برگردان به زبان ساده
فرشته ای است بر این بام لاجورد حصار
که پیش آرزوی بیدلان کشد دیوار
هوش مصنوعی: در بالای این دیوار لاجوردی، یک فرشته حضور دارد که مانع از رسیدن آرزوهای افرادی میشود که بیدار و آگاهند.
در ظرف آن هفته با حریفی دو از همگنان نهفته طرف باغی گزیدم، مگرم صرف ایاغ از دوران فلک فراغی بخشد و ترویت آن هوشدارو که دانی تربیت دماغی کند. از وجدان شاهد به فقدان زاهد قناعت کردم و از رود اصولم بر سرود رسول مناعت رفت.شعر:
هوش مصنوعی: در آن هفته با دوستی از همنسلانم به گوشهای از باغ رفتم تا شاید بتوانم از کارهای روزمره و مشغلههای زندگی کمی فاصله بگیرم و آرامشی حاصل کنم. همچنین تلاش کردم ذهنم را به پرورش و تربیت درست هدایت کنم. به این نتیجه رسیدم که با درک و آگاهی از درون، باید به جنبههای زاهدانه زندگیام توجه بیشتری داشته باشم و از اصول و ارزشهایم حمایت کنم.
نافه زلفی و آئینه جامی کافی است
نه مرا چون دگران دعوی چین تا حلب است
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت زلف تو و روشنایی آینه، نیازی ندارم که مثل دیگران دربارهٔ زیباییام صحبت کنم، زیرا آنچه دارم به اندازهٔ کافی است.
هنوز از مینا باده به جام و جام از کف به کام نپیوسته، آسمان دور دیگر کرد و سیر سیاره طور دیگر گرفت، برید یاوه گرا، نعمت خواجه سرا شکسته قدم و گسسته روان بی اجازه دربان و افاضه فرمان فراز آمد و خطابی بی مهر و عنوان باز سپرد، گمان بردم از فرگاه والا و خرگاه علیارامش عصر را تهنیتی داده اند و تغییر ذائقت را بی مضایقت مزه ای فرستاده. باهتزازش پذیرا شدم و باعزازش بوسه داده، آغاز زیارت کردم. کتابی همه عتاب دیدم و عتابی همه عقاب، گفتاری آمیخته شور و شغب، و تذکاری آویخته قهر و غضب، انگیزی به سکون حلق و مشت و آویزی با روان زخم و کشت، شعر:
هوش مصنوعی: هنوز نتوانسته بودم از مینا شرابی بنوشم و لیوان از دستم بیفتد، که آسمان دوباره چرخید و سیارات به شکل دیگری حرکت کردند. ناگهان بیخبر از من، نعمت فرستادهٔ خواجهٔ سرای شکستهپا و بیتاب آمد و بدون اجازهٔ دربان، فرمانی را به من رساند. فکر کردم که از درگاه بزرگ و خرگاه علیارامش، تبریکی برای بعدازظهر فرستادهاند و به مزهام لطافتی تازه بخشیدهاند. با احترام، آن را پذیرفتم و کیف کردم و شروع به زیارت کردم. اما در کتابی که باز کردم، فقط نکوهش و ملامت و گناه دیدم، گفتارهایی که پر از شور و فتنه بود و یادآوریهایی که با قهر و خشم همراه بود. حس میکردم که در این جنجال، روح و جسمم دچار زخم و زحمت شده است.
به کشتن آمده بود آنکه مدعی پنداشت
که رحمتیش مگر بر اسیر می آید
هوش مصنوعی: کسی که ادعا میکرد رحمت خدا فقط شامل حال اسیران میشود، در واقع خود به بیرحمی نزدیک شده بود و در مسیر نابودی قدم گذاشته بود.
عیش شیرین گوارم از مره مخاطبت تلخ افتاد و غره کامرانی از طیش معاتبت سلخ آمد، بیغاله مل پرگاله دل شد و پالوده خم آلوده گل، باقر از بار بستان غایب گشت و شاه رخ از کار مستان تایب، یغما به اغما غلطید، و رسول از اصول افتاد، شعر:
هوش مصنوعی: لذت شیرین من به خاطر تلخی صحبت تو از دست رفت و خوشیهایم به خاطر ارتباط با تو به پایان رسید. دل بیخبر از عالم شدن و شکر شیرین در دنیای پرآشوب آلوده گشت. باقر از بار دوستی غایب شد و چهره زیبا از عالم خوشی فرار کرد. غارتگر در خواب رفت و پیامبر از اصولش جدا شد.
چنان زد بر بساطم پشت پائی
که هر خاشاک من افتاد جائی
هوش مصنوعی: به قدری با قدرت و شدت به من ضربه زد که تمام دار و ندارم به هم ریخت و هر چیزی که داشتم، به جایی افتاد.
چندانکه به غیرت خاستم و به حیرت نشستم ماخذ مواخذت دست نداد، و سگالش مایه چالش نیافت، برخورد مشاجرت را به احضار ام النسا مباشرت کردم، مگر آن سالخورد مهذب و دیرینه روز مجرب چاره دردی کند و به درمان حصول ارمان فرمان دهد، فرستاده باز آمد که پیران ویسه سه روز است تا لعلش قوت نخورده و جزعش همه یاقوت شمرده، پاسخ پیغام غلط راند، و بر فرض اقدام دشنام و سقط گوید، نهادش همه کوک و کلک است، و مرادش همه چوب و فلک، شعر:
هوش مصنوعی: به محض اینکه به غیرت افتادم و دچار حیرت شدم، نتوانستم منبع ملامت خود را پیدا کنم و هیچ دلیلی برای چالش و اعتراض نیافتم. در این حین، به مشاجرهای پرداختم که به حضور یکی از زنان سالخورده و با تجربه مربوط میشد، تا شاید او که سالها از زندگیاش گذشته، راه حلی برای دردهای من پیدا کند و برای رسیدن به آرزوهایم راهنماییام کند. فرستادهای که به نزد او رفته بود، برگشت و گفت که آن پیرمرد سه روز است که از ضعف و ناتوانی رنج میبرد و تحملش به شدت کاهش یافته است. او به پیغام من پاسخ نداد و اگرچه تهدید به دشنام داد، در واقع همه چیز در دست او و با تدبیرش بود و هدفش فقط تنبیه و سختگیری بود.
این آذر نیران لهب افروخته اوست
وین فتنه انگیخته آموخته اوست
هوش مصنوعی: این آتش سوزانی که میبینید از اوست و این بلای ایجاد شده هم کار اوست.
فلان برده را که در پرده تست هم با تو بهتان مضاجعت ساخته و انگیز منازعت را با مهد علیا مراجعت کرده، مسکین جاریه اینک خرد و شکسته در بند است، و از هر گونه گزندش به اراقه خون خرسند، مصرع:
هوش مصنوعی: فلانی که در پرده پنهان است، با تو در ارتباط بوده و دعواهایش را با مقام بالا حل و فصل کرده، اکنون این بیچاره در شرایط سخت و غمگینی به سر میبرد و از هر آسیبی به او ناراحت است.
راست گویم نه درین واقعه حافظ تنهاست
هوش مصنوعی: در این ماجرا، حافظ تنها فردی نیست که صحبت میکند و حقایق را بیان میکند.
در میدان تو نیز این فرس خواهد تاخت و این دیگ هوس که خواهی نخواهی کام ناکام این کاسه و آش است خواهد پخت، عنقریب سینه آماج تیرفتن بینم و به احتجاج لجاجت اخراج کوی و برزن، خادمان خاک خیمه به غربال طلب بیخته اند و از صامت و ساری هرچه در خانه داری به صحرا ریخته، تفنگ حسن چوبدست رسول است، و قبه مجن بازیچه بتول، شعر:
هوش مصنوعی: در میدان تو نیز این فرس به دویدن ادامه خواهد داد و این دیگ هوس، خواهی نخواهی، دستپخت ناکامهای این کاسه و آش خواهد بود. به زودی سینهام هدف تیر قرار خواهد گرفت و به دلیل لجاجت، کوی و برزن را ترک خواهم کرد. خدمتگزاران در خیمهگاه خاکی به جستجوی چیزی هستند و از هر چیز بیصدا و بیحرکت که در خانه دارند، به بیابان ریختهاند. تفنگ حسن همان چوبدست رسول است و قبه مجن، بازیچه بتول.
اگر عقلت منم زنهار مستیز
چه پائی دیر، تا زود است بگریز
هوش مصنوعی: اگر عاقل هستی، مراقب باش که دچار لغزش نشوی، زیرا در این دنیا دیر یا زود چیزی تو را فرا میگیرد؛ بهتر است که هرچه زودتر فرار کنی.
هرای کوس مصافم طبلی گزاف داده با یاری دو ترک قرار آوردم، و برگ فرار کردم، عقلم به شنعت خاست و هوشم به طعنت نشست، که جاهد میدان از ناهد ایوان در نرمد و دلیر جنگی از دلبر چنگی باز نپیچد، ثبات قدم را مردانه باش، و سمات جدل را فرزانه زی. مصرع: گردن منه ار خصم بود رستم زال.
هوش مصنوعی: من برای یک مبارزه به صدا درآوردهام و با کمک دو مرد از قوم ترک به توافق رسیدم و سپس فرار کردم. عقل و هوشم مرا به چالش کشیدند و گفتند کسی که در میدان جنگ قرار میگیرد نباید از کسی که در گلخانه نشسته بترسد و یک جنگجو نباید از یک نوازنده طفره برود. ثبات قدم را با شجاعت حفظ کن و در جدلها با فرزانگی برخورد کن. هرگز سر را پایین نگذار، حتی اگر دشمنی چون رستم زال باشد.
تتمیم حجت را تشبیب رسالت کردم، و ام النسا را به محضر دلالت با صد مقاساتش به باغ آوردم و ازالت خلاف را به مواساتی در خود سخن راندم، گرمی سردی افزود، و نرمی خشونت زاد، شعر:
هوش مصنوعی: من استدلال را با تشبیه به رسالت به پایان رساندم و با تمام ویژگیهایش، امالنسا را به باغ آوردم تا دلالت را نشان دهم. درباره همفکری و تعامل با یکدیگر صحبت کردم و تفاوتها و شباهتها را بررسی کردم. این گفتگو باعث شد تا احساسات مختلفی مانند گرمی و سردی و همچنین نرمی و خشونت به وجود بیاید.
اظهار عجر پیش ستم باره سود نیست
اشک کباب باعث طغیان آتش است
هوش مصنوعی: بدقولی و ناتوانی را در برابر ظلم و ستم نشان دادن فایدهای ندارد، زیرا اشکهای حاصل از درد و غم فقط به شعلهورتر شدن آتش دل میانجامند.
ستیز از پند صفائی نشد، و کنیز از بند رهایی نیافت، درستی سامان درشتی گرفت، و مجاملت ساز مقاتلت آورد، شعر:
هوش مصنوعی: درگیری به نتیجه نرسید و کنیز نتوانست از بند آزاد شود. اوضاع به هم ریخت و در روابط دوستانه، دشمنی نمایان شد.
چو دست از همه حیلتی در گسست
حلال است بردن به شمشیر دست
هوش مصنوعی: زمانی که تمامی راههای فریب و حیله را ترک کنی، استفاده از شمشیر برای دستیابی به حق مشروع و اجازه داده شده است.
به نیروی بخت و بازوی سخت رخت از ایوان بزم به میدان رزم برده گرد سرا پرده گردیدن آوردم، و از حال برده پرسیدن، یکی از عاکفان بارکه هم از واقفان کار است دچار افتاد محبس کنیز و طریق مخلص او نیز جستم گفت:
هوش مصنوعی: با کمک شانس و تلاش زیاد، از محل برگزاری جشن به میدان جنگ منتقل شدم و دور تا دور آن را گشتم. از وضعیت اسیران پرسیدم و یکی از افرادی که در آنجا بود و از اوضاع آگاه بود، در دام زندان کنیزی گرفتار شده بود و راه نجات او را نیز جستجو کردم.
یکی خیمه چون باره آهنین
سپهرش ستایش سرا بر زمین
هوش مصنوعی: یکی مانند چادر بزرگ و محکم، آسمان را ستایش میکند و بر زمین قرار دارد.
ز سندانش استن ز خارا قباب
زپولاد میخ و ز آهن طناب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی توصیف ساختار و استحکام وسایل و ابزارهایی است که از مواد مختلف ساخته شدهاند. از جمله جنبههای مختلف این ابزار میتوان به استفاده از لاستیک و آهن اشاره کرد. بیان میکند که این ابزارها به شدت مقاوم و استوار هستند و میتوانند کارهای سنگین را تحمل کنند.
در آن خیمه کز خرگه مه براست
مه خرگهی بر به بند اندر است
هوش مصنوعی: در آن چادر که از نور ماه روشن شده، درختان به کنار آمدهاند و ماه نیز در آن چادر در بند است.
ولی ماده شیران ز خرد و درشت
پی پاس او پشت داده به پشت
هوش مصنوعی: اما ماده شیران، بزرگ و کوچک خود را به پشت هم سپردهاند تا از او محافظت کنند.
سراسر چویل کینه توزان و مست
به چالش همه نیم سوزان به دست
هوش مصنوعی: در تمام اینجا، دشمنان پر از کینه و مست به چالش کشیدهاند و همه نیمسوزان به دست آمدهاند.
بدان در چمد گریل نیمروز
به سر بررود دردش از نیم سوز
هوش مصنوعی: بدان که در سایهی درخت در وسط روز، وقتی گرما شدید است، دردی که به انسان میزند به اندازهی درد سوزاندن نیست.
به نیروی اگر هفت گردون شوی
نپندارمت زنده بیرون شوی
هوش مصنوعی: اگرچه به قدرت و تواناییهای فوقالعادهای دست یابی، هرگز فکر نکن که از قید و بندهای زندگی خارج شدهای.
گوینده پویان شد و من بنده بندی را جویان، یاران پاس از تاز من هراس نیاورده ساز مقابلت کردند و آغاز مقاتلت، شعر:
هوش مصنوعی: گوینده به حرکت درآمد و من به دنبال بندهای بودم. یارانم از تازگی من نترسیدند و در مقابل من ایستادند و نبرد را آغاز کردند.
ز پوی کنیزان ایوان و لرد
برآمد به گردون گردنده گرد
هوش مصنوعی: از جنبش کنیزان در ایوان و رفت و آمد لرد، ستارههای آسمان به چرخش درآمدند.
شد از نیم سوزان سرخ و کبود
زمین پر ز آذر هوا پر زدود
هوش مصنوعی: زمینی که نیمه سوخته و رنگهای سرخ و آبی دارد، به خاطر آتش و گرما پر از دود و بخار شده است.
درخشیدن چوب آتش زده
کران تا کران کرده آتشکده
هوش مصنوعی: چوبی که در آتش سوخته، نورش همه جا را روشن کرده و به مانند آتشکدهای پر از شعله و روشنی است.
به خود گفتم انده بپرداز پاک
تو زاده خلیلی زآذر چه باک
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که غم را کنار بگذار، تو فرزند خلیل هستی و از آذر چیزی نمیترسی.
بر ابرو کمان فش فکندم گره
زآژنگ چهر سپر ساز ره
هوش مصنوعی: من بر روی ابرو به خوبی گرهای با زیبایی ایجاد کردهام که چهرهام را مانند سپری در برابر مشکلات محافظت میکند.
بلارگ بر آهیختم از قراب
به دستی که بر اختران آفتاب
هوش مصنوعی: من از دلِ غمگینم به آسمان نگاه میکنم، به دستی که به سوی ستارهها دراز شده و نور آفتاب را میگیرد.
نه از توپ دل بر تپیدم نه تیب
چمیدم چپ و راست بالا و شیب
هوش مصنوعی: نه از شدت احساس به تپش قلب افتادم و نه در جستجوی شادی، به اینسو و آنسو میروم.
بپرداختم پهنه با تیغ تیز
به یک جنبش از نیم سوز و کنیز
هوش مصنوعی: من با تیغی تیز، به سرعت و تپش، به درون این میدان رفتم و همچون یک انتخاب و تصمیم، به پیش میروم.
بفر پرند آور سرفشان
نه ام النسا ماند و نه زرفشان
هوش مصنوعی: پرندگان را به پرواز درآور، نه مادران فداکار باقی ماندهاند و نه برندگان.
همان خیمه آهنین بام و در
دریدم به پولاد هندی گهر
هوش مصنوعی: من آن چادر آهنین را از در و بامش دریدم و به وسیله جواهرات هندی زینت بخشیدم.
شدم بر به بالین بندی فراز
بکردم روان بندش از پای باز
هوش مصنوعی: به بالین کسی رفتم و از آنجا که احساس خوبی داشتم، بندهایی که او را نگه میداشت، باز کردم.
نستجیر بالله چه بندی که هیچ بنده بدین روز مباد، موی گشوده، روی شخوده، چشم اشک آلود، اشک خون پالود، دهان شکسته، دندان گسسته، گردن از سیلی نیلی، سینه از صدمه فیلی، دستان بسته بند، پایان خسته کمند، شعر:
هوش مصنوعی: این متن به طور توصیفی به حالتی از اندوه و درد اشاره دارد. در آن، فردی به تصویر کشیده شده که به شدت رنج میبرد و نشانههای درد و عذابش به وضوح نمایان است. به نظر میرسد او با مشکلات و مصائب زیادی دست و پنجه نرم میکند؛ موهایش گشوده و درهم، چهرهاش ناآراسته و غمگین، چشمانش پر از اشک به گونهای که به خون آلودگی منجر شده، دهانش آسیبدیده و دندانهایش خراب است. همچنین، او نشانهای دیگری از آسیبها را نیز به تصویر میکشد؛ گردنش از ضربهای کبود شده و سینهاش به شدت جراحت دیده است. دستانش در بند است و او خسته و ناتوان به نظر میرسد. این توصیف به عمق اندوه و خستگی انسان در برابر مصائب زندگی اشاره دارد.
یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند
بلکه آن نیز خیالی است که می پندارند
هوش مصنوعی: خداوند میداند که دیگر از وجودم چیزی نمانده است و حتی آن چیزی که به نظر میرسد هم فقط خیالی است که دیگران تصور میکنند.
از آن پیش که میر قبیله بوی فتیله خورد و پیله ام النسا که اصل عناد است نسل فساد حیله تاخیر سگالد، سمندی نوند از کند کشیده، بندی مستمند را مصحوب ضمینی امین و کمینی گزین به تاج الدین فرستادم، مصرع: از پیش سوره اخلاص دمیدیم و برفت.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه رئیس قبیله بوی عطر فتیله را حس کند و پیله مادر زنان که نشانه اصلی دشمنی است را مشاهد کند، نسل فساد و حیلهای که باعث تاخیر در کارها شده، دچار مشکلاتی شده است. من سمند زیبایی را که از کارهای خستگیآور دور کرده بودم، با یک ضامن مطمئن برای فردی به نام تاجالدین فرستادم. در ابتدا، از آیات سوره اخلاص استفاده کردیم و سپس حرکت کردیم.
هان تیغ خلاف از غلاف مکش، که مصاف زنانه مردانه ستودن هذیان دیوانگی است نه برهان فرزانگی، بر این گفتارم گفتی ذوالفقار صرام است و دلیلی دلدل قوایم هست، مثل:
هوش مصنوعی: تیغ تندی را از غلاف خود بیرون نیاور، چرا که نبردی که زنانه و مردانه را مورد ستایش قرار دهد، بیشتر از اینکه دلیل و برهانی عقلانی باشد، شباهت به خواب و هذیان دارد. در این باره تو هم اشاره کردی که ذوالفقار (تیغ علی) سمبل این تفکر است و دلیلی وجود دارد که از قوتهای روحی من نشأت میگیرد.
ندانم کجا دیدم اندر کتاب، که معاویه وقتی سپاه خود را به جگر شیر ستود، و تهدید شیر خدا را به شغالی دو رنگ روباهی زد، هزبرغالب لایش آن گرگ یافی و سگ یاغی را لاغ انگاشته، به مردان نسوان قساوتش گربه بیم در جیب پلنگ دماغی افکند، معاویه پاسخ وی را سخنی سست گرفت و عمر و عاص گفتی درست دید، بر مبلغی معین پیمان نذری بسته شد و جناغ عهدی شکسته، دستور را به فرمان تجربت برد افتاد و منکر بیغاره سنج کوب خجلت خورد، بلی کلام ملوک ملوک کلام است، و پوزخند ارباب شنعت را پوزبندی تمام، شعر:
هوش مصنوعی: نمیدانم کجا در کتابی خواندم که معاویه سپاه خود را با جرأت و شجاعت توصیف میکرد و در حالی که تهدید شیر خدا را به یک شغال فریبکار و دورو تبدیل کرده بود، به دشمنانش میخندید. او دشمنانش را کوچک و بیاهمیت مقابل خود میدید و در حالی که زنان را به شدت میآزرد، گربه بیم را در جیب پلنگی پنهان میکرد. معاویه به حرفهای او با بیتوجهی پاسخ داد و عمر و عاص نظرات او را تأیید کردند. قرار شد توافقی برای مقدار مشخصی انجام شود و با شکستن عهد، دستوراتی براساس تجربیاتشان ارائه شد. در این میان، کسی که حقیقت را انکار میکرد، در نهایت شرمنده شد. حقیقت این است که سخن پادشاهان ارزشمند است و لبخند اربابان بهمثابه پوزخندی کامل است.
آنکه صلحش هزار خون ریزد
تا چه خیزد اگر به جنگ آید
هوش مصنوعی: اگر کسی که معمولاً اهل صلح است، به جنگ بیفتد، نتیجهاش ممکن است بسیار خطرناک و ویرانکننده باشد. این فرد با شروع جنگ، ممکن است به دردسرهای زیادی دچار شود و پیامدهای ناگواری ایجاد کند.
همان مرغ از دام نرسته و صید از قید نجسته، دسته دسته بل رسته رسته خسته عسکر و شکسته لشکر داوری را به خرگاه والا و فرگاه علیا رسید و علالای لله و لالا زیر و بالای خاک سفله و چرخ اعلا فرو گرفت، آن در طی تظلم اخذ و جلب آن آواره را شکایت ها گفت و حکایت ها کرد وا ین برکیش یاوری نفی و سلب این بیچاره را روایت ها ساخت و سعایت ها فرمود، چندان اعادت کردند و شهادت دادند که خشم والا زیادت شد و بر احضارم ارادت بست، شعر:
هوش مصنوعی: مرغی که از دام آزاد نشده و صیدی که از قید رهایی نیافته، در حالی که گروه گروه و دسته دسته خسته و آسیبدیده به خانهای بزرگ و جایگاهی عالی رسیدهاند، تحت تأثیر جوی منفی قرار میگیرند. در آن مکان، از ظلم و ناعدالتی به شکایت و بازگو کردن مشکلات خود میپردازند. همچنین داستانها و روایتهایی از بیچارگی خود ارائه میدهند و علیه ناعدالتیها سخن میگویند. به قدری از این شکایتها و شواهد تکرار میشود که خشم مقام عالیتر افزایش مییابد و به احضار آنها توجه میشود.
جز آنکه به مغلوبه شوم کشته چه تدبیر
صف بسته سپاه مژه و من تن تنها
هوش مصنوعی: غیر از این نیست که اگر تسلیم شوم، کشته میشوم. چه تدبیر میتوانم داشته باشم در برابر سپاه چشمان تو، در حالی که من به تنهایی در مقابل آن قرار دارم؟
کش کشانم به موقف خطاب بردند و مورد عتاب کردند جوابم به چیزی برنگرفت، و حسابم به پشیزی در نشمرد، معذرت گفتم مغدرت انگاشت، مغفرت جستم نفی مقدرت کرد، شعر:
هوش مصنوعی: با تحقیر مرا به سمت خود کشیدند و سرزنش کردند. وقتی پاسخ دادم، کسی به حرفم توجه نکرد و ارزش من را به اندازه یک پشیز هم نداشتند. وقتی عذرخواهی کردم، آن را به حساب ضعف من گذاشتند و حتی در پی بخشش هم نبودند.
ناله عاشق به گوش مردم دنیا
بانگ مسلمانی و دیار فرنگ است
هوش مصنوعی: صدای ناله عاشق برای مردم جهان شبیه به ندای اسلام و تمدن غرب به گوش میرسد.
برگ مقاومتم نبود ترک مکالمت گرفتم، خموشی نیز سودی نداد و راد وجودش به صفح جنایت جودی نکرد، سرانجام مباحثت به مناقشت کشید و محاورت به مفاحشت؛ شعر:
هوش مصنوعی: به خاطر مقاومت نکردن، از برقراری مکالمه خودداری کردم، ولی سکوت هم فایدهای نداشت و وجود او چیزی به اوضاع ناگوار اضافه نکرد. در نهایت، گفتوگویی که داشتیم به بحثهای جدی و سپس به مشاجرات کشیده شد.
کرد آنچه در اطراف جهان بود حواله
دیگر نه به من عمه بجا ماند و نه خاله
هوش مصنوعی: او هر چیزی را که در دنیا میخواست انجام داد و دیگر هیچ چیزی از من به جا نماند، نه عمه و نه خاله.
نوبت چوب و کجک شد و هنگام کوب و کتک به جلادت تشمر کردم و به جسارت تنمر که:
هوش مصنوعی: زمانی نوبت ضربه و تنبیه فرا رسیده بود و من به خاطر شجاعتی که نشان دادم و به خاطر جسارتی که در مقابل آزارها داشتم، احساس قدرت و اراده کردم.
آسوده تر نه ملک خراسان گرفته ای
آهسته تر نه رایت سنجر شکسته ای
هوش مصنوعی: آرامش بیشتری یافتهاید و این زمین خراسان را در اختیار دارید، اما باید با احتیاط بیشتری پیش بروید زیرا پرچم سنجر به حالت افتاده درآمده است.
اکنون که شمار والا همه بر پرخاش است و در گرفت و دقت مته برخشخاش، نه دربار دارای ری بسته اند و نه خارا سم سمند مرا پی گسسته، شعر:
هوش مصنوعی: حالا که تعداد زیادی از افراد بر سر موضوعی در حال بحث و جدل هستند و این مسئله به صورت جدی مورد توجه قرار گرفته، نه درباریان و نه افرادی که از سمند من پیروی میکنند، در حال فعالیت هستند.
بی سر و پا می رویم تا به کجا سرنهیم
بارگی شاه شد گردن مادر کمند
هوش مصنوعی: ما بیپناه و سرگشته در مسیر زندگی پیش میرویم، نمیدانیم به کجا خواهیم رسید. قدرتی که بر ما حاکم است مانند کمند مادر بزرگ است، ما را در چنگال خود گرفته است.
چاره در آوارگی دیدم، ناچار بارگی طلبیدم، شور در عزیزان افتاد و شیون در کنیزان، جواری و حرم، حواشی و خدم، غایب و حاضر، وزیر و ناظر، از حول و حوش، با هول و طیش، چون نغمه اوج و حضیض درهم ریخته، شناعت صروف و شفاعت وقوف را در دامنم آویختند، پس ازهای و هوی فره و گفتگوی فراوان سماجت انجمن بر لجاجت من فایق افتاد، کار کلفت در طی برخی ایمان راست و پیمان درست که شطری از آن ترک سیاست کنیز و نفی حراست من نیز بود انگیز الفت یافت، و آویز زلفت گرفت، مصرع: حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
هوش مصنوعی: من در آوارگی به دنبال راهی بودم و ناگزیر بار مشکلات را بر دوش کشیدم. در دل عزیزانم شور و هیجان افتاد و در میان کنیزان و دیگر خدمه، فریاد و شیون برپا شد. در این حال، هر کسی با نگرانی و اضطراب در پی مشکلات خود بود. انگار که تمام دردها و خوشیها به هم پیوسته بودند. نیکوکاران و دلسوزان به یاری من آمدند و سخنها بسیار بود، اما در این میان، اصرار جمع بر لجاجت من غلبه کرد. مسائل دشواری پیش آمد که در برخی از آنان، ایمان و عهد واقعی مطرح بود و از آن سو، مدیریتی که به مسئولیت من مربوط میشد، تحت تأثیر قرار گرفت. در نهایت، به یاد تو و زیباییهایت افتادم و در دل احساس محبت و نزدیکی کردم. غزلی از زیباییها را بر زبان آوردم و به یاد رقص حوریان و شکرگزاریهای آنان دلم شاد شد.
من گول ساده دل غافل که میثاق متارکت از جانب ام النسا گزافی است، و تار و پود گفت و شنودش چون هست و بود خود همه طامات بافی، شعر:
هوش مصنوعی: من فریب انسان سادهدل و ناآگاه را میزنم که باور میکند جدایی و قطع رابطهای که از طرف ام النسا مطرح شده، تنها بافتهای است بیپایه و اساس، و کلام و گفتوگوی او هم مانند وجودش پر از افسانه و دروغ است.
که زنهار از این کژدمان خموش
پلنگان درنده صوف پوش
هوش مصنوعی: مواظب باشید از این کژدمهای خاموش که شبیه پلنگان درنده هستند و در لباس متمسک به صومعه ظاهر شدهاند.
خایب خانی، و جافی جانی، آب نخورد و خواب نکرد، تا پیش از آفتاب قضیت به نواب رسانید، رزیت تازه شد و بلیت بلند آوازه، غم بر غم افزود و دم بردم افتاد، شعر:
هوش مصنوعی: خایب خانی و جافی جانی تا پیش از طلوع آفتاب آب نخورده و خواب نکردند و کارها را به نواب رساندند. اوضاع تازه شد و حوادث دردآور بیشتری پیش آمد و غم و اندوهی دیگر بر دلشان نشست.
چون فلک خواهد غمی از جان ناشادم برد
آورد پیشم غمی را کآن غم از یادم برد
هوش مصنوعی: وقتی آسمان بخواهد غمی از من بگیرد، برایم غمی میآورد که آن غم تمام غمهای گذشتهام را فراموش کند.
پس از خد خراشیها و بدتراشی ها و اشاعه شنعت و اباحه لعنت، مصحوب الاغ، بنده لج اساس و دماغ گنده کج پلاس که گاو از خر نداند بل خر و گاو به یک چوب راند، شعر:
هوش مصنوعی: پس از زخمها و بدرفتاریها و گسترش فساد و بیبندوباری، همچون الاغ، بندهای کینهتوز و غیرمنطقی با ذهنی کج و بیفکر که نه گاو را از خر تشخیص میدهد و نه تفاوتی میان آنها میبیند.
با نکوهیده شناسش چه فریدون و چه گاو
با فرومایه قیاسش چه مسیحا و چه خر
هوش مصنوعی: تفاوتهای بزرگ و اصولی میان عالیترین و پستترین موجودات را نشانهگذاری نکن؛ زیرا آنچه که افراد نوعی را از یکدیگر متمایز میکند، ارزشها و ویژگیهایشان است و نه صرفاً مقام یا شکل ظاهری.
خری گرگین وش، نی کری سرگین کش، داسه دم گسسته، کاسه سم شکسته، مجروح و مفلوک، مفلوج و مسکوک، زخم از ستاره فزون، رنج از شماره برون، گوش از بیخ بریده، توش از سیخ دریده، خرکشانش به گفت نیارند، و خارکشانش به مفت نگیرند، اسب سنطورش با پویه برق و باد است، و خر طنبورش در پایه صافنات جیاد، شعر:
هوش مصنوعی: این متن توصیفی از یک موجود آسیبدیده و ناتوان است. او را به شکلی بینقص و رنجور توصیف میکند که جراحاتش بیداد میکند و از درد و فشاری که تحمل میکند ناله میزند. این موجود به نظر میرسد در شرایط سخت و دشواری قرار داشته و حالش خوب نیست. او به نوعی به بیچارگی و ناتوانی دلالت میکند و نمایشگر تغییرات و لطمههایی است که به او وارد شده است. در مقایسه با اسب سنطور و خر طنبورش، تأکید شده که قدرت و زیبایی در کنار ضعف و ناتوانی او وجود دارد.
موی بر وی نرسته جز که نمد
پوست بروی نماند، جزکه جناغ
هوش مصنوعی: موهای او به اندازهای کمرنگ و نازک است که به جز نمد، چیز دیگری روی پوستش دیده نمیشود و همچنین، فقط استخوان سینهاش نمایان است.
گشته از حرق های گوناگون
پشت ریشش چو کله صباغ
هوش مصنوعی: از آتشهای مختلفی که بر او رفته، پشت ریشش مثل رأس رنگرزی شده است.
گر به دارالجلود بر گذرد
بگریزد ز گند او دباغ
هوش مصنوعی: اگر کسی به جایی که پوستها را دباغی میکنند برود، از بوی بد آنجا فرار میکند.
نیست یک لحظه فارغ و خالی
شکم و پشت او ز استفراغ
هوش مصنوعی: او هیچگاه لحظهای بیکار و خالی نیست و همیشه درگیر مشکلات و تجربههای زندگی است. پشت او تحت فشار و درگیر حوادثی است که باعث ناراحتیاش میشود.
نقل کنیز و قتل غلام را بر جناح استعجال ارسال فرمود و تکلف اهمال را معلق به تمسف گوشمال آورد، اگرچه اسعاف این خواهش به جهات گوناگون جان را مورث کاهش بود، و غم را مایه فزایش، ولی با فرمانش مجال توانی خیال افتاد، و سگال تقاعد محال آمد، شعر:
هوش مصنوعی: نقل کنیز و قتل غلام را به سرعت انجام داد و به اهمال و بیتوجهی به این موضوع اشاره کرد. هرچند که برآورده کردن این خواسته دلیل کاهش جان و افزایش غم بود، اما به دلیل فرمان او، فرصتی برای تفکر و تصمیمگیری پیدا شد و امکان تأخیر در اقدامات وجود نداشت.
داده فرمانم به دوری آه یارب چون کنم
بردن فرمان غلط نابردن فرمان غلط
هوش مصنوعی: ای خدا، وقتی که تا دوری میکشی مرا، چگونه میتوانم فرمان تو را به درستی اجرا کنم در حالیکه احساس دلتنگی میکنم؟
کام و ناکامش بی دربایست سفر، و هزار ناشایست دگر، آغاز ایوار از چاردیوار تاج الدین به حمل مرکوبی چنان مصحوب حمالی چنین مرسول شهود مسعود نواب آوردم، تا کی در آن حضرتش با حسرت زدگی ها کار کند و کوب افتد، و شمار بند و چوب، شعر:
هوش مصنوعی: کام و ناکام او بدون نیاز به سفر و هزار مشکل دیگر، از آغاز سفر از چهار دیوار تاجالدین با بار و بندهایی مانند آنچه حمالی برای حمل میبرد، به دیدار کسی آمدم که از او حیرت کرده بودم. تا چه زمانی باید در آن جمع با احساس حسرت به کار و کوشش ادامه دهم و به سختی بیفتم، در حالی که تعداد بار و چوبهایی که بر دوش دارم، زیاد است.
گهم به پای زند این، گه آن به چنبر و کاکل
فتاده در خم چوگان عقل و عشق چه گویم
هوش مصنوعی: گاهی در برابر این دنیای پر دگرگونی و پیچیدگیها، به کارهای مختلف مشغول میشوم و گاه در تنگنای احساساتی عمیق قرار میگیرم که مانند بخیههای عقل و عشق در هم تنیدهاند. نمیدانم چگونه باید این وضعیت را توصیف کنم.
نواب را دل موم است و از ایذای محکومان معصوم، اگر ام النسا تمهید عنادی نکند و تاکید فسادی، معلوم است آن مظلوم را که بخت میشوم از مغازلت به معازلت افکند و از مطارقت به مفارقت کشید، رنج و شتم و شلاق و شکنج دار و معلاق نخواهد بود وگر هم باشد با تقدیر سمائی و تزویر ام النسائی جهد من چه سود، و جد تو چه خواهد گشود، مصرع: با قضای آسمانی بر نیاید جهد مرد.
هوش مصنوعی: نواب دلش با موم نرم است و از آزار محبوسان معصوم پرهیز میکند. اگر ام النسا نیت بدی نداشته باشد و بر فساد اصرار نورزد، معلوم است که آن مظلوم که بختش از محبت به جدایی افتاده، نه رنج و شتمی خواهد دید و نه شلاق و شکنجهای خواهد داشت. و حتی اگر هم چنین آزارهایی وجود داشته باشد، با تقدیر آسمانی و نیرنگ ام النسا چه فایدهای خواهد داشت؟ و تلاش تو چه دردی را دوا خواهد کرد؟ همانطور که میگویند: تلاش انسان با اراده آسمانی نخواهد شد.
از قراری که در پرده مذکور است بل پیدا و گل کرده مسکین برده را به ترویج شریعت برده اند، و به تزویج یکی از منتسبان نامزده کرده، هنگام خروج و روز رکوب خر متذکر دستان ام النسا و داستان این تمنا گشته تا دردی از دل و گردی از رخ برزداید، فردی دو به رسم تعزیه و سبک مرثیه منظوم و سکینه دل را درین سفینه مرقوم افتاد، مرثیه:
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی که وضعیتش نامناسب است، به تبلیغ دین فرستاده شده و به ازدواج یکی از اعضای خانواده نامزدی کرده است. در روزی که قرار است حرکت کنند، یاد دستان ام النسا و داستانی که درباره یک آرزو وجود دارد، میافتد تا شاید کمی از درد دلش کم شود. همچنین، فردی در قالب تعزیه و با سبکی شبیه مرثیه، احساسی را در این سفر بیان کرده است.
ام النسا ببین که چه بیداد کرده ای
و از کین چها در این ستم آباد کرده ای
هوش مصنوعی: ای مادر زنان، ببین چه ظلمی کردهای و از روی دشمنی چه ویرانیها در این ستم ستیز به بار آوردهای.
کشتی مرا که زنده کنی زاده عزیز
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
هوش مصنوعی: کشتی من را نجات بده، تا زنده بمانم. ای فرزند گرامی، خوب نگاه کن که چه کسی را به قتل رساندهای و باعث خوشحالی او شدهای.
در عزل این غلام و به اخراج این کنیز
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
هوش مصنوعی: در اینجا به تعدی و ظلم دشمن به من و اخراج من و کنیزم اشاره شده است، در حالی که تو برای کمک به ما در این وضعیت اقدام کردهای.
مرثیه:
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساس عمیق خود در مورد فقدان یا غم و اندوه ناشی از یک ازدسترفتن میپردازد. احساساتی نظیر ناراحتی و تاثر از دوری یا از دست دادن عزیزان، در این نوشتار به وضوح مشهود است و نشاندهندهی عمق عشق و علاقهی او به آن شخص خاص میباشد. شعر به گونهای سرشار از احساسات و تصاویر poignant است که خواننده را به تفکر دربارهی زندگی و رابطهها وادار میکند.
سگ باد در زمانه و ام النسا مباد
کوخاک اهل بیت رسالت به باد داد
هوش مصنوعی: سگ باد، به معنای چیزی بیارزش و غیرمعتبر، در اینجا نماد تهمت و افترا به اهل بیت رسولالله است. هیچکس نباید اجازه دهد که نام نیک آنها به راحتی مسخره و در معرض آسیب قرار گیرد. این بیت به این نکته اشاره دارد که مواقعی پیش میآید که بزرگان و حقایق مذهبی مورد طعنه و تمسخر قرار میگیرند، و این امر باید محکوم شود.
چون شد برهنه سر به خرخره ای سوار
خورشید، سر برهنه برآمد ز کوه سار
هوش مصنوعی: به محض اینکه سوار برخورشید از بالای کوه بیرون آمد و سرش را برهنه کرد، نور خورشید بهطور کامل بر زمین تابید.
خیلی چو او ز فتنه ام النسای خر
کشتند بی عماری و محمل، شتر سوار
هوش مصنوعی: بسیاری از زنان، چون او، در فتنهها و مشکلاتی دچار شدند که بدون هیچ تکیهگاهی و یا وسیلهای، همچون شتر سوار به سختی زندگی کردند.
از برق و رعد ناله و آه کنیزکان
ابری به بارش آمد و بگریست زارزار
هوش مصنوعی: از صدای رعد و برق، کنیزکان به زاری و ناله پرداخته و باران به شدت باریدن گرفت و به شدت گریه کردند.
از عر و تیز ام النسا روز حمله چرخ
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
هوش مصنوعی: در روزی که زنان قهرمان و شجاع به میدان آمده بودند، به نظر میرسید که دنیا در حال پایان است و همه چیز به هم ریخته شده است.
اول به کج پلاسی او خیمه بر سرش
شد سرنگون زباد مخالف حباب وار
هوش مصنوعی: در آغاز، او به طور نادرستی در جایی دیگر قرار گرفت و باد مخالف باعث شد که خیمهاش بر سرش بیفتد، مانند حبابی که به سرعت میترکد.
وانگه سوارش بر خرکی بی لگام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
هوش مصنوعی: سپس سوار او را بر خر بی لگام نشاند به گونهای که عقل تصور کرد قیامت آغاز شده است.
فرد:
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فرد از یادگیری و تجربههای خود بهره میبرد و در زندگی خود تلاش میکند تا به بهترین نحو عمل کند. او به ویژگیهای خود و آموختههایش افتخار میکند و از آنها به عنوان جزر و مدی در مسیر موفقیتش استفاده میکند.
اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است
هوش مصنوعی: اندکی قبل به تو گفتم که از بیان ناراحتیام ترسیدم مبادا دل تو را نیز بیازارد، وگرنه برای گفتن بسیار دارم.
بلی به اختلاف عمل دیگران را نیز این جسارت رفت و به استیناف امل این مرارت افتاد، ولی این رافال سعادت از خورشید ضیائی به منظر تافت، و آن را فر دولت بال همائی بر سر افکند، مصرع: سهل است تلخی می بریاد ذوق مستی.
هوش مصنوعی: بله، او به راحتی عمل دیگران را مورد انتقاد قرار داد و نتایج سختی را که تجربه کرده بود، پذیرفت. اما این خوشبختی مانند نوری از خورشید بر او تابید و او را در سایه موفقیت خود قرار داد. به عبارت دیگر، هرچند تلخیهایی وجود دارد، اما روح شادابی و لذت همواره حاضر است.
گذشته آنان چون منی بود که اگر به شناعت انجمنی سازند، یا به خلاعت سخنی گویند، به حکمت دفع فتنی کنم، یا به حکومت مشت دهنی شوم، مصرع: دوست کو پشت شود روی زمین لشکرگیر.
هوش مصنوعی: گذشته آنها مانند من است؛ اگر برای غم و اندوهشان جمع شوند یا در دوران خوشی سخن بگویند، من با حکمت خود مشکلات را حل میکنم یا با قدرت خود جواب میدهم. شعر کوتاهی میگوید: دوستی که در سختیها پشتیبان میشود، مانند سپاهی است که بر زمین مستقر است.
بیچاره من که مه ندیده به شیدائی معروفم، و مهر نجسته به حربائی موصوف، بی رو سیاهی مطعون غنی و درویشم و با عذرخواهی ملعون بیگانه و خویش. شعر:
هوش مصنوعی: من بیچارهای هستم که حتی عشق را تجربه نکردهام اما به شیدایی معروف شدهام، و بدون اینکه مهر واقعی را تجربه کرده باشم، به عشق بازی توصیف میشوم. من در عین حال سیاهرو و مقصر، هم غنی و هم فقیر هستم، و با عذرخواهی، به کسانی که بیگانه و آشنا هستند، ارتباط برقرار میکنم.
آزرده ترم گرچه کم آزارترم
بی یار ترم گرچه وفادار ترم
هوش مصنوعی: من هرچند که بیشتر از قبل آزردهخاطر شدهام، اما آسیب کمتری به دیگران میزنم. همچنین، هرچند که دور از یارم هستم، ولی وفاداریام کمتر نشده است.
با هر که مرا مهر و وفا بیشتر است
سبحان الله به چشم او خوارترم
هوش مصنوعی: با هر کسی که محبت و وفاداری بیشتری به من دارد، شگفتا که در نظر او بیارزشتر هستم.
چه خواری و کدام خاکساری از آن بیش که دوست دشمن گردد، و فرشته سرشت اهرمن گیرد، بی هیچ گنه خارج و داخل به خلافش خیزند، و با خیل و سپه به مصافش گرایند، باز دولت مهد علیا زیاد که اگر در خور افساد اصحاب عناد عهد مناظرت بستی و جهد مشاجرت گرفتی، خاک سلامت بر باد بودی، وصیت ملامت به بلاد شعر:
هوش مصنوعی: چه ذلت و ننگی بزرگتر از آن وجود دارد که دوست، تبدیل به دشمن شود و کسی که ذاتش فرشته است، به شیطان مبدل گردد. بیهیچ دلیلی، هم در درون و هم بیرون، علیه او قیام کنند و با لشکر و سپاه به جنگش بروند. باز هم این تقدیر الهی است که اگر در برابر فساد و دشمنیها تسلیم شوی و در جدال و نزاع کوشا باشی، سلامتیات به باد رفته و عاقبتات به بدی خواهد انجامید.
رنج او راحت بود بر جان من
جان فدای یار دلرنجان من
هوش مصنوعی: رنج و سختی او برای من راحتی به همراه دارد و من جانم را فدای محبوبم میکنم که دلش برای من درد میکشد.
غرض از طرح مقالت و شرح ملالت نه شکایت یار است و نه حکایت اغیار، خار از قبل دوستان باغ گل است و داغ از جهت دشمنان مرهم دل، بلکه مرادم تنبیه اصحاب هوش است، و تفقیه ارباب گوش تا بدانند دیر سپنجی لانه رنج و کرب است نه خانه غنج و طرب، شهدش آمیخته زهر است و مهرش آویخته قهر، خصوصیتش خصومت خیز است و راحتش جراحت انگیز، پیاله بی خون جگر نواله نیفتد و نواله بی نخاله رنج حواله نگردد، لثم ملاحش زخم رماح است و حجله زفافش حلیه مصاف، شعر:
هوش مصنوعی: هدف از طرح این موضوع و بیان خستگیها نه شکایت از یاران است و نه شرح حال دیگران. زخمهایی که از دوستان بر دل داریم، ناشی از محبت ایشان است و زخمهایی که از دشمنان میخوریم، مرهمی برای دل به شمار میآید. در واقع، هدف من هشدار به هوشمندان و آگاه کردن گوشنشینان است، تا بدانند که دایره رنج و سختی، سکونتگاه آنها نیست و آنچه به اثرتی خوشی مینماید، ممکن است در واقع زهر و عذاب باشد. ویژگیهای چنین زندگیای بر اساس دشمنی و درد است و راحتی در آن، همراه با جراحت و زخم. در واقع، هیچکس نمیتواند از مزهی خوش، بدون پرداخت بهای درد برآید و هیچ نوالهای بدون رنج جلوهگری نمیکند. طعم محبت گاهی زخم و جدال میآورد و جشنهای خانوادگی ممکن است به عرصهی نبرد تبدیل شوند.
این پهنه ز نقحبه که کیهانش ستایند
سورش همه سوگ است و سرورش همه تیمار
هوش مصنوعی: این فضای وسیع که به خاطر عظمتش مورد ستایش قرار میگیرد، در سراسر آن غم و اندوه وجود دارد و ریاستش پر از مراقبت و درد است.
عنایت بار خدای و هدایت پاک پیمبر و مردانه داماد و فرزانه فرزندانش که سر حلقه دایره ارواحند و واسطه ارتباط ارواح و اشباح، همگان را از خطرات شیطانی و عثرات نفسانی زینهار دهد و از صنوف عقاید و فنون فواید به تحقیق وافی و تصدیق کافی عز تقلید شریعت و فر طریقت سردار بخشد.
هوش مصنوعی: محبت الهی و هدایت پیامبر پاک، به همراه شجاعت داماد و حکمت فرزندان او که نقش واسطهای در ارتباط بین ارواح و موجودات دارند، میتواند همگان را از خطرات شیطانی و مشکلات نفسانی محافظت کند. این حمایت، آنها را از انواع عقاید و فنون مختلف درک عمیق و اعتقاد کافی به مذهب و طریقت الهی برخوردار میسازد.