گنجور

شمارهٔ ۹۶ - به یکی نگاشته است

قربان مبارک وجودت شوم، التفات حضرت والا نسبت به این چاکر و ارادت خاکسار نسبت به نواب اشراف از قماش الفت دیگران نیست آن غرض ها و مرض ها که معهود ابنای زمان است نداریم. نه شما را از من خواهش خدمت است و نه مرا از حضرت تمنای رحمت. در این صورت نه سرکار را از من منافرت خواهد بود و نه مرا با آن حضرت مغایرت. این دو سه روزه خاطر و حواس خود را به قیاس التزام خدمت و جبران طغرای قسریه از هر خطره و خیالی حتی تقدیم تهنیت بزم خدام اجل امجد اکرم ولی النعم حاجی دام اقباله مصروف داشتم خود دید روز چه افتاد و شب چه حادثه زاد. این دو روز هم باد و باران آن مایه مجال نداد که بر این آب و گل عبوری توان و استیفای دولت حضوری، فرد:

در حق ما به دردکشی ظن بدمبر
کآلوده گشته خرقه ولی پاکدامنم

تاکنون از دولت منزل خدایگانی میرزا محمد علی گامی فراتر نرفته ام و جز از استسعاد خدمت حدیثی نگفته و نشنفته. هر هنگام صروف کوچه و بازار میسر باشد ادراک دولت حضور خواهم کرد و به فر شهود مسعود اشرف که مورث سلب کرب است و جلب طرب، طرف رامش سرور خواهم بست. در آن مطلب که خدمت نواب والا معروض آوردم با خدام اشرف امجد بهاء الدوله بگویند وبشنوند، اگر در قوه خود می بینند که غایله بی التفاتی سرکار شاهزاده را کوتاه فرمایند اقدامی درست فرموده بگذرانند، و منهم خاطر جمع شده در صدد پاس صفا بندگی باشم و چنانچه در مکنت خویش نمی دانند منهم به قدر مقدور چاره اندیش نگاهداری و در حفظ خود و کسان خود کوشم. شش سال و کسری بیش تحمل و تجاهل نتوان کرد، فرد:

گردن منه ار خصم بود رستم زال
منت مکش ار دوست بود حاتم طی

هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.

شمارهٔ ۹۵ - نامه ای است از زبان کسی به دیگری که یغما تحریر نموده: قربانت شوم عجب پیمان و پیوندی کردم و عجب ایمان و سوگندی خوردم، بر عقل من ماشاالله، مصرع: گو بسازند نقابی و بسوزند سپندی. باز از سرکار شما به قنبرک بازی و چنبرک سازی جبران گناه و چاره روی سیاه توان کرد. پیش مخدومی میرزا حبیب الله چه حیلت بازم و کدام وسیلت سازم؟مشتم وا شد و پشتم از بار خجلت دو تا. خدا روی دشمن های تازه را سیاه کند که ما را از ملاقات یاران نو کهن بازداشت، و به نقض پیمان افسانه هر انجمن ساخت. ترا به امام حسین از میرزا عذرخواهی کن و بر گرفتاری و پریشانی من گواهی ده. زیاده حاجت جسارت و تمهید مرارت نیست.شمارهٔ ۹۷ - به یکی از بزرگان نگاشته: قربانت شوم دستخط مبارک که دفترها نصیحت و پرده پوش هزار فضیحت بود، افسر دولتم بر سر نهاد و نشره کامرانی بر بازو بست. تارک افتخار بر چرخ بلند سودم و گردن دولت یاری بر البرز و الوند. ترک مواصلت و برگ مفارقت را شکایتی را نده اند و روایتی خوانده. نخستین روزم که حکم آبشخور در قطار بستگان آن در کشیدو خرمهره وجودم به عقد آن رشته گوهر افتاد، در حقیقت از همه رسته بودم و دل با مهر جنابت پیوسته، مادام هستی اندیشه جدائی نداشتم، و جز با خیالت تصور آشنائی.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قربان مبارک وجودت شوم، التفات حضرت والا نسبت به این چاکر و ارادت خاکسار نسبت به نواب اشراف از قماش الفت دیگران نیست آن غرض ها و مرض ها که معهود ابنای زمان است نداریم. نه شما را از من خواهش خدمت است و نه مرا از حضرت تمنای رحمت. در این صورت نه سرکار را از من منافرت خواهد بود و نه مرا با آن حضرت مغایرت. این دو سه روزه خاطر و حواس خود را به قیاس التزام خدمت و جبران طغرای قسریه از هر خطره و خیالی حتی تقدیم تهنیت بزم خدام اجل امجد اکرم ولی النعم حاجی دام اقباله مصروف داشتم خود دید روز چه افتاد و شب چه حادثه زاد. این دو روز هم باد و باران آن مایه مجال نداد که بر این آب و گل عبوری توان و استیفای دولت حضوری، فرد:
هوش مصنوعی: قربان وجود پر ارزش شما شوم، لطف و توجه شما به من، این بنده و ارادت من به شما، از نوعی که دیگران دارند نیست. ما در پی آن اهداف و خواسته‌هایی که معمولاً در بین مردم رایج است، نیستیم. نه من از شما چیزی خواسته‌ام و نه شما از من طلبی دارید. بنابراین، نه شما نسبت به من کینه‌ای خواهید داشت و نه من با شما مخالفتی. در این چند روز اخیر، تمام تمرکزم را به خدمت و جبران برخی مشکلات معطوف کرده‌ام و متوجه هستم که چه پیش آمدهایی در روز و شب اتفاق افتاده است. این دو روز نیز به دلیل باد و باران، فرصتی برای عبور از این شرایط و خدمت به شما نداشته‌ام.
در حق ما به دردکشی ظن بدمبر
کآلوده گشته خرقه ولی پاکدامنم
هوش مصنوعی: در خصوص ما، به خاطر تحمل درد و رنج، گمان بدی نبر، زیرا هرچند که لباس من ممکن است آلوده باشد، اما من از نظر اخلاقی و درون پاک و درستکار هستم.
تاکنون از دولت منزل خدایگانی میرزا محمد علی گامی فراتر نرفته ام و جز از استسعاد خدمت حدیثی نگفته و نشنفته. هر هنگام صروف کوچه و بازار میسر باشد ادراک دولت حضور خواهم کرد و به فر شهود مسعود اشرف که مورث سلب کرب است و جلب طرب، طرف رامش سرور خواهم بست. در آن مطلب که خدمت نواب والا معروض آوردم با خدام اشرف امجد بهاء الدوله بگویند وبشنوند، اگر در قوه خود می بینند که غایله بی التفاتی سرکار شاهزاده را کوتاه فرمایند اقدامی درست فرموده بگذرانند، و منهم خاطر جمع شده در صدد پاس صفا بندگی باشم و چنانچه در مکنت خویش نمی دانند منهم به قدر مقدور چاره اندیش نگاهداری و در حفظ خود و کسان خود کوشم. شش سال و کسری بیش تحمل و تجاهل نتوان کرد، فرد:
هوش مصنوعی: تا کنون از دولت خانه خدایگانی میرزا محمد علی فراتر نرفته‌ام و جز از سعادت خدمت چیز دیگری نگفته و نشنیده‌ام. هرگاه امکان رفتن به کوچه و بازار باشد، به حضور دولت خواهم رسید و به سرور مسعود اشرف، که مایه شادی و خنده است، نظر خواهم کرد. در موردی که به خدمت نواب والا ارائه دادم، از خدام اشرف امجد بهاء الدوله خواهش دارم تا بشنوند و اگر به نظرشان می‌رسد که می‌توانند مشکلات را بدون توجه به شاهزاده حل کنند، اقدام لازم را انجام دهند تا من نیز خاطر جمع شوم و در تبعیت از صفای بندگی کوشا باشم. اگر نمی‌توانند، من نیز به اندازه توانم در حفظ و نگهداری از خود و خانواده‌ام تلاش می‌کنم. بیش از شش سال و کمی بیشتر نمی‌توانیم تحمل و بی‌توجهی کنیم.
گردن منه ار خصم بود رستم زال
منت مکش ار دوست بود حاتم طی
هوش مصنوعی: اگر دشمنی چون رستم زال بر گردنم باشد، بر من منت نگذار، و اگر دوستی چون حاتم طایی باشد، به من لطف کن.
هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.
هوش مصنوعی: هر کس که از زندگی خود دل detach کند، هر چیزی که در دلش دارد را بیان کند.