گنجور

شمارهٔ ۶۸ - به میرزا ابراهیم دستان پسر خود نگاشته

اگرت پند دانا پسند من در مغز سندان گوهر و گوش پولاد پیشانی راه کرده بود، این سه چهار ماهه خرسک بازی و سه شیر سازی که پیشه کودکان است نه شیوه ستودگان، دستت به کلاه دوزی که در سامان ما بهین دست آویز روزیست درست آشنا می شد، و شهروای گوهر ناهنرمندت به فراین پیشه در رستای پذیرش و پسند آشنا و بیگانه شرم سیم سره و زر شهروا می گشت، و پسر سرکار میرزا ابراهیم که به زادگی از تو بیش است و در شایستگی کم، بی چون و چندو آموزگاری و پند راز هنراندوزی خواند و آزاد از اندیشه نام و ننگ و بیغاره دشمن و دوست رخت بر تخت کفش دوزی کشید، اینک استادی کاردان است و دو سال دیگر بی دستیاری بیگانه و پایمردی خویش دارای ساز و خداوند سامان.

این نگارش نازیبا که تراست، اگر با گزارشی شیوا جفت آید و کلک شبه انگیزت به سال ها نگارندگی گهر سفت، همچنان پیرایه خواهد بود نه سرمایه، فرمان آسمانی که آورده پاک پیمبر و پرورده بار خداست در شهر ری با آن نگارش خوش و گزارش هیچ مانند دست فروشان گران جان را رایگان رایگان گرد کوچه و بازار همی گردانند و اگر هفته و ماهی یک یا دو به راهی رها گردد سپاس و ستایش رانند، در پنج هزار روز بازار و از صد هزارش یک خریدار نیست، و پیداست که افسانه بندی های ریشخندی یوسفی را، اگر خود پرورده شمس تبریزی و نگاشته اوستاد نیریزی باشد چه ارزش و کدام بها خواهد بود، بیت:

جائی که شتر بود به یک پول
خر قیمت واقعی ندارد

نه بر ما که بر خود ستم کردی و از دریائی گهرزاد هست و بودبانم، گنج ماندی و مارگزیدی، گل افکندی و خار درودی، هر که گوش از پند خردمندان گران دارد و هوش از اندرز دیرینه روزان دانش آموز بر کران خواهد، دیر یا زودش سود و سرمایه ساز زیان آرد و نکوهش وبیغاره دور و نزدیک بر او دست و زبان ساید، آنگاه خواهی دانستن که توانستن نیاری و اختر بدفرمای روزی بیدارت خواهد ساخت که من در خواب باشم، هنوزت پای پویائی باز است و دست جویائی دراز. خواه سمنان خواه ری خواه قزوین خواه جی، هر جا اندیشه دانش اندوختن آری و دیگ پیشه آموختن افروزی جامه و جای و دربای زندگی و آرامش، بیش از آنکه ترا باید و از من آید آغاز سال فراهم خواهم داشت و به دلنگرانی و چشمداشت دل پراکنده و روانت دژم نخواهم ماند، اگر هم نپذیری و نخواهی و به فرمان شوربختی و سخت روئی کودنی و زیرکی را در نفزائی و بر نکاهی، از مهر انداز کینه نخواهم کرد و از آن سفید چشمی که سرانجام مایه رنگ زردی است سنگ سیاه بر سینه نخواهم کوفت، چون بار خدا نخواهد از خواست ما چه گشاید، و بر آنچه بختش خامه بر کاستی مانده از کوشش ما چه فزاید، بیت:

مبادا آنکه او کس را کند خوار
که خوار او شدن کاری است دشوار
شمارهٔ ۶۷ - به حاجی میر کاظم جندقی مشهور به موبد نگاشته: سرکار موبد را بنده ام و بنده وارش به خداوندی پرستنده، ماهی دو پیش از این کج پلاسی های گردون ساز ناراستی ساخت، و سامان تندرستی هنجار کاستی انگیخت. انبار بستر و بالش افتادم و دمساز فریاد و نالش. همچنان دل از بند آن رنج نرسته و زنجیر تن فرسای آن شکنج نشکسته، درد پائی تاب شکن خواب شکر دست زور آزمائی یافت و خسته و مستمندم بر بستر جان سپاری افکند:شمارهٔ ۶۹ - به میرزا احمد صفائی نوشته: خدا گواه است امروز داستانی که گریبان من از دست تیمار و چنگ پراکندگی باز تواند‌کشید، جز داستان دشت تبت و کشت چل زمین و درختستان «توحید» نیست. هزار بارت نگاشته‌ام و پوست‌کنده بر تختهٔ گزارش گذاشته که درخت نشانی و هسته فشانی و دیگر کاشتنی‌ها سواره و پیاده بار آور، و آزاد را گاه فرخ و هنگام پیروز اسپند و نوروز است. بر جای آنکه مژده دهی که سنگ آن نوگیر کنده شد و خاک این تپه پراکنده و بلندی‌های «جوی یزدان بخش» دوارش برداشته آمد و پستی‌های «تخته جهود» به بوم و بالای کرته‌های یونجه به خاک انباشته، دمید از باغ روح کندیم و در زمین‌های پشت‌کوه زیر و بالا پراکندیم. روناس زیر میرزاخانی سبز و سرشار است و یونجه‌های کهن کشت از در سبزی داغ بستان و باغ بهار. نهال‌های پیرامن تالاب شاخه‌های کشن دمیده و دمیدهای «تبت» بالائی راست و بلند کشیده، یونجه‌ها تخته‌تخته از نو کاشته‌ایم و دشت‌ها کرته‌کرته به سبزی‌های خوراکی فراهم داشته و نهال‌های دیرین از رنج سرما رسته‌اند و هر شاخ نوخیز را که به مرگ از زندگی نزدیک‌تر بود، برگ‌های شگرف رسته، چل زمین را از گزها پزها کاست و پزدان ها را بر دست خطر گزها رست. بر هر مرز ساز افزایشی است و هر بند را برگ آرایشی. از هر در آسوده روان باش، و آبادی آن راغ بی‌بر و باغ بی‌در را به نویدی به از این‌ها نگران، چیزها می نگاری و ژاژها می‌شماری که هزار پای گوش است و مغز گزای هوش، نه از آن دو در نامه نامی است و نه از باغ هنر و جاهای دیگر گزارش و پیامی، زهی شگفتی و باژگونه پویی که دانی.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگرت پند دانا پسند من در مغز سندان گوهر و گوش پولاد پیشانی راه کرده بود، این سه چهار ماهه خرسک بازی و سه شیر سازی که پیشه کودکان است نه شیوه ستودگان، دستت به کلاه دوزی که در سامان ما بهین دست آویز روزیست درست آشنا می شد، و شهروای گوهر ناهنرمندت به فراین پیشه در رستای پذیرش و پسند آشنا و بیگانه شرم سیم سره و زر شهروا می گشت، و پسر سرکار میرزا ابراهیم که به زادگی از تو بیش است و در شایستگی کم، بی چون و چندو آموزگاری و پند راز هنراندوزی خواند و آزاد از اندیشه نام و ننگ و بیغاره دشمن و دوست رخت بر تخت کفش دوزی کشید، اینک استادی کاردان است و دو سال دیگر بی دستیاری بیگانه و پایمردی خویش دارای ساز و خداوند سامان.
هوش مصنوعی: اگر تجربه و دانش حکیمانه‌ای که در ذهن داشتی را در نظر می‌گرفتی، این چند ماهی که به بازی‌های کودکانه و کارهای ناپسند مشغول بودی، به خوبی متوجه می‌شدی که چه قدر لازم است به کارهای دستی و به خصوص هنرهایی که در زندگی روزمره می‌تواند مفید باشد، توجه کنی. اگر ذوق و استعداد خود را در مسیر مناسب به کار می‌گرفتی، می‌توانستی به قبول و توجه دیگران برسید و همچنین آئیندۀ خوبی برای خود بسازی. پسر میرزا ابراهیم که اصل و نسبش از تو بیشتر است، اما در زمینه شایستگی کمتر، با بی‌نیازی از دغدغه‌های نام و ننگ، به یادگیری و کسب مهارت پرداخته و اکنون استاد کاردانی شده است. او حدود دو سال دیگر بدون نیاز به کمک دیگران و تنها با تکیه بر تلاش خود، به فردی مستقل و صاحب کار تبدیل خواهد شد.
این نگارش نازیبا که تراست، اگر با گزارشی شیوا جفت آید و کلک شبه انگیزت به سال ها نگارندگی گهر سفت، همچنان پیرایه خواهد بود نه سرمایه، فرمان آسمانی که آورده پاک پیمبر و پرورده بار خداست در شهر ری با آن نگارش خوش و گزارش هیچ مانند دست فروشان گران جان را رایگان رایگان گرد کوچه و بازار همی گردانند و اگر هفته و ماهی یک یا دو به راهی رها گردد سپاس و ستایش رانند، در پنج هزار روز بازار و از صد هزارش یک خریدار نیست، و پیداست که افسانه بندی های ریشخندی یوسفی را، اگر خود پرورده شمس تبریزی و نگاشته اوستاد نیریزی باشد چه ارزش و کدام بها خواهد بود، بیت:
هوش مصنوعی: این متن به انتقاد از نثر ضعیف و بی‌سر و سامانی می‌پردازد که اگرچه به نظر می‌رسد با گزارش‌های زیبا و مفهومی جفت شود، اما در نهایت چیزی را به ارمغان نمی‌آورد و تنها بخشی از یک بازار شلوغ و پر از جلب توجه به شمار می‌آید. اگر در میان آن همه نوشته، تنها یک یا دو نفر هم وجود داشته باشند که از آن خرید کنند، در واقع هیچ ارزشی ندارد. این مطلب به وضوح نشان می‌دهد که اگر نوشته‌ها فاقد عمق و معنا باشند، هیچ اعتبار و قیمتی نخواهند داشت.
جائی که شتر بود به یک پول
خر قیمت واقعی ندارد
هوش مصنوعی: جایی که شتر وجود دارد، قیمت واقعی یک خر به اندازه یک پول هم نمی‌ارزد.
نه بر ما که بر خود ستم کردی و از دریائی گهرزاد هست و بودبانم، گنج ماندی و مارگزیدی، گل افکندی و خار درودی، هر که گوش از پند خردمندان گران دارد و هوش از اندرز دیرینه روزان دانش آموز بر کران خواهد، دیر یا زودش سود و سرمایه ساز زیان آرد و نکوهش وبیغاره دور و نزدیک بر او دست و زبان ساید، آنگاه خواهی دانستن که توانستن نیاری و اختر بدفرمای روزی بیدارت خواهد ساخت که من در خواب باشم، هنوزت پای پویائی باز است و دست جویائی دراز. خواه سمنان خواه ری خواه قزوین خواه جی، هر جا اندیشه دانش اندوختن آری و دیگ پیشه آموختن افروزی جامه و جای و دربای زندگی و آرامش، بیش از آنکه ترا باید و از من آید آغاز سال فراهم خواهم داشت و به دلنگرانی و چشمداشت دل پراکنده و روانت دژم نخواهم ماند، اگر هم نپذیری و نخواهی و به فرمان شوربختی و سخت روئی کودنی و زیرکی را در نفزائی و بر نکاهی، از مهر انداز کینه نخواهم کرد و از آن سفید چشمی که سرانجام مایه رنگ زردی است سنگ سیاه بر سینه نخواهم کوفت، چون بار خدا نخواهد از خواست ما چه گشاید، و بر آنچه بختش خامه بر کاستی مانده از کوشش ما چه فزاید، بیت:
هوش مصنوعی: تو به خود ستم کردی، نه به ما. در دریا جواهراتی هست و تو گنجی را در خود ذخیره کردی و به خود آسیب زدی. اگر کسی به نصیحت خردمندان گوش ندهد و از تجربیات گذشتگان بهره نگیرد، دیر یا زود دچار زیان خواهد شد. سرزنش و افکندن کژی‌ها بر او سایه خواهد افکند. آنگاه متوجه خواهی شد که نمی‌توانی توانایی پیدا کنی و ستاره شومی روزی تو را بیدار خواهد کرد در حالی که من خوابم. هنوز فرصت فعالیت و جستجو برای تو مهیاست. خواه در سمنان، ری، قزوین یا جی، هرجا که بخواهی می‌توانی دانش بیاموزی و فنون زندگی را یاد بگیری. بیش از آنچه که باید، برای تو سال به سال فراهم می‌کنم و نگران و ناامید نخواهم ماند. اگر هم نپذیری و نه به آنچه که می‌گویم گوش کنی، باز از روی کینه با تو رفتار نخواهم کرد. چون بار خداوند به خواسته‌های ما پاسخ نمی‌دهد و آنچه را که بخت بر ما کم می‌کند، نمی‌توانیم افزایش دهیم.
مبادا آنکه او کس را کند خوار
که خوار او شدن کاری است دشوار
هوش مصنوعی: مراقب باش که او کسی را خوار نکند، زیرا خوار شدن او کار ساده‌ای نیست.