گنجور

شمارهٔ ۶۴ - به احمد صفائی فرزند خود نگاشته

کار بسیار داری و دوشی گرانبار، اینگونه فرمایش هات فرسایش آرد و تیشه بر ریشه آسایش زند. ولی چون راست رو و درست کاری و انجام کار مرا به نامیزد چالاک خیز و چست هنجار، ناگزر هر اندیشه که از جان زاید و از دل به زبان گراید با تو رازنامه و پیام رانم و از تو ساز پایان و انجام جویم. پارچه زمینی چارگوش زیر استرخ نهرود از بالا به بند استرخ، از پائین به پای پرچین، از آندست با جوی آب، و از این سو به سامان کویر، شاخ در شاخ است و دوش به دوش کهن دیواری از دیر بازش شکسته و ریخته پیوسته و گسیخته پیرامون کشیده، از تلخ و شورش خار به خرمن و گز به خروار دمیده، برزگرها را به سر کاری خود یا خطر بر شخم و شیار انگیز و هرچه دروی رسته با بیل و تیشه از ریشه بر کن و بر کران انداز. سراپای آنرا چون دشت خیار و کشت خربزه مرز و جوی بربند، و چونان که آب راست و چپ برشیب و فراز خود پای و یک دست پوید تراز کش هموار و هم بندکن. گرداگرد وی چینه واری خربند پست و بلند برساز.پس ارش اندر ارش از آن جسته هسته ها که رسته«خوش خرما» و «خوش چرک» است، و نی های بالیده مالیده راست بالای سر و گوهر درشت استخوان و درست اندام راست و ریسمان کش درفشان و برنشان، و هر دو را در آبیاری و نگاهداری نرم ودرشت و تلخ و شیرین کوب سفارش زن.

امیدوارم به خواست یزدان و کوشش احمد آن مرز کبود و خاک سیاه درختستان و نی زاری گرددکه سال ها مایه روسرخی گشت و سرسبزی دشت باشد، زنهار در این کار چشم سفیدی مباف که رنگ زردی روید. این نیستان و درخت زار باغ کاران را دیر یا زود با روبرگی نخواهد رست و برکشت و کام و دشت هوس باران یا تگرگی نخواهد ریخت. بهر دستور که سرکار موبد و آقا محمد سزا بینند و روا شناسند دو بالا مزدی چشم انباشت و نواختی سپاس انگیز برافزای، و پیش از شخم و شیار و درخت و دیوار در دامن ریز و دام گردن ساز تارگ ها به کار کوشندگی نرم افتد و جان ها به تاب جوشندگی گرم، گزواری شوره زار هسته خیز و نی زار کردن و از مشتی دو گل دیواری بر آوردن شایان بیش ازین بست و گشود و در خورد این مایه گفت و شنود نیست. تاکی آن خاک رست خسته و آن بند سست بسته و آن هسته و نی درهم رسته و گریبان من از چنگ این تلواس رسته آید.

شمارهٔ ۶۳ - به احمد صفائی نوشته: دیشب اسمعیل از در آزمایش نامه دراز دامان فراخ آستین بر فرهنگ پارسی بنیاد افکند، و با آنکه دست و زبانش بدان راه و روش هیچ آشنائی نداشت، پاکیزه و شیوا و دوشیزه و زیبا به پایان برد. فرزندی میرزا جعفر به خواهش من به کاست و فزود و بست و گشاد اینک ترا نگارش کرد. این شیوه هم به کیش دانش اندوزان و هنر آموزان تازه کاری و نوبرشماری است. گروهی انبوه نگارندگان قزوین و ری و گزارندگان اصفهان و جی بر این منش رخت نهاده اند و درین روش سخت ایستاده، و داستان های ژرف پرداخته اند و کاخ های شگرف افراخته. کاش تو هم با آن مایه گرفتاری و کار و گرانباری و تیمار، از راه آزمون خم اندر پشت و خامه در انگشت می کردی.شمارهٔ ۶۵ - به میرزا احمد صفائی نگاشته: پیر کهن دانای سخن ابوالحسن از کشت و کار کوکنار و دشت و بازار تریاک راز فزایش و بهبودی راند، و ساز بخشایش و سودی نواخت، که گرم کاران رشت و پیله گزاران آن دشت را که با برگ و ساز ابریشم گشایشی از ستاره و سپهر نیاید و فزایش از ماه و مهر، برآنند که توتستان ها را به تیشه بیزاری ریشه شکار آیند و در پیشه کوکنار بازی و تریاک سازی اندیشه گمار. زیرا که آن از ده بالا نیاید و این از بیست پائین نیاید، و خرمن ها گندم و جو سودی نروید و خروارها گاورس و ارزان و جوزغ و روین فزودی نبخشد، رباعی:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.