گنجور

شمارهٔ ۹۸ - به یکی از دوستان نگاشته

قربانت شوم نه مرکب دارم و نه قلم، نه دل انشا سازی نه دست املا طرازی، نه حواسی درست، نه حضوری صافی. در این صورت چه توان نگاشت، و به کدام وسیلت سرایر دل که روانش همدم و زبانش محرم نیست در میان گذاشت؟ بر فرض محال که روان در نگارش یاری و بنان در گزارش دستیاری کرد، آنچه تعارفات مترسلان است و تکلفات متعلقان گفته خواهد شد و چهره مراد در پرده کتمان نهفته خواهد ماند، بیت:

بازگشتم زآنچه گفتم زانکه نیست
در سخن معنی و در معنی سخن

به شوقی لایق آمدیم و به حسرتی فایق رفتیم، خوشا حال ارباب توحید و اصحاب تجرید که به وصل خیالی شاکرند و به ارتباط ارواح از اختلاط اشباح فارغ. بیچاره من که تا دیدار مرغوب در نظر نباشد و مطلوب در محضر، گوئی هیچ آشنائی ندارد و خانه مطلق روشنائی. بلی مجلس بی شمع را چندان فروغی نخواهد بود و هر که جز این راند الا دروغی ندانم. نور چشمان عزیزم میرزا عبدالله و آقا علی را عرض سلامی برسرای، از سعادت دیدار ایشان هم محروم ماندیم، و حضرت شیخ را همه کشتی بر خشک راندیم. مصرع: رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصائی.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قربانت شوم نه مرکب دارم و نه قلم، نه دل انشا سازی نه دست املا طرازی، نه حواسی درست، نه حضوری صافی. در این صورت چه توان نگاشت، و به کدام وسیلت سرایر دل که روانش همدم و زبانش محرم نیست در میان گذاشت؟ بر فرض محال که روان در نگارش یاری و بنان در گزارش دستیاری کرد، آنچه تعارفات مترسلان است و تکلفات متعلقان گفته خواهد شد و چهره مراد در پرده کتمان نهفته خواهد ماند، بیت:
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به درستی چیزی بنویسم و بیان کنم، چون نه وسایل نوشتن دارم و نه توانایی خلق مطالب. ذهنم در هم و برهم است و توانایی تمرکز ندارم. بنابراین، حتی اگر بخواهم چیزی بنویسم، نمی‌دانم چه طور می‌توانم احساسات و افکارم را به صورت درست و واضح بیان کنم. حتی اگر با کمک خیال و دست بتوانم بنویسم، باز هم آنچه می‌نویسم صرفاً یک نمای ظاهری خواهد بود و نمی‌تواند عمق و واقعیت احساساتم را به نمایش بگذارد.
بازگشتم زآنچه گفتم زانکه نیست
در سخن معنی و در معنی سخن
هوش مصنوعی: من از آنچه که گفتم برگشتم، زیرا در کلام من هیچ معنایی نیست و در معنای واقعی هم هیچ گفتگویی وجود ندارد.
به شوقی لایق آمدیم و به حسرتی فایق رفتیم، خوشا حال ارباب توحید و اصحاب تجرید که به وصل خیالی شاکرند و به ارتباط ارواح از اختلاط اشباح فارغ. بیچاره من که تا دیدار مرغوب در نظر نباشد و مطلوب در محضر، گوئی هیچ آشنائی ندارد و خانه مطلق روشنائی. بلی مجلس بی شمع را چندان فروغی نخواهد بود و هر که جز این راند الا دروغی ندانم. نور چشمان عزیزم میرزا عبدالله و آقا علی را عرض سلامی برسرای، از سعادت دیدار ایشان هم محروم ماندیم، و حضرت شیخ را همه کشتی بر خشک راندیم. مصرع: رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصائی.
هوش مصنوعی: به شوقی سرشار آمدیم و با حسرتی عمیق رفتیم. خوشا به حال کسانی که به وحدت و خلوص ایمان دارند و به عشق و محبت روح‌ها راضی‌اند و از تداخل اجسام آزادند. افسوس بر من که تا زمانی که آن‌چه آرزو دارم در دسترس نباشد، احساس می‌کنم هیچ دوستی ندارم و زندگیم مانند خانه‌ای است که روشنایی ندارد. بله، مجلسی که بدون شمع باشد هیچ درخششی ندارد و هر که جز این را بگوید، جز دروغ نمی‌گوید. سلامی به چشمان عزیزم، میرزا عبدالله و آقا علی می‌فرستم، اما از دیدار ایشان محروم ماندم و نتوانستیم از وجود حضرت شیخ بهره‌مند شویم. دوستانم به سفر رفته‌اند و هر یک به جایی دور رفته‌اند.