اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
احمد نامه دلخواه که نوشته فرزندی هنر را همراه بود، تماشاگاه دیده و تیمارگاه دل افتاد. زبان را ستایش سرود و روان را سنگ آسایش گرفت. روزی که خاست بی نشست خسرو غازی خاک خواری بر سر اورنگ جمشید و افسر کی ریخت، تاکنون که نشست بی خاست شاه جوان بخت سپهر تخت مرز ری را پروین پایه و خورشید پی ساخت، هشت نامه نگاشته ام و فرستادن را به سر کار فرزندی خان باز گذاشته، او نفرستاد یا آرنده نداد، مرا گناهی نیست و بر راستی این گفت چون بار خدا که پیدا و نهان را آگاه است گواهی هست. چنین هنگام با چنان هنگامه کی دل انداز فراموشی کند یا خامه دمساز خاموشی گردد، خرید خانه و اندود بن تا آستانه همایون باد وبدشگونی را هزار ساله رخت بخت از کاخ و کریاسش بیرون، فرد:
هوش مصنوعی: احمد نامهای را که فرزندی هنرمند نوشته بود، با دقت خواند و به یک نمایشگاه و مرکز درمانی رفت. او زبان را ستایش کرد و آرامش را در دلش احساس کرد. در روزی که خسرو غازی، با خاک و عرش جمشید و تاج خود، برای اولین بار بر تخت نشست، از آن زمان که شاه جوان در آسمان ری تاجگذاری کرد، هشت نامه نوشته و به فرزندی خان سپرده بود، اما او نامهها را نفرستاد یا نادیده گرفت. او بر این باور بود که در این باره گناهی ندارد و خداوندی که به پنهان و آشکار آگاه است، گواهی میدهد. در چنین دورانی و در اوج هیاهو، کی میتواند دل را فراموش کند یا قلم را به سکوت وادارد؟ او خانهای خرید و تا آستانه آرزوهایش پیش رفت و از سرنوشت نامساعد خود در کاخ و زندگیاش احساس ناامیدی کرد.
آشانه باز است به بومان ندهم
صد چیست به صد هزار تومان ندهم
هوش مصنوعی: من در اینجا به کسی که به من نزدیک است، هیچ چیز نمیدهم. حتی اگر به قیمت زیادی باشد، باز هم نمیخواهم چیزی را از دست بدهم.
آن دو سه تنگ خانه و ننگ لانه که از در کوی تا لب جوی درهم بسته اند و با دیوار ما پیوسته، اگر آسان دانی و ارزان توانی پای امید در نه و دست خریدفرابر. هر چه فروشند بستان و هر چه باشد در کوب، به شخم و شیاری دهقان پسند بر کاو ودیواری بلند و خدنگش پیرامن کش، و به هنگام خود گل های رنگین و بیخ های برومند و شاخ های شکوفه زا در نشان، و دری نغز وگلمیخ آجین از سوی بیرونی که هنوز ویران است بر نه.اگر پاگاه و بهاربندی باید نیز از این سر نزدیک بیرون خانه زمینی بی کژی و کاست جدا کن. دیوار و ستون آخور و اخیه چندانکه سزاوار است سخت و ستوار به دید و دانست کارشناسان با سنگ و آجر و خشت و گل بنوره و بنیاد افکن، و به جایگاه خود خوب و آزاد در پوش، و در آشکوب دویم تالار بالا خانه و مانند آن در خورد گنجائی و در بایست بر افراز. پله و راهرو از کریاس و در و پنجره روی در باغ برگشای. تا ترا مهمان سرائی بساز باشد و میهمان را نیز تماشاگاه و چشم انداز، کاری است کردنی و باری بردنی.
هوش مصنوعی: در آنجا دو یا سه خانه کوچک و متصل به هم وجود دارد که از ابتدای کوچه تا کناره جوی، به یکدیگر چسبیدهاند. اگر بتوانی به راحتی و با قیمت مناسب، امیدت را به دست بیاوری و خرید کن. هرچه که برای فروش است، بخر و هرچیزی که در دسترس است، به خوبی در زمین بکار. با استفاده از زمین و دیواری بلند که دور آن کشیده شده، در زمان مناسب گلهای رنگی و ساقههای سرسبز و شاخههای شکوفهدار را بکار. در ورودی زیبایی هم داشته باش که هنوز خراب نشده است. اگر نیاز به یک اتاق و بالکن دارید، باید از این سمت نزدیک به بیرون، زمین صاف و بیکجی تهیه کنید. دیوارها و ستونهای استحکام بخش را به اندازه و قدر لازم بسازید، به طوری که کارشناسان آنها را با سنگ، آجر و گل محکم و درست بنا سازند. و در مکان مناسب، خوب و بدون محدودیت، بپوشانید. برای پلهها و راهروها از مصالح مناسب استفاده کنید و در و پنجرههایی به باغ باز کنید. تا برای مهمانان خود مکانی دلپذیر بسازید و همچنین فضایی برای تماشا و لذت بردن از منظره فراهم آورید، که این کارها نیاز به سعی و تلاش دارد.
اگر از نوشته سرکار حاجی تنخواهی در طهران با من رسانی و زودم از شکنج پریشانی باز رهانی، هر پولش گنج باد آوردی بود و هر پشیزش چاره رنجی و درمان دردی. ازهمگان پیش و بیش بودم، و بر پوست تخت درویشانه پادشاه بخت خویش، در کار جاجیم والا کاربند کاوش و کوش خوشتر از این باش اگر پیش از بازگشت آن در کشته نیاز آری و باز سپاری هم تو به کوتاهی انگشت نمای مرد و زن نشوی، و هم من به بیراهی زبان سود دوست و دشمن نگردم. نخستین کاری است خرد و اندک از ما خواسته و بارها نگارش ها پرداخته و سفارش ها آراسته هر چه زود انجام گیرد دیر است.آن دو مرد که ندانم چه بازی باخته اند و به کدام اندیشه از آن در گشته به سمنان تاخته، که می جویند و چه می گویند؟ زنهار بر هنگ و هنجاری پنهان و پخته که دوست راه نبرد و دشمن آگاه نشود، خود و فرزندی آقا محمد پائی پیش نهید و گوشی زرنگانه کیش گیرید. مگر آن پوشیده ها پیدا گردد و رازهای نهفته هویدا، دانسته و درست دریافته زودم آگاه سازید تا مرا نیز در انجام کام ایشان انبازی افتد، یا اگر اندیشه دگرگون است و کار از چنبر دلخواه ما بیرون ما را نیز دگرگون بازی خیزد.
هوش مصنوعی: اگر نوشتهای از سرکار حاجی تنخواهی در تهران به من برسد و زود مرا از پریشانی و نگرانیم نجات دهی، هر پولی که همراهت باشد برای من با ارزش خواهد بود و هر چه که به دست آورم میتواند راهی برای درمان غمهایم باشد. من از همه بیشتر در این کار موفق بودهام. بر روی تختی ساده، در حالتی مانند درویش، برای بخت خود تلاش میکنم. اگر قبل از بازگشت کسی به کشتهای نیاز داشته باشد و تو بتوانی آن را فراهم کنی، هم تو نباید به اندازهای کوچک شوی که به چشم بیایی و هم من نباید به بیراهه بروم و زبانم برای دوستان و دشمنان دردسر ساز شود. این کار کوچک و معقول است و باید هر چه زودتر انجام شود. آن دو مرد که نمیدانم چه باختی کردهاند و با چه فکر و اندیشهای به سمت سمنان رفتهاند، در جستوجوی چه چیزی هستند؟ باید با احتیاط برخورد کرد تا دوستان نتوانند به ما حمله کنند و دشمنان هم خبر دار نشوند. خود و فرزند آقا محمد را در پیش بگذارید و با زبانی هوشمندانه عمل کنید. اگر برخی از رازها پیدا شود و پنهانیها به دست بیفتد، لطفاً من را زودتر مطلع کنید تا بتوانم در انجام کارهایشان به آنها کمک کنم و اگر برنامهها تغییر کرده باشد، ما هم باید خود را وفق دهیم.
نامه امید گاهی آقا و فرزندی اسمعیل را پاسخ نگاری کردم و راز شماری، بازگشت تو خطر را اگر همچنان درنگ است و باره پی سپر لنگ، زود روانه ساز و خود نیز از پی پروپوی از بال کبوتر و پای آهوستان تا هر چهار برادر یکجا فراهم نشوید و از در یکتائی با هم نباشید، جان در تن و در سینه دل آرام نگیرد. شاهزاده راستان آزاده راستین سرکار فلانی به درودی شاهانه تو خطر را سرافراز می فرمایند، و همچنین گرامی سرور مهربان ستایشی دوستانه می گوید و پوزش اندیش جداگانه نگارش نیز هست. میرزا نجف درودی درد پرداز و ستایشی مهر آغاز می سرایند.
هوش مصنوعی: من به امید گاهی نامهای به آقا و فرزند اسماعیل نوشتم. اگر هنوز درنگ داری و خطر بازگشت وجود دارد، هرچه سریعتر حرکت کن و خودت هم به دنبال پرواز کبوتر و پای آهو بیا. تا زمانی که هر چهار برادر دور هم جمع نشوید و از یک در وارد نشوید، روح و دل آرام نخواهد گرفت. شاهزاده راستین و آزاده، به شما درود میفرستد و به خطر پیشآمده تو توجه دارد. همچنین، سرور مهربان از دوستان سخن به ستایش میگوید و بابت هرگونه فکر و احساس جدی دیگر نیز عذرخواهی میکند. میرزا نجف نیز پیامی پر از درد و ستایش برایتان نوشته است.