گنجور

شمارهٔ ۸۷ - به میرزا احمد صفائی فرزند خود نوشته

احمد نخستین نامه های ترا از گزارش من و نگارش ابراهیم دستوری و پاسخ این است، بینوش و بپذیر و کارفرمای و سود اندوز. علی نقی و مادرش خود از این داد و ستد گسستن خواسته اند، همراه میرزا ابراهیم به شما دستوری فرستادم سود و بهبود ما در گسیختن است نه آویختن. اگر جز این باشد پرده ما دیر یا زود دریده خواهد شد. باور نداری در بارنامه آسمانی آویز و با پاک یزدان کنکاش کن او زیان و سود بندگان را از همه بهتر شناسد. چنانچه بستگی را رستگی رست، او را به هاشمی گوهری پاک زاد پیمان زنا شوهری دربند، خواستن و فرستادن دائی بسیار بجا و سزاست ولی چونان بفرست که از رهگذر بستگان آسوده زید زیرا که آدمی آن پندار و اندیشه است و چون او فراجای دیگر باشد این استخوان و ریشه کوه خاک و گل است و بار جان و دل. گزارش بلوچ را تنی دوانارکی زبان آور همه جا رو و همه چیز گوی شنیدند، در بدر همی پویند و سر به سر همی گویند تا کیفر و پاداش حسینعلی و ایشان و دیگر نیک کرداران و بد اندیشان چه باشد؟ ساخت و سازش با پسرهای علی اکبر بیک فرخنده همایون است و همواره با ایشان و دیگران ما را اندیشه ساخت و سازش و نواخت و نوازش بوده، اگر چه دانم این میوه به کام نرسد و این مرغ به دام نیفتد ولی شما پاس اندیش پیمان و پیوند باشید شاید این بار شکسته و گسسته نگردد.

داستان پانزده تومان کاش همان چهارده تومان بود و پیش از آنکه کار به گفتگو و جستجو انجامد گذشته و سفارش های مرا در گذرانیدن این کار خوار نمی گذاشتی. باری افسانه چهار تومان مادر تیمور را ندانستم از چه رهگذر است و به چه کار خواهد خورد. سودی که در این سودا دیده ای بر نگار. آقا حسین یک جفت جوراب را بالا کشید و با دو سه بار درخواست کرشمه های خرکی کار بست و گوش بر کرکی زد. مرد پوچی است دوستی را نشاید و به کار دوستان نیاید. درباره ابراهیم چه نامهربانی ها دارم و کدام سرگرانی؟ آنچه تو درباره او گفتی شنفتم باز هم افسوس و دریغی نخواهد بود، راه و رفتار او بیرون از یاسای این روز و روزگار است. خود نمیداند به چه پای و پایه هنجار رفتار گیرد و از آزمودگان نیز نمی پذیرد. بارها راز گشودیم و نشنید و راه نمودیم و نرفت، این روزها همی گرید، پس از این دستوری ترا پیشوای خود خواهم ساخت. راست و چپ نخواهم نگریست و از آن یاساق پس و پیش نخواهیم زیست. پس از آنکه راست گوید و خرسندی من و به افتاد خویش جوید به هیچ چیز از او باز نخواهم ایستاد. سررشته نوکری ندارد و نداند و آنچه سزاوار است نکند و نتواند.

باز پیله وری و سوداگری و اندوختن و آموختن، کاش بر این هنجار می زیست که هم توانگران را پیرایه است و هم درویشان را سرمایه و چون ویرا از در دید و دانست و پیرایه و سرمایه کاستی کاست و فزایش افزود، رنجش من نیز به کلی زیان خواهد کرد و کار پدر فرزندی بدانچه تو پنداری و دیگران انگارند بارها بهتر از آن خواهد شد. داد و فریاد تو و هنر، غریو و غوغای ابراهیم و خطر از خویش و بیگانه و شیدا و فرزانه همه ژاژخائی است و بادپیمائی. پس از آنکه میان شماها دورنگی خاست، و قرشی در چشم ها زنگی نمود خود کدام آب و رنگ خواهد ماند و کدام یک ساز و سنگ خواهید داشت. ناخردمند مردی جوان آرزو که خود چیزی نداند و پند پیران کهن روز و نیک خواهان دل سوز را نیز شنفتن نتواند، جز خواری و زاری و بدبختی ونگونساری چه خواهد دید؟ تا یگانه وار با هم بسته بودید و از مردم بیگانه سار رسته، شرم بخشای پست و بلند بودید، و آزرم افزای خوار و ارجمند. چون شرم کوچک و بزرگی برخاست و کیش کهتری و مهتری بر کران زیست، نیروی همگان لاغری آورد و بازوی بداندیشان فربهی افزود. همه را پای گسسته پی در گل ماند و دست بی تاب و توش بر دل، تا به دستور پیشینه پشت یکدیگر نگردید، نرم یا درشت مشت دهن ها نتوانید شد و بدین دست که بینم یکان یکان چپ و راست پوئید و جدا جدا دگرگونه داد و خواست جوئید، انگشت گزای مرد و زن خواهید بود و دست فرسای کوب و کشت دوست و دشمن خواهید شد. بیگانگی گدائی زاید و یگانگی پادشاهی افزاید، خوشتر آن بینم که سنگ پرخاش از دامن ها بریزید و برادرانه با هم برآمیزید.

اسمعیل را پدر شناسید و بر کوچکی و فرمان برداری وی پسروار باز ایستید به کنکاش یکدیگر پرخاش پرداز دشمن شوید و به دستیاری هم آشتی ساز دوستان آئید. با مرزبان کشور هر که باشد و پیشکار وی هر چه باشد و روی شناسان و دستاربندان و خدای شناسان تا خود پرستان به نرمی راه و رفتار آرید و به گرمی گفت و گزار، بار خدا را در همه کار و همه جای پای مرد و دستیار دانید و چنان پوئید و گوئید که از میانه روی و داد بر کران نپائید، و با ستمکاری و بیداد در میان نیائید. چون راه و روش آن شد و خوی و منش این، بار خدای و سایه خدا و هر گونه مردم با شما یار و دوست خواهند زیست، و غرچه چند قرشمال را که با همه بی پا و سری بویه تخت و کلاه همی پزند، دیر یا زود بازی چرخ تخته کلاه خواهد ساخت.

بی نیازی های بی هست و بود اسمعیل و پرهیزهای بی مایه و مغز تو و دیوانگی های سرد و خام ابراهیم و کاوش های سود سوز زیان خیز خطر که در این چند ساله به فرمان آزمون دیدید چه آبها گل کرد و چه گل ها به باد داد تا بر کران نیفتد، آن ساخت و سازش ونواخت و نوازش که گفتم و خواستم در میان نخواهد آمد. چه در زاد و بوم خویش چه کشور و خاک بیگانه از چنگ دشمن راه رهائی نخواهد جست، و با یار و دوست کام آشنائی نخواهید یافت. راه این است که نمودم و راز اینکه سرودم رفتی بردی خفتی مردی. تا دست مرا بازوی زد و خورد بود و پای را نیروی تک و پوی پیش از آنکه گویند و بیش از آنچه جویند و زیر و بالا دویدم و خواری خواست از پست و والا کشیدم، از این پس اگر شما را سرشت آدمی است و سرنوشت مردمی، در این آغاز پستی و انجام هستی به پاداش کرده ها پاس پرستاری و پرورش دارید و مرا فراخورد تاب و توان در ساز و سامان خود به اندوخته و دسترنج خویش برگ و ساز نغز و رنگین گسترش و ساز و برگ چرب و شیرین خورش کنید، کوشش خود و آرام من جوئید. ناکامی خود و کام من در خواهید، و اگر نتوانید یا مرا سزاوار ندانید، باری در خواه و آرزوی این در و آن در دویدن و بار خواری این گاو یا آن خر کشیدن مدارید، و به روز سیاه و کار تباه خود باز گذارید زیرا که ترکجوش همه خام خواهد شد و بامداد بهروزی همه در پرده شام خواهد تاخت.

فرزند سفارش ها و نگارش های مرا در کار دو کیهان پس گوش منه و فراموش مساز. که اگر سر موئی کوتاهی آری و بی راهی کنی، در پیشگاه بار خدای و پاک پیمبر از هر دو یاوری خواهم خواست، و دور از همه با تو داوری خواهم کرد . ساز و سامان زن و فرزند زشت و زیبا هر چه دارم سپرده تست. زیر باری گران رفته ای و خود را تواناتر از دگران گفته ای. اگر از تن آسائی بر کران نپائی و به راستی و درستی کاربند یاسای پیشوای پیمبران نیائی، سودت همه زیان خواهد کرد و بهارت برگ کام و بار خرمی نارسته کوب خزان خواهد خورد.

داستان گرگابی و خرما و دیگر چیزها را ابراهیم نگارندگی و گزارندگی ساخت. اگر امید گاهی حاجی محمد ابراهیم استرآبادی ترا پیامی داده یا تو وی را چیزی فرستاده ای آگاهی فرست و در انجام آنچه گفته و گوید کوتاهی مکن. در بازگشت آن در کشته و ساز و سامان کارها درنگ و تن آسائی بیرون از آئین و آهنگ دید و دانش است و اگر جز این باشد بهانه جوئی یا فسانه گوئی دور از پیشه گفت و شنید.

شمارهٔ ۸۶ - به احمد صفائی نگاشته: فرزندی احمد نامه ساخت و ساز حسینعلی و تاخت و تاز بلوچ، هنگامیکه من بستری بودم و دور از دید و دانست بازیچه های گنبد ششدری رسید. پیش از آنکه چشم سپار من افتد، دوش از دستاربندان «انارک» که همه کس شناس و همه جا رو و همه چیز گوی بودند بی کاست و فزود بزرگان کشور و سترگان لشکر را گوش گزار آوردند. امروز که بیستم ماه است مرا از گزارش نامه و کردار ایشان آگاهی خواست پریشان شدم که از جائی دیگر گواهی نرسیده، این راز افسانه هر انجمن گشت و بزم آرای هر مرد و زن.شمارهٔ ۸۸ - به دوستی نگاشته: سرور من تا اکنون که نیمه ماه است گاهت انباز امام اصفهانی می دانستم گاه دمساز نجف بیک مازندرانی. هم بدان خانه هم بدین لانه خاک می رفتم و سنگ می سفتم. یکی از یاران گفت آنرا که به سر پویائی و به جان جویان، دیری است از آن کیش نوآئین برگشت، و با دست و دندان در آهنگ کهن که شیوه پیش بود آویخت. پیشوای مازندرانی را باژگون نماز آورد و پیروان وارون پوی ویرا دور و نزدیک در ستود و بدسرود. رنجیده بدرود ری کرد و چار اسبه انداز جی. بیش از اندازه دست دریغ گزیدم تا چرا چندین گاهم از دید دوست و شنید این مایه رویداد دیری دوری رست و با یک جهان بینائی و شنوائی کری و کوری. نه به دیدارت بخش نگاهی یافتم نه در بزمت بار در خواه بخشایش گناهی.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

احمد نخستین نامه های ترا از گزارش من و نگارش ابراهیم دستوری و پاسخ این است، بینوش و بپذیر و کارفرمای و سود اندوز. علی نقی و مادرش خود از این داد و ستد گسستن خواسته اند، همراه میرزا ابراهیم به شما دستوری فرستادم سود و بهبود ما در گسیختن است نه آویختن. اگر جز این باشد پرده ما دیر یا زود دریده خواهد شد. باور نداری در بارنامه آسمانی آویز و با پاک یزدان کنکاش کن او زیان و سود بندگان را از همه بهتر شناسد. چنانچه بستگی را رستگی رست، او را به هاشمی گوهری پاک زاد پیمان زنا شوهری دربند، خواستن و فرستادن دائی بسیار بجا و سزاست ولی چونان بفرست که از رهگذر بستگان آسوده زید زیرا که آدمی آن پندار و اندیشه است و چون او فراجای دیگر باشد این استخوان و ریشه کوه خاک و گل است و بار جان و دل. گزارش بلوچ را تنی دوانارکی زبان آور همه جا رو و همه چیز گوی شنیدند، در بدر همی پویند و سر به سر همی گویند تا کیفر و پاداش حسینعلی و ایشان و دیگر نیک کرداران و بد اندیشان چه باشد؟ ساخت و سازش با پسرهای علی اکبر بیک فرخنده همایون است و همواره با ایشان و دیگران ما را اندیشه ساخت و سازش و نواخت و نوازش بوده، اگر چه دانم این میوه به کام نرسد و این مرغ به دام نیفتد ولی شما پاس اندیش پیمان و پیوند باشید شاید این بار شکسته و گسسته نگردد.
هوش مصنوعی: احمد، نامه‌های اولیه تو را از گزارشم و نوشتن ابراهیم دستوری به دست آورده است. بینوش و بپذیر و روی کار خود تمرکز کن. علی نقی و مادرش خواهان قطع این داد و ستد هستند. من دستوری را با میرزا ابراهیم برای تو فرستادم که سود و پیشرفت ما در جدا شدن از این ارتباط است، نه در وابستگی به آن. اگر خلاف این باشد، دیر یا زود حقیقت امر افشا خواهد شد. اگر باور نداری، به بارنامه آسمانی نگاه کن و با دعا از خداوند یکتا بخواه که او بهترین شناخت را از زیان و سود بندگانش دارد. اگر وابستگی به رستگاری واقعی می‌انجامد، باید به هاشمی که از نسل پاک است، توجه کرد و درخواست و ارسال دائی بسیار مناسب است، اما باید با احتیاط و به صورت مناسب باشد، زیرا انسان همان پندار و تفکر خود است و اگر از آن دور شود، مانند ریشه‌ای گنگ در دل خاک نخواهد بود. گزارشی که بلوچ داده، همه‌جا نقل می‌شود و همگی در پی سرنوشت حسینعلی و دیگر نیکوکاران و بداندیشان هستند. همکاری با پسران علی اکبر بیک فرخنده، همیشه در ذهن ما بوده و فکر ما به ساخت و ساز و محبت نسبت به آنها مشغول است، هرچند می‌دانم این نتیجه برای ما ثمربخش نخواهد بود. ولی تو در فکر پیوند و پیمان باش، شاید این بار بتوانیم از مشکلات جلوگیری کنیم و دچار شکست نشویم.
داستان پانزده تومان کاش همان چهارده تومان بود و پیش از آنکه کار به گفتگو و جستجو انجامد گذشته و سفارش های مرا در گذرانیدن این کار خوار نمی گذاشتی. باری افسانه چهار تومان مادر تیمور را ندانستم از چه رهگذر است و به چه کار خواهد خورد. سودی که در این سودا دیده ای بر نگار. آقا حسین یک جفت جوراب را بالا کشید و با دو سه بار درخواست کرشمه های خرکی کار بست و گوش بر کرکی زد. مرد پوچی است دوستی را نشاید و به کار دوستان نیاید. درباره ابراهیم چه نامهربانی ها دارم و کدام سرگرانی؟ آنچه تو درباره او گفتی شنفتم باز هم افسوس و دریغی نخواهد بود، راه و رفتار او بیرون از یاسای این روز و روزگار است. خود نمیداند به چه پای و پایه هنجار رفتار گیرد و از آزمودگان نیز نمی پذیرد. بارها راز گشودیم و نشنید و راه نمودیم و نرفت، این روزها همی گرید، پس از این دستوری ترا پیشوای خود خواهم ساخت. راست و چپ نخواهم نگریست و از آن یاساق پس و پیش نخواهیم زیست. پس از آنکه راست گوید و خرسندی من و به افتاد خویش جوید به هیچ چیز از او باز نخواهم ایستاد. سررشته نوکری ندارد و نداند و آنچه سزاوار است نکند و نتواند.
هوش مصنوعی: داستان پانزده تومان می‌توانست همان چهارده تومان باشد و قبل از اینکه ورطه گفتگو و جستجوی طولانی پیش بیاید، باید سفارش‌ها و گذشته‌ام را جدی می‌گرفتی. باری، داستان چهار تومان مادر تیمور برایم روشن نیست که از کجا آمده و به چه کار می‌آید. سودی که در این معامله برای خود می‌بینی، ظاهراً در نظر دیگران خوب نیست. آقا حسین یک جفت جوراب را بالا کشید و چندین بار با ناز و کرشمه تلاش کرد و گوشش را به چیزی حس کرد. او مردی پوچ است و با دوستی جور در نمی‌آید. درباره ابراهیم چه کم لطفی‌هایی در سر دارم و چه چیزهایی او را سرگرم می‌کند؟ هرچه درباره‌اش گفتی را شنیدم و باز هم هیچ افسوس و دریغی نخواهم داشت؛ راه و رفتار او خارج از قاعده زندگی فعلی است. خود نمی‌داند چطور باید رفتار کند و از آزمایش‌های دیگران هم نمی‌پذیرد. بارها رازها را برایش باز کرده و او نشنیده و راه‌حل‌ها را به او نشان داده‌ام اما او هیچ تغییری نکرده است. این روزها هم مرتب گریه می‌کند و از این پس تو را رهبر خود می‌سازم. به راست و چپ نگاه نمی‌کنم و نه به جلو می‌روم و نه به عقب. وقتی او راست بگوید و بخواهد که مرا خوشحال کند، دیگر به هیچ چیز از او معطل نخواهم ماند. او سررشته‌ای از نوکری ندارد و نمی‌فهمد که چه باید بکند و نمی‌تواند کارهای لازم را انجام دهد.
باز پیله وری و سوداگری و اندوختن و آموختن، کاش بر این هنجار می زیست که هم توانگران را پیرایه است و هم درویشان را سرمایه و چون ویرا از در دید و دانست و پیرایه و سرمایه کاستی کاست و فزایش افزود، رنجش من نیز به کلی زیان خواهد کرد و کار پدر فرزندی بدانچه تو پنداری و دیگران انگارند بارها بهتر از آن خواهد شد. داد و فریاد تو و هنر، غریو و غوغای ابراهیم و خطر از خویش و بیگانه و شیدا و فرزانه همه ژاژخائی است و بادپیمائی. پس از آنکه میان شماها دورنگی خاست، و قرشی در چشم ها زنگی نمود خود کدام آب و رنگ خواهد ماند و کدام یک ساز و سنگ خواهید داشت. ناخردمند مردی جوان آرزو که خود چیزی نداند و پند پیران کهن روز و نیک خواهان دل سوز را نیز شنفتن نتواند، جز خواری و زاری و بدبختی ونگونساری چه خواهد دید؟ تا یگانه وار با هم بسته بودید و از مردم بیگانه سار رسته، شرم بخشای پست و بلند بودید، و آزرم افزای خوار و ارجمند. چون شرم کوچک و بزرگی برخاست و کیش کهتری و مهتری بر کران زیست، نیروی همگان لاغری آورد و بازوی بداندیشان فربهی افزود. همه را پای گسسته پی در گل ماند و دست بی تاب و توش بر دل، تا به دستور پیشینه پشت یکدیگر نگردید، نرم یا درشت مشت دهن ها نتوانید شد و بدین دست که بینم یکان یکان چپ و راست پوئید و جدا جدا دگرگونه داد و خواست جوئید، انگشت گزای مرد و زن خواهید بود و دست فرسای کوب و کشت دوست و دشمن خواهید شد. بیگانگی گدائی زاید و یگانگی پادشاهی افزاید، خوشتر آن بینم که سنگ پرخاش از دامن ها بریزید و برادرانه با هم برآمیزید.
هوش مصنوعی: این متن پیرامون نمادهای اجتماعی و فرهنگی در یک جامعه صحبت می‌کند. نویسنده به نقد زندگی مادی‌گرایانه و تجمع ثروت و دانش می‌پردازد و بر این نکته تأکید دارد که زندگی بهتر زمانی تحقق می‌یابد که توانگران و درویشان به یکدیگر احترام بگذارند و از هم حمایت کنند. او از دورنگی و تبعیض در جامعه ابراز تأسف می‌کند و به این موضوع اشاره می‌کند که افراد بی‌خبر از رنج‌ها و آموزه‌های گذشتگان، به سادگی با بدبختی و ناامیدی روبه‌رو خواهند شد. همچنین تأکید می‌کند که یگانگی و همدلی باید در بین افراد جامعه وجود داشته باشد، زیرا بیگانگی و جدایی تنها به ویرانی و ناتوانی منجر می‌شود. در نهایت، نویسنده پیشنهاد می‌کند که باید از کینه و دشمنی پرهیز کرد و به همدیگر محبت و همکاری نشان داد.
اسمعیل را پدر شناسید و بر کوچکی و فرمان برداری وی پسروار باز ایستید به کنکاش یکدیگر پرخاش پرداز دشمن شوید و به دستیاری هم آشتی ساز دوستان آئید. با مرزبان کشور هر که باشد و پیشکار وی هر چه باشد و روی شناسان و دستاربندان و خدای شناسان تا خود پرستان به نرمی راه و رفتار آرید و به گرمی گفت و گزار، بار خدا را در همه کار و همه جای پای مرد و دستیار دانید و چنان پوئید و گوئید که از میانه روی و داد بر کران نپائید، و با ستمکاری و بیداد در میان نیائید. چون راه و روش آن شد و خوی و منش این، بار خدای و سایه خدا و هر گونه مردم با شما یار و دوست خواهند زیست، و غرچه چند قرشمال را که با همه بی پا و سری بویه تخت و کلاه همی پزند، دیر یا زود بازی چرخ تخته کلاه خواهد ساخت.
هوش مصنوعی: پدر اسماعیل را بشناسید و به خاطر کوچکی و اطاعت او مانند یک پسر، با مهربانی رفتار کنید. در مواقعی که با همدیگر دچار اختلاف می‌شوید، به دشمنی نپردازید و به کمک یکدیگر، دوستانه با هم برخورد کنید. با حاکم کشور و هر کسی که در خدمت اوست، به خوبی رفتار کنید و همچنین با عالمان، روحانیون و حتی افرادی که به خودپرستی مشغول هستند، با نرمی و ادب رفتار کنید. به یاد داشته باشید که در تمام امور، مسئولیت‌پذیری و همکاری را در نظر داشته باشید و به گونه‌ای سخن بگویید که در مرز انصاف و عدالت قرار گیرد و از ظلم و ستم دوری کنید. اگر این رفتار را در پیش بگیرید و منش انسانی داشته باشید، مردم از هر طبقه‌ای با شما دوست و همراه خواهند بود. حتی اگر افرادی با قدرت و ثروت وجود داشته باشند که فکر کنند همیشه برترند، در نهایت زمان نشان خواهد داد که چگونه اوضاع تغییر می‌کند.
بی نیازی های بی هست و بود اسمعیل و پرهیزهای بی مایه و مغز تو و دیوانگی های سرد و خام ابراهیم و کاوش های سود سوز زیان خیز خطر که در این چند ساله به فرمان آزمون دیدید چه آبها گل کرد و چه گل ها به باد داد تا بر کران نیفتد، آن ساخت و سازش ونواخت و نوازش که گفتم و خواستم در میان نخواهد آمد. چه در زاد و بوم خویش چه کشور و خاک بیگانه از چنگ دشمن راه رهائی نخواهد جست، و با یار و دوست کام آشنائی نخواهید یافت. راه این است که نمودم و راز اینکه سرودم رفتی بردی خفتی مردی. تا دست مرا بازوی زد و خورد بود و پای را نیروی تک و پوی پیش از آنکه گویند و بیش از آنچه جویند و زیر و بالا دویدم و خواری خواست از پست و والا کشیدم، از این پس اگر شما را سرشت آدمی است و سرنوشت مردمی، در این آغاز پستی و انجام هستی به پاداش کرده ها پاس پرستاری و پرورش دارید و مرا فراخورد تاب و توان در ساز و سامان خود به اندوخته و دسترنج خویش برگ و ساز نغز و رنگین گسترش و ساز و برگ چرب و شیرین خورش کنید، کوشش خود و آرام من جوئید. ناکامی خود و کام من در خواهید، و اگر نتوانید یا مرا سزاوار ندانید، باری در خواه و آرزوی این در و آن در دویدن و بار خواری این گاو یا آن خر کشیدن مدارید، و به روز سیاه و کار تباه خود باز گذارید زیرا که ترکجوش همه خام خواهد شد و بامداد بهروزی همه در پرده شام خواهد تاخت.
هوش مصنوعی: بی نیازی‌های اسماعیل بی اساس و خالی از معنا و پرهیزهای ابراهیم سرد و ناشفاف بوده‌اند. در این سال‌ها، آزمایش‌ها نشان داده‌اند که چه مشکلاتی پیش آمده و چه فرصت‌هایی از دست رفته است. آن تلاش‌ها و نوازش‌هایی که در ذهن داشتم هرگز به نتیجه نخواهد رسید. نه در سرزمین خود و نه در سرزمین‌های دیگر نمی‌توان از چنگال دشمن رهایی یافت و با یار و دوست به آرامش نخواهید رسید. راهی که باید پیش بروید را نشان دادم و رازی که سرودم، شما رفتید، خوابیدید و در نهایت مردید. من تلاش کردم و زحمت بسیاری کشیدم، اما حال اگر شما انسانید و سرنوشت انسانی دارید، در آغاز این ذلت و پایان هستی بایداز کارهایی که کرده‌اید پاسداری کنید. در عوض، از آنچه در وجود خود دارید استفاده کنید و با تلاش و زحمت خود را سامان ببخشید. با خیالی آسوده به دنبال موفقیت من باشید و ناکامی‌هایتان را فراموش کنید. اگر نتوانستید یا مرا شایسته نمی‌دانید، پس در پی آرزوهای دیگر نروید و به سرنوشت سیاه خود برنگردید، زیرا تلاش‌های بی‌فایده به جایی نخواهد رسید و امید به آینده‌تان از بین خواهد رفت.
فرزند سفارش ها و نگارش های مرا در کار دو کیهان پس گوش منه و فراموش مساز. که اگر سر موئی کوتاهی آری و بی راهی کنی، در پیشگاه بار خدای و پاک پیمبر از هر دو یاوری خواهم خواست، و دور از همه با تو داوری خواهم کرد . ساز و سامان زن و فرزند زشت و زیبا هر چه دارم سپرده تست. زیر باری گران رفته ای و خود را تواناتر از دگران گفته ای. اگر از تن آسائی بر کران نپائی و به راستی و درستی کاربند یاسای پیشوای پیمبران نیائی، سودت همه زیان خواهد کرد و بهارت برگ کام و بار خرمی نارسته کوب خزان خواهد خورد.
هوش مصنوعی: فرزند عزیز، به یاد داشته باش که دستورات و نوشته‌های من درباره دو جهان را فراموش نکن. اگر حتی کوچک‌ترین خطا و اشتباهی بکنی، در پیشگاه خداوند و پیامبر پاکش از هر دو دستگیری می‌طلبم و به تنهایی درباره‌ات قضاوت خواهم کرد. تمام دارایی‌ها و زندگی زن و فرزندم را به تو سپرده‌ام. تو تحت فشار سنگینی قرار گرفته‌ای و خود را از دیگران تواناتر می‌دانید. اگر از تنبلی فاصله نگیری و به حقیقت و انصاف در پیروی از دستورات پیشوای پیامبران نپردازی، هر سودی که انتظار داری برات تبدیل به زیان خواهد شد و بهاری که باید خوشی و برکت آورد، به زمین خواهد خورد.
داستان گرگابی و خرما و دیگر چیزها را ابراهیم نگارندگی و گزارندگی ساخت. اگر امید گاهی حاجی محمد ابراهیم استرآبادی ترا پیامی داده یا تو وی را چیزی فرستاده ای آگاهی فرست و در انجام آنچه گفته و گوید کوتاهی مکن. در بازگشت آن در کشته و ساز و سامان کارها درنگ و تن آسائی بیرون از آئین و آهنگ دید و دانش است و اگر جز این باشد بهانه جوئی یا فسانه گوئی دور از پیشه گفت و شنید.
هوش مصنوعی: ابراهیم داستانی را درباره گرگابی، خرما و چیزهای دیگر نوشت و روایت کرد. اگر گاهی حاجی محمد ابراهیم استرآبادی پیامی برای تو فرستاده یا چیزی از تو خواسته، باید از آن آگاه باشی و در انجام خواسته‌های او کوتاهی نکنی. در بازگشت و سامان‌دهی کارها نباید درنگ کنی و نباید از وظایف‌ات غفلت کنی. اگر غیر از این باشد، تنها بهانه‌جویی یا داستان‌سرایی است و با رسم و آداب ارتباطات سازگار نیست.