گنجور

شمارهٔ ۸۸ - به دوستی نگاشته

سرور من تا اکنون که نیمه ماه است گاهت انباز امام اصفهانی می دانستم گاه دمساز نجف بیک مازندرانی. هم بدان خانه هم بدین لانه خاک می رفتم و سنگ می سفتم. یکی از یاران گفت آنرا که به سر پویائی و به جان جویان، دیری است از آن کیش نوآئین برگشت، و با دست و دندان در آهنگ کهن که شیوه پیش بود آویخت. پیشوای مازندرانی را باژگون نماز آورد و پیروان وارون پوی ویرا دور و نزدیک در ستود و بدسرود. رنجیده بدرود ری کرد و چار اسبه انداز جی. بیش از اندازه دست دریغ گزیدم تا چرا چندین گاهم از دید دوست و شنید این مایه رویداد دیری دوری رست و با یک جهان بینائی و شنوائی کری و کوری. نه به دیدارت بخش نگاهی یافتم نه در بزمت بار در خواه بخشایش گناهی.

آغازت آن بستگی ها از چه خاست و انجام این گسستگی ها از چه رست. نه دستی که میرزا محمد علی و دیگر برادرها را خامه در شست نگارش آرم و پرورش و پرستاری فرزندی حبیب الله را که در سرکار آخوند بار آموختن گشاده و رخت اندوختن نهاده راز سفارش، باری اینک که دارنده نامه و آرنده پیغام راه آن بوم و بر می تاخت و بار آن بام و در می جست، نپسندیدم از من نامی نیارد و پیامی نگذارد. در تختگاه کی بر همان پای و پی که دیده و دانی روز و شبی می برم و از کج پلاسی بدکیشان و ناسپاسی خویشان و کین توزی دشمن و مهر سوزی دوست سوز و تبی می کشم. اگر چه بردن این درد و خوردن این درد کاری دشوار است و جامی زهرگوار ولی خواست بار خدا را جز فرمان کردن چه چاره و انجام کام مردم را جز نای ارمان در پای سودن چه درمان.

امیدوارم آسمان و اختر را با شما بیرون از این شیوه شماری باشد، و خواست پاک یزدان را با آن خانواده دگرگون گیرو داری. کار و بار خویش و خویشان را به هنجاری که هست نگارندگی کن و این فرسوده روان را که دور از تو به مرگ نزدیک تر از زندگانی است از نوید تندرستی زندگی بخش. بستگان را سراسر درودی از من برساز و جداگانه نامه را لابه جوی و پوزش اندیش زی.

شمارهٔ ۸۷ - به میرزا احمد صفائی فرزند خود نوشته: احمد نخستین نامه های ترا از گزارش من و نگارش ابراهیم دستوری و پاسخ این است، بینوش و بپذیر و کارفرمای و سود اندوز. علی نقی و مادرش خود از این داد و ستد گسستن خواسته اند، همراه میرزا ابراهیم به شما دستوری فرستادم سود و بهبود ما در گسیختن است نه آویختن. اگر جز این باشد پرده ما دیر یا زود دریده خواهد شد. باور نداری در بارنامه آسمانی آویز و با پاک یزدان کنکاش کن او زیان و سود بندگان را از همه بهتر شناسد. چنانچه بستگی را رستگی رست، او را به هاشمی گوهری پاک زاد پیمان زنا شوهری دربند، خواستن و فرستادن دائی بسیار بجا و سزاست ولی چونان بفرست که از رهگذر بستگان آسوده زید زیرا که آدمی آن پندار و اندیشه است و چون او فراجای دیگر باشد این استخوان و ریشه کوه خاک و گل است و بار جان و دل. گزارش بلوچ را تنی دوانارکی زبان آور همه جا رو و همه چیز گوی شنیدند، در بدر همی پویند و سر به سر همی گویند تا کیفر و پاداش حسینعلی و ایشان و دیگر نیک کرداران و بد اندیشان چه باشد؟ ساخت و سازش با پسرهای علی اکبر بیک فرخنده همایون است و همواره با ایشان و دیگران ما را اندیشه ساخت و سازش و نواخت و نوازش بوده، اگر چه دانم این میوه به کام نرسد و این مرغ به دام نیفتد ولی شما پاس اندیش پیمان و پیوند باشید شاید این بار شکسته و گسسته نگردد.شمارهٔ ۸۹ - به یکی از نزدیکان خویش نگاشته: برون از پرده چنگ و چغانه

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرور من تا اکنون که نیمه ماه است گاهت انباز امام اصفهانی می دانستم گاه دمساز نجف بیک مازندرانی. هم بدان خانه هم بدین لانه خاک می رفتم و سنگ می سفتم. یکی از یاران گفت آنرا که به سر پویائی و به جان جویان، دیری است از آن کیش نوآئین برگشت، و با دست و دندان در آهنگ کهن که شیوه پیش بود آویخت. پیشوای مازندرانی را باژگون نماز آورد و پیروان وارون پوی ویرا دور و نزدیک در ستود و بدسرود. رنجیده بدرود ری کرد و چار اسبه انداز جی. بیش از اندازه دست دریغ گزیدم تا چرا چندین گاهم از دید دوست و شنید این مایه رویداد دیری دوری رست و با یک جهان بینائی و شنوائی کری و کوری. نه به دیدارت بخش نگاهی یافتم نه در بزمت بار در خواه بخشایش گناهی.
هوش مصنوعی: سرور من تا به حال که وسط ماه است، گاه او را هم‌نشین امام اصفهانی می‌دانستم و گاه هم‌دم نجف بی‌مازندرانی. به همان خانه و همین لانه خاکی می‌رفتم و سنگ می‌زدم. یکی از یاران گفت: آن کس که به سر شادابی و به جان جویایی، مدتی است از آن آیین نوین برگشته و با دست و دندان به سمت روش‌های قدیمی که پیش از این بود چنگ زده است. پیشوای مازندرانی از نماز برعکس شد و پیروان او دور و نزدیک به ستایش او پرداختند و شعرش را سرودند. او رنجیده‌خاطر به ری رفت و چهاراسبِ اندیشه‌اش را برانگیخت. بیش از اندازه از دست‌دادن فرصت‌ها در عذاب بودم و نمی‌دانم چرا مدت‌ها از دیدن دوست و شنیدن این ماجرا دور مانده‌ام و با یک دنیا بینایی و شنوایی ندارم و همچنان در کوری و کر بودنم. نه نگاهی به دیدار تو یافتم و نه در میهمانی‌ات از تو درخواستی برای بخشش گناهی داشتم.
آغازت آن بستگی ها از چه خاست و انجام این گسستگی ها از چه رست. نه دستی که میرزا محمد علی و دیگر برادرها را خامه در شست نگارش آرم و پرورش و پرستاری فرزندی حبیب الله را که در سرکار آخوند بار آموختن گشاده و رخت اندوختن نهاده راز سفارش، باری اینک که دارنده نامه و آرنده پیغام راه آن بوم و بر می تاخت و بار آن بام و در می جست، نپسندیدم از من نامی نیارد و پیامی نگذارد. در تختگاه کی بر همان پای و پی که دیده و دانی روز و شبی می برم و از کج پلاسی بدکیشان و ناسپاسی خویشان و کین توزی دشمن و مهر سوزی دوست سوز و تبی می کشم. اگر چه بردن این درد و خوردن این درد کاری دشوار است و جامی زهرگوار ولی خواست بار خدا را جز فرمان کردن چه چاره و انجام کام مردم را جز نای ارمان در پای سودن چه درمان.
هوش مصنوعی: آغاز پیوندها از چه چیزی ناشی شد و پایان این جدایی‌ها به چه علتی بود؟ نه دستی که میرزا محمد علی و دیگر برادران را در نوشتن و تربیت و مراقبت فرزندی به نام حبیب الله تربیت کرده و آماده کرده است. حال که من حامل نامه و پیام به آن سرزمین هستم و در جستجوی آنجا و اینجا می‌باشم، نمی‌پسندم که از من نامی نبرد و پیامی نگذارد. در تختگاه که اکنون همان رویه و راه را می‌روم و می‌دانم روز و شب چگونه می‌گذرد و از بی‌وفایی و بدی کسان و کینه‌توزی دشمن و سوزش دوستی در عذابم، گرچه تحمل این درد و چشیدن آن دشوار است و همانند نوشیدن زهر تلخ می‌باشد، اما جز اطاعت از اراده خدا چاره‌ای نیست و درمان مشکلات مردم جز در تلاش برای بهبود اوضاع نیست.
امیدوارم آسمان و اختر را با شما بیرون از این شیوه شماری باشد، و خواست پاک یزدان را با آن خانواده دگرگون گیرو داری. کار و بار خویش و خویشان را به هنجاری که هست نگارندگی کن و این فرسوده روان را که دور از تو به مرگ نزدیک تر از زندگانی است از نوید تندرستی زندگی بخش. بستگان را سراسر درودی از من برساز و جداگانه نامه را لابه جوی و پوزش اندیش زی.
هوش مصنوعی: امیدوارم بتوانی آسمان و ستاره‌ها را با من از این طریق درک کنی و خواسته‌های پاک خداوند را با آن خانواده تغییر دهی. کار و زندگی خود و عزیزانت را به روشی که هست، به خوبی مدیریت کن و این روح خسته را که از تو دور است و به مرگ نزدیک‌تر از زندگی، با خبرهای خوب زنده نگه‌دار. سلامی از طرف من به تمام بستگان برسان و به‌طور جداگانه‌، نامه را با دقت و با پوزش بنویس.