یمانی که گرانبهاترین ستاره‌های آسمان است، چه زمانی خود را نمایان خواهد کرد و چه زمانی زیبایی‌های چهره خورشید و آثاری از زهره را مشاهده خواهیم کرد و پرده از چهره مشتری برداشته خواهد شد؟
تا چند به حسرت در و دیوار تو بینم
از خانه برون آی که دیدار تو بینم
هوش مصنوعی: چقدر باید به حسرت به دیوار و خانه‌ات نگاه کنم؟ به بیرون بیا تا تو را ببینم.
امروز روز پرده بستن در خلوت نشستن نیست، فرد:
هوش مصنوعی: امروز روزی نیست که در تنهایی و سکوت زندگی کنیم و خود را از جامعه دور نگه داریم.
آنرا که سر زلف تو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
هوش مصنوعی: کسی را که به زیبایی و魅ایتی چون زلف تو وابسته است، نمی‌توان در خانه و تحت کنترل نگه داشت.
وقت است که بر خاکساران مسکین سایه رحمت گستری و به گوشه چشم عنایت به بیماران شکسته و شکستگان دل خسته نگری، مثنوی:
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که بر روی زمین‌نشینان بی‌پناه رحمت خود را بگستری و با نگاه مهربانانه‌ات به بیماران و دل‌شکستگان توجه کنی.
آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان باران کند ناید به کار
هوش مصنوعی: آسمان باش، ابر شو و باران ببار. اما اگر باران به ناودان بریزد، فایده‌ای ندارد.
آسمان گل های خوش رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد
هوش مصنوعی: آسمان، گل‌های زیبا و رنگارنگی را به ارمغان آورده است و ناودان همسایه، در میانه جنگ و نزاع، به آوازه‌ای رسیده است.
کشته آن طرز نگاهم و بنده آن زلف سیاه، قربان آن زلفک های کوچک موچک که گوئی به خون کبوتر دل چنگل باز است یا ناف آهوی طراز، سبک آن قطع و اندامم و مملوک آن رفتار و خرام، فرد:
هوش مصنوعی: من به خاطر شیوه نگاهت و زیبایی زلف‌های سیاهت کشته شده‌ام. قربان آن زلف‌های کوچک و ضعف‌ باری که به نظر می‌رسد به خون کبوتران یا نازکی آهو مربوط است. من خود را فدای آن خوش‌رفتاری و ناز کردن‌هایت می‌کنم.
در چمن سرو چمان است و صنوبر خاموش
که اگر قامت موزون بنمائی نچمد
هوش مصنوعی: در باغ، سروهای زیبا و صنوبرهایی خاموش هستند که اگر تو زیبایی و هماهنگی خود را نشان دهی، هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌توانند به قامت تو ببالند.
تصدقت گردم صبح بسیار زود به امید خاکبوس قدومت حلقه بر در زدم. گفت بخت بلند... جان افروزت در حجاب به صد هزار حسرت قدری بر سر خاک نشسته، آخر الامر چون مژگان تو وطالع خویش برگشتم، فرد:
هوش مصنوعی: صبح خیلی زود با امید دیدن تو و قدوم مبارکت، بر درت زدم. گفتند که بخت بلندی داری... در حالی که جانم در پرده است و به خاطر حسرت زیاد، مدتی پای خاک نشستم و در نهایت مثل مژگان تو، به سراغ سرنوشت خودم برگشتم، به فردا.
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گرز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
هوش مصنوعی: اگر یک شاهزاده‌ی نازنین بر بالای سنجاب خوابیده باشد، چه ناراحتی‌ای دارد اگر خار و خاشاک بستر و بالش او را تلخ و ناگوار کند؟