اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوری فرخنده دیدارت که با درازی رستاخیز از یک پستان شیرخورده رنج روان رست، و شکنج جان انگیخت. اگر با یاران اصفهان که من بنده را دیرینه خداوندند و سرکار را از در راستی و درستی خواستار و دربند، به رامش روزگزاری و به آرامش شب شمار، سخنی ندارم و گله نیز نمی نگارم، مصرع: گوارا بادت این شادی که داری روزگاری خوش.
هوش مصنوعی: دوری خوشایند دیدارت، در حالی که همزمان با فراز و نشیبهای زندگی، از مشکلات روحی و تنشهای درونیت رنج میبرم. اگر چیزی از دوستانم در اصفهان که من به آنها ارادت زیادی دارم و خواستار صداقت و درستی هستند، نمیگویم و گلهای هم ندارم، میخواهم بگویم: امیدوارم این خوشحالی که داری، برایت مایه خوشبختی باشد.
همگان را از ما درودی ستایش سرود بر سرای، و از یک یک پوزش اندیش جداگانه نامه زی. کاش رهی را نیز در آن خرم خرگاه رهی بود تا به نیروی بستگی ها رسته از همه رستگان گدای شاهنشهی گشتی، و اگر همچنان در بند سرکار کامران شاهی و کنکاش اندیش نارجیل و کلاه، پیداست یک لاجامه چون تو بازیانی چونان سخت، که پیراهن تاب توانگران درد و از اندام شکیب درویشان هزار میخه هستی بر کشد، کفش از کلاه ندانی و سپید از سیاه، نه من تنها که جای هیچ کس نیست، و راه پرواز شاهین تا مگس. کنون که ناچار در افتادی و بر پای سخت رویی ایستادی بکوش تا بگیری یا خدای ناخواسته بمیری چنانچه نه آنجا بسته گفتگویی و نه اینجا خسته جستجو. پس کجائی و انباز و دمساز کدام آشنا ما را هم که از جهان رسته ایم و از جان دل به مهرت بسته در این مرز ویران که خاکش خرزهره روید و بادش تب لرزه زاید به خود راهی ده و در سایه آن دوستان که به دیدار هم در بوستانید بار نشست و نگاهی بخش، و اگر به یکی از اینان که سرودم و نمودم گذارت نیست پس چیست که همچنان دور دور نشینی و نزدیکان را همی دیر دیربینی، گاه و بیگاهی نگذری و سال و ماهی ننگری.
هوش مصنوعی: سلامی به همه و درودی به زیبایی بر سرای، و به هر یک از شما عذرخواهی جداگانه. ای کاش راهی هم بود که به آنجا برسم و از این دنیای پر زحمت آزاد شوم و به شاهنشاه پیوسته شوم. اگر همچنان گرفتار آقای کامیاب و جستجوی آن چیزهای بیمحتوا هستی، معلوم است که زندگی برایت سخت شده است. هر چند که برای من نه بودی است و نه جایی. در این شرایط سخت تلاش کن تا یا موفق شوی یا به ناچار از دنیا بروی، چون نه چیزی برای گفتن هست و نه چیزی برای جستجو. پس آشنا و دوست کجاست که من و تو که از این دنیا جدا شدهایم، در این سرزمین ویران که خاکش سمی و بادش آفتزا است، راهی پیدا کنیم و در کنار دوستانی که در بوستان هستیم، باری بنشینیم و نگاهی به هم بیندازیم. اگر به یکی از دوستانم که برایش شعر گفتم و از او یاد کردم، دسترسی نداری، پس چرا همچنان منزوی نشستهای و دور و بر خودت را نمیبینی؟ چرا به دور و برت نگاهی نمیکنی و سالها را در نظر نمیگیری؟
سخن بسیار است و شیون بی شمار، ولی به پاس درویشی نگریم و به کیش دل ریشان نمویم. گله سازی کاریله گردان ده دله است و گله تازی شیوه گرگان بی تله، مهر و پیوند و پیمان و سوگند خود را بر این چار رشته گوهر که شرم رشته پروین و اختر است و رشک بسته نسرین، کوتاه کردم و از درد دل و جان مستمندت آگاه، بیت:
هوش مصنوعی: سخن ها بسیار و شیون ها بی شمار است، اما ما باید به درویشی نگاه کنیم و به روش دلهای رنجور توجه کنیم. گلهسازی یک کار سخت است که نیاز به دلی بزرگ دارد و گلهداری نیز شیوهای خاص دارد. من مهر و پیوند و عهد و سوگند خود را بر این چهار رشته گوهر که نماد نیکی و زیبایی است، قرار دادم و از درد دل و جان رنجیدهات آگاه شدم.
بسوزنده آتش به خاموش خاک
به دل های آگه به جان های پاک
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که از خاک برمیخیزد، دلهای آگاه و جانهای پاک را تحت تأثیر قرار میدهد.
که ما را دل و جان پر از مهر تست
همه آرزو دیدن چهر تست
هوش مصنوعی: دل و جان ما پر از محبت توست و همه آرزویمان فقط دیدن صورت توست.