پستی خویشتن را درپای هستی آن فرخ جان و فرخنده تن مایه ارجمندی و پایه سربلندی یافته رنج افزای انجمن والا می گردم، دیروز که سرای آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله به دیدار گیتی فروز سرکاری بهشتی همه کام و رامش بود و سپهری همه نام و آرامش، سنجیده گفتی که پیش از شناخت در نکوهش گولان خود کام و دیوان آدمی نام از دل بر زبان رانده بودم و از خامه بر نامه نشانده خواستند، چون روزگاری است از این راه و روش بر کنارم و بیرون از آن خوی و منش روزگار، چندانکه سگالش دور پوی پهنه پویائی فراخ افکند و اندیشه دیرپای درنگ سهلان سنگ گران آورد، از آن گم گشته نام و نشانی به چنگ نیفتاد و پای پویائی و پیشانی جویائی از هر راه به سنگ آمد. ناگزر فرمایش والا انجام نیافت و کمند بویه سرکاری را این کمینه شکار که کمترین نخجیر دام است و لاغرترین مرغ بام، آرایش فتراک کام نگشت. پس از آنکه بندگان والا را رای شتاب بر ساز درنگ پیشی گرفت و از تخت مشکو بر رخش بازگشت رخت کشیدند، رهی همچنان راه اندیشه می تاخت و به پای پیمایش سامان سگالش می سپرد. مگرش به نیروی کوشش بدست آرم و بدست بستگان سرکاری باز سپارم، همه شب خوابم از تاب اندیشه سپری بود، و هوش آب هنجار آذر لگام را چاراسبه جای بر رخش دربدری. با این همه از گم گشته خویش نشانی ندیدم و نامی نیز نشنیدم، ولی بر همان اندام و انداز و انجام و آغاز ژاژی تنک مایه و لاغی سبک سایه که خوی یاوه درای و خامه سرد سرای قصاب از در آزمون و روی آرزو در هم سرشته است و بر پارچه پرندی نوشته در کهنه نگارش های باستانی فرا چنگ افتاد.
اینک نگارندگی و بزم بهشت آئین سرکاری را به امید پذیرش بندگی شد، باز بر هر در شتافته آن یک را و نیز از این گونه کالا پست یا والا هر چه هست باز جسته، به خواست خدا در جنگ سرکاری نگارش خواهد رفت. تا تن را بازوی رفتن است و زبان را نیروی گفتن، جز راه بندگی نپویم و جز راز پرستندگی نگویم، مصرع: بندگان را تا چه اندیشه خدائی های تو.
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پستی خویشتن را درپای هستی آن فرخ جان و فرخنده تن مایه ارجمندی و پایه سربلندی یافته رنج افزای انجمن والا می گردم، دیروز که سرای آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله به دیدار گیتی فروز سرکاری بهشتی همه کام و رامش بود و سپهری همه نام و آرامش، سنجیده گفتی که پیش از شناخت در نکوهش گولان خود کام و دیوان آدمی نام از دل بر زبان رانده بودم و از خامه بر نامه نشانده خواستند، چون روزگاری است از این راه و روش بر کنارم و بیرون از آن خوی و منش روزگار، چندانکه سگالش دور پوی پهنه پویائی فراخ افکند و اندیشه دیرپای درنگ سهلان سنگ گران آورد، از آن گم گشته نام و نشانی به چنگ نیفتاد و پای پویائی و پیشانی جویائی از هر راه به سنگ آمد. ناگزر فرمایش والا انجام نیافت و کمند بویه سرکاری را این کمینه شکار که کمترین نخجیر دام است و لاغرترین مرغ بام، آرایش فتراک کام نگشت. پس از آنکه بندگان والا را رای شتاب بر ساز درنگ پیشی گرفت و از تخت مشکو بر رخش بازگشت رخت کشیدند، رهی همچنان راه اندیشه می تاخت و به پای پیمایش سامان سگالش می سپرد. مگرش به نیروی کوشش بدست آرم و بدست بستگان سرکاری باز سپارم، همه شب خوابم از تاب اندیشه سپری بود، و هوش آب هنجار آذر لگام را چاراسبه جای بر رخش دربدری. با این همه از گم گشته خویش نشانی ندیدم و نامی نیز نشنیدم، ولی بر همان اندام و انداز و انجام و آغاز ژاژی تنک مایه و لاغی سبک سایه که خوی یاوه درای و خامه سرد سرای قصاب از در آزمون و روی آرزو در هم سرشته است و بر پارچه پرندی نوشته در کهنه نگارش های باستانی فرا چنگ افتاد.
هوش مصنوعی: من به خاطر وجود آن موجود خوشبخت و خوشاندام به خودم افتخار میکنم و خود را در جمع بزرگانی میدانم که دچار رنج و سختی هستند. دیروز وقتی به دیدار دنیای باشکوه و بهشتی سیفالدوله رفتم، احساس خوشبختی و آرامش کردم. در گذشته، از روی جهل و بیتجربگی به گولان خود انتقاد کرده و نظرهایی را بدون شناخت مناسب بیان کرده بودم. اما اکنون مدتی است که از آن روش و عادت فاصله گرفتهام و دیگر خود را در آن شرایط نمیبینم. در این مدت هرچند تلاش کردهام و همه حواسم را معطوف کردهام، به هیچ نتیجهای نرسیدهام و نتوانستهام به طریقی به هدفم برسم. با اینکه شبها خوابم به خاطر افکار و اندیشههای بیوقفه مختل بود، اما نتوانستم هیچ نشانی از آنچه گم کرده بودم پیدا کنم. در عوض، با توجه به ظواهر و انتظاراتی که داشتیم، چیزهای قدیمی و کمارزشی به دست آمد که هیچ تطابقی با آرزوهایم نداشتند.
اینک نگارندگی و بزم بهشت آئین سرکاری را به امید پذیرش بندگی شد، باز بر هر در شتافته آن یک را و نیز از این گونه کالا پست یا والا هر چه هست باز جسته، به خواست خدا در جنگ سرکاری نگارش خواهد رفت. تا تن را بازوی رفتن است و زبان را نیروی گفتن، جز راه بندگی نپویم و جز راز پرستندگی نگویم، مصرع: بندگان را تا چه اندیشه خدائی های تو.
هوش مصنوعی: اکنون نوشتن و جشن بهشتی را به امید پذیرش بندگی آغاز کردهام. من به هر در و دنیای اطراف نگاه میکنم و از هر چیزی که میتوانم استفاده میکنم، چه چیز ارزشمندی باشد و چه بیارزش. ان شاءالله در میدان نوشتن به لطف خدا پیش خواهم رفت. تا زمانی که بدنم توانایی حرکت دارد و زبانم قدرت سخن گفتن، جز راه بندگی را نخواهم پیمود و جز راز پرستش را نخواهم گفت. بندگان را یادآور میشوم که تا چه اندازه باید به فکر خدا باشند.