گنجور

شمارهٔ ۲۱ - از ری به شاهرخ خان به استرآباد نگاشته

فدایت شوم، عرض بندگی و لاف پرستندگی و نشر صداقت و بسط ارادت و شوق استیفای حضور و ذوق استقصای وصول، و امثال این قماش عقیدت تراشی و عبودیت کلاشی، جزو لاطایلات سنواتی است و کاه کهنه خرمنگاه اضافات سیورساتی، الا زیان اوقات شریف سودی نکند و داستان مهر و کین را کاست و فزودی نیارد. خوشتر آنکه خاطر از هر خطره و خیالی بازجسته به عرض خاصه و خلاصه مطلب زحمت افزا و حکایت آرا گردم. از من و پریشانی و آسیمه سری ها و بی سامانی من مپرس، اگر نشر توجه و بذل فضلی از حضرت در کار خاکساران نشود یا دربند چوب و رسن باشند، یا در اندیشه گور و کفن، که یکباره تاب به طاقت آمد، و اضطرار قلع مواد افاقت کرد، مصرع: تو ساقی باشی و کام صباحی خشک از استسقا.

و اما در باب فلان، که در حاشیه خطاب کمترین اشارت احضاری رفته بود. از بدو تشریف ولایت تاکنون قیاس اندیش امتثال امر حضرت و ارسال او بودم. خدایگانی آقا زید مجده خیال بست که در ملازمت ایشان شرف اندوز بساط حشمت گردد، و کامیاب سماط نعمت، لاجرم هم خود ساز تامل گرفت و هم بنده راه تغافل سپرد. این هنگام که قرب اندیش سرکار معزی الیه در عهده تعویق بود، مخدومی میرزا محمدرضا موید به توفیق قرب، به اجازت سرکار آقا در صحبت میرزای مذکورش روانه خدمت تمام سعادت داشتم. از قراریکه پیداست پنجاه شصت تومان مقروض است و معادل این مبلغ به حجت و سند از مخدومی آقا محمدرضای ناظر طلبکار. پس از غیبت سرکار مشارالیه از بست برآمد و تمامت افراد محاسبه و سایر اسناد آنچه فلان در دست داشت به اشارت بندگان آقا و خدایگانی محمدحسن خان زید مجده و میل آقا محمدرضا گرفتند، و در صندوقچه سرکار محمدحسن خان سپردند. استدعا آن است که هنگام تفریغ حساب و احقاق حقوق و رفع عقوق خود به نفس مبارک و حضور میمون و انصاف شامل مراقب باشد که کار این دو بر نهج عدل و احتساب بگذرد، او را به خدا و به خداوند سپردم. اگر بذل توجهی دریغ افتد او بی گناه تمام و خاکسار به کلی رسوا خواهد شد. زیاده فضولی و جسارت است و معامله حواس را مورث خسارت. صدور احکام را مترصدم.

شمارهٔ ۲۰ - به محمد صادق بیک کرد نگاشته: قبله مکرم محمد صادق بیک را برگ نشاط آماده باد، و بزم مرادش را فروغ از ایاق باده و وشاق ساده، نامه جان پرور که به شیرینی تنگ ها شکر بود، تلخ مذاقم را چاشنی بخشای قند آمد و زهر گوار دهانم از خوش مزگی های آن پیوند شکرخند یافت. گله ترک نامه نگاری بجاست، هر عذر سگالم عذری بانفاق است و حرفی لنگ بطاق. چون تو یاری موافق و دوستداری صادق را با آن شرایط و عهود و مهربانی و سوگند، همواره یاد نکردن و به نامه های پی در پی خاطر از دل نگرانی آزاد نداشتن غبنی بزرگ است و حیفی شگرف.اگر چه تحریر عرایض را کوتاهی کردم، ولی به جان عزیزت آبی نخوردم مگر آنکه صورت دیدارت در جام پدیدار باشد، و خوابی نکردم الا که شخص خیالت در نظر، ذکرت بر زبان بود و مهرت در روان، فرد:شمارهٔ ۲۲ - از قول ملا محمد علی ساده اصفهانی به میرزا ابراهیم خان نوشته: خداوندگارا؛ ملازاده ام و به دو وجه از در صورت و معنی ساده، شوق تحصیلم بر سر، بی رضای مادر و پدر از اصفهان به ری نقل و تحویل داده. بختم با اقدام آنچه مقصود بود مساعدت نکرد. از خجلت خامی و خودکامی روی معاودت نیز نداشتم، والدین هم از بابت تادیب بلکه تعذیب تفقد و پرسشی نکردند. با دست تهی و فقدان معروفیت درین مرز که دانند و این مردم که شناسند، ماندم معطل از هر کس چاره درد جستم او را به درد خودکامی گرفتار دیدم و در هواجس نفس اماره و خوی بد فرما معیوب هفتاد خواهش و مغلوب هزار آزار، نه کام ایشان دادن کار من بود و نه مراد من جستن شمار ایشان. لاجرم روز به روز پریشانی و آلودگی افزود. پای مناعتم گشاد. و دست قناعت دراز افتاد. چکنم نه تاجرم که به سرپنجه و مشت زر اندوزی کنم، نه فاجر که به سیرت بعضی از روزن پشت روزی خورم. جز اینکه از شر مردم در پناه امثال حضرت گریزم و به دست و دندان در دامن پاک سرکار آویزم، چه خواهم کرد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.