اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرزندی میراز حسن را رنج افزای فیروز فرگاهم و با پیکر شمشاد هنجار و دیدار خورشید رخسارش آزاد و آسوده از سرو و ماه، پیر راهرو آگاه شیخ حسن از کاشان به ری فرمود و یاران را به رامش چهر و گوارش گفت بی نیاز از بانگ چنگ و مستی می ساخت، برگ و ساز انجمنی از دیدار پیر کهن سال روز جوانی تازه کرد و سرود رود نوازان که چون پایان مستی سر در پستی داشت، دیگر بار بلند آوازه خاست، سرکار میرزا اینک زخم اندیش ساز است و تنگ شکر خیزش نمک پریش این آغاز، شعر:
هوش مصنوعی: فرزندی از میرزای حسن وجود دارد که رنجهای فیروز فرگاهم را به دوش میکشد. او با قامتی راست و زیبا به مانند شمشاد و چهرهای نورانی شبیه خورشید، آزاد و دلشاد به نظر میرسد. مردی برجسته و آگاه به نام شیخ حسن از کاشان به ری میگوید و یارانش را به شادی و خوشحالی دعوت میکند. او تأکید میکند که نیازی به صدای چنگ یا مستی ندارد و خود به تنهایی شادی میآفریند. پیری که سالها از عمرش گذشته، در دیدار دوباره جوانی تازه پیدا کرده و فرزندان رود نوازان، با لبخند و خوشحالی، آواز میخوانند. وقتی که شادی به اوج خود میرسد، صدایشان دوباره بلند میشود. حالا، میرزای ما در فکر است و زخمهایی بر دل دارد و دلش پر از احساساتی پیچیده و تند است.
حلقه ای گرد خویشتن بکشم
تا نیاید درون حلقه پری
هوش مصنوعی: حلقهای دور خود بزنم تا هیچ کس نتواند به درون آن بیاید.
وین پری پیکران حلقه بگوش
شاهدی می کنند و جلوه گری
هوش مصنوعی: این زن زیبای با طراوت، گردنکج کرده و گوشوارهاش را به نمایش میگذارد و خود را جلوهگر میکند.
نه چندانت در دل من و دیده یاران جای نمایان است و جایگاه روشن و آیان که من گفتن توانم یا خامه نوشتن. داستان نو، اینکه سرکار شیخ با همه مهر و پیوند و پیمان و سوگند از بچه ها گذشتی کرده و فرو گذاشت این پیشه را که بدان بررسته بود نه بربسته بازگشتی آورده که اگر من بنده را از پاک یزدان فرمان بودی و نیروی کیفر و پاداش این و آن دختران مینوچهر بهشتی را با سرشت فرشتی گوهر مردانه پوش و پیمانه نوش نیاز راه و آرایش فرگاه وی می کردم.
هوش مصنوعی: در دل من و در دید دیگران، جایی برای تو وجود ندارد که بتوانم یا بنویسم. داستان جدید این است که شیخ با تمام محبت و ارتباطات خود، از فرزندان غافل شده و این وظیفه را که به آن وابسته بود، کنار گذاشته است. اکنون دیگر برگشتی وجود ندارد، اما اگر خداوند فرمان میداد و نیروی مجازات و پاداشی برای دختران زیبای بهشتی به من میرسید، میتوانستم جا و آرایش او را تنظیم کنم.
در این چهل ساله روندگی ها و دوندگی ها و خواجگی ها و بندگی ها از تباه کاران سیاه نامه و گناه ورزان کبود جامه که سزای آذر و آزارند و در خور گزند و تیمار، بی سپاس روزه و نماز و پاس ستایش و نیاز، دو آمرزیده رستگار دیدم: نخست جهان مردمی میرزا هادی خان خراسانی که همواره گهواره تا گور باده و ساده فراهم داشت و به فر آمیزش این دو انباز دمساز، دست در شیر مرغ و جان آدم چنانچه یغما گوید:
هوش مصنوعی: در این چهل سال، تلاشها و زحمات و سختیها و بندگیها در کنار کارهای نادرست و گناهکاران را مشاهده کردم که عاقبتشان به مجازات و رنج منتهی میشود. در این میان، با وجود تمام این مسائل، دو نفر را دیدم که آمرزیده و نجات یافته بودند. اولین نفر، مردی به نام میرزا هادی خان خراسانی بود که همیشه به سادهزیستی و خوش گذرانی مشغول بود و به خوبی میتوانست در هر شرایطی با دنیا کنار بیاید و هر چیزی را با جانی سرشار از زندگی میپذیرفت.
گر گدائی رابطی می بابتی شاهد فراهم
دولتی دارد شگرف آن شیر مرغ این جان آدم
هوش مصنوعی: اگر گدایی واسطهای برای پیوندی باشد، او در حقیقت شاهدی بر برخورداری از دولتی شگفتانگیز است. همانند شیر که مرغی را در اختیار دارد، این جان انسان نیز از نعماتی برخوردار است.
دویم یار بچه بار و مست ساغر گمار شیخ حسن که با رنج پریشانی و شکنج بی سامانی روزی بی باده نزیست و شبی بی ساده نخفت. کهنه یا نو آنچه بودش به جامی گرو بود و به بوی بچه بازی چارگامه خمخانه پوی و گرمابه رو، شعر:
هوش مصنوعی: دویم یار، جوانی سرحال و شاداب است که شیخ حسن او را جدی میگیرد. او با دلنگرانی و ناراحتی، هر روز را بدون نوشیدنی نمیگذراند و هر شب نیز بدون خواب آرام نمیخوابد. هر چه قدیمی یا جدید دارد به خاطر نوشیدنی به گرو گذاشته است و به خاطر بوی خوش جوانی و شادی، به سمت میخانه و حمام میرود.
بخشایش دوست را به پرهیز
نشگفت امیدوار گشتن
هوش مصنوعی: دوستی که برای عذرخواهی به پرهیزکاری میپردازد، به نتیجهای امیدوارکننده نخواهد رسید.
این تازه که گاهواره تا گور
کون کردن و رستگار گشتن
هوش مصنوعی: این که آدمی از شروع زندگی تا پایان آن در تلاش و کوشش برای رسیدن به سعادت و خوشبختی است.
بیچاره ما که با همه ناکامی و بدنامی همه با یاد پورجوان زن پیر در بر دیدیم و بجای آب گلگون خون دل در ساغر، تا در رسته رستاخیزم بازار با چه افتد و کیفر کردار چه باشد. همشیره مهربان خواهر ملا را برادری نیک خواهم و مهراندیشی قنبرک پناه، فرمایش را اگر جان خواهی و سر جوئی به سر ایستاده ام و انجا مرا به جان آماده.
هوش مصنوعی: ما در وضعیتی ناامید کننده و بدنام به سر میبریم و با یادآوری پیرزنی که داستانش را شنیدهایم، احساس عمیقی از ناراحتی داریم. به جای آب گلابی، ما تنها خون دل را در کف خود داریم و منتظریم ببینیم در آینده چه اتفاقی میافتد و عواقب کارهایمان چه خواهد بود. خواهر مهربان ملا، برادری خوب برای تو خواهم بود و اگر به من نیاز داری و دنبال کمک هستی، من در اینجا برای یاری تو آمادهام.