گنجور

شمارهٔ ۱۷۷ - به یکی از بزرگان نگاشته

فدایت شوم رقیمه مرسله به انضمام خطاب نواب والا زیارت شد. هر دو را وشاح گردن و تعویذ بازو کردم. اظهار دلتنگی من دو علت داشت، اول اینکه آن مرد را به تلفیقات گرم در ناملایمات شما سرد کرده بودم، اگر بدان مضامین کاغذی می‌رسید دست از کاوش و کین بر می‌داشت و اگر به کلی ترک خلاف نمی‌کرد، اقلا عداوتی بر خصومت‌های او نمی‌افزود. ما در آن کنج کویر در چنگ این قوم اسیریم و ناگزیرانه آهستگی و مدارا با عامه ارباب رشک خاصه آن قماش مردم که آزشان سیری ندارد و آرزو پیری در همه احوال خصوصیت را بر خصومت مزیت‌ها‌ست.

دویم آنکه سفر کرده بودی و از حقایق احوالت خبر می‌جستم، تا روزگارت به کام است آرام باشم و الا به اندازه مقدرات نظم امور و رفع فتور را کاراندیش اهتمام کردم. جز این داستان نبود تا دلتنگی را محمل معادات توان بست و به صراحت توان نوشت که شما به شدت در مقام عداوت بودید قول و فعلی که بوی خلاف دهد و بر آن ایراد توان گرفت از من نسبت به شما کدام است؟ باری همین قدرها که نوید سلامت وجود و استقامت مهام و مزایای تربیت و تقویت نواب والا را فرستادی آسوده شدم و سپاس راندم و دعای خیر کردم و اینکه خدام والا را در ملاقات سرکار اجل امرا و اعز سراه کشور و کماه لشکر و بندگان سر تیپ و مقالات صلاح آویز و صدور ارقام و احکام رأفت‌آمیز تحریص کرده و می‌کنند، جاویدان سپاس‌دار خصم خواهم زیست و تا قیامت ستایش‌گزار نواب اشرف والا و آن سه نفر بزرگوار خواهم بود.

به ولایت مطلقه مرتضی علی سلام الله علیه که از احدی حتی خصمای بی جهت دشمن نیز شکایت ندارم، و اندیشه خلاف نسبت به ذی‌روحی از مشرق تا مغرب پیرامون روانم نخواهد گشت. در صورتی که بداندیشان با هزار گونه شاخچه‌بندی و کاوش از من به‌حل باشند از چون تو یاری دیرینه با عهود پیشینه و فرط دل‌بستگی و شرط انتساب کی و کجا جز سودای مهر و خیال اتفاق در دل خواهم داشت؟ روزی که پیشگاه حقیقت پدید افتاد حقایق از مجاز ممتاز خواهد شد. تاخیر ابتیاع مختصر اشیای اسمعیل و احمد با وجود درست‌کاری‌های شما و احاطه وبا و تفرقه اصناف مردم گویا از عذرخواهی بی نیاز باشد. نورچشمی آقا علی دیروز از ولایت وارد شد او را ندیده‌ام ولی خطر از قول او نوید صحت آقازادگان و عامه اقربا را طرحی مبسوط نمود شکر نعمت صحت چاکرانه تقدیم افتاد.

اسمعیل را وبا فراگرفت چشمانش به چشم‌خانه فروشد، باز افاده رحمت پروردگار بر او زندگانی نو ساخت و ما را از این جان دوباره به سپاسی بزرگ گرو فرمود. بیماری و تیمار با خرد و درشت خانه ما پیمانی بی شکست و پیوندی گردون‌نشست بسته، این خاستن از بستر نیاورده آن‌را فرا بالین نوبت کاستن فراز است. به مصابرت روز گذاریم و با مشارجت شکر شمار، غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟!

باری همچنان نواب اشرف والا روحی فداه را محرک حفظ الغیب باشید، که هر جا داند از بی‌گناهی ما بگوید و برائت ذمه بجوید. به عصمت زهرا و حشمت مریم که هرچه بر خطر بستند محض حسد و افترا بود. من نیز داوری را به انتقام بار خدا افکندم جبران ضرر و تلافی نیز نمی‌خواهم. اگر این خسارت به حق رسد ما را بر احکام قضا طعن و دق نیست، و چنانچه رشک و نفاق موجب این بی اندامی گشت، در آن معرض که کس کس را نداند و چاره فلسی نتواند از عدل یزدانی احقاق حقوق و درمان عقوق خواهم جست.

گویند دزدی کلاه از سر بهلول ربوده در بنگاه دزدان گریخت. بهلول تازِ گورستان گرفت. یکی گفتش حرامی بدان راه تاخت، توزی فرجام گاه از چه پویی و کیفر زنده از مرده چه جویی؟ گفت خاموش که سرانجامش جایگاه اینجاست و ناگزیرانه گذار پوست به دباغان است. دیر یا زود به آنکه حق دانست و نگفت و دفع توانست و نکرد کار داوری پایان خواهد یافت. این‌ها به قول شریف خان نقلی نیست ولی دفع چیزهای نبوده از نفس شریف لازم است. شما و نواب اشرف اگر در خور فرصت در محضر بزرگان برائت ذمت و اشاعه رفع تهمت را به جرأت انجمن سازید و سخن پردازید، مورث آرامش و امتنان خواهد بود. زیاده تصدیع و درخواهی ندارم. به حکم نذر شرعی این روزها عزم خاک‌بوس دارای طوس دارم. در آن فرگاه فلک‌پایه و درگاه خورشید‌سایه انشاء الله تعالی حضرت والا و شما را نایب الزیاره خواهم زیست. امیدوارم در آن فرخ مقامت تا قیامت ساز اندیش اقامت باشم هر دو حقوق خود را حلال و جنایات قسریه و غیره را بخشش کنید. اگر از آشنایان طهران هم به شرط شناسایی عذرخواه تقصیرات آیند ممنون‌تر خواهم بود. یعنی نواب والا از ابناء ملوک و شما از امثال خویش کاغذی خدمت مخدوم مهربان حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته‌ام و ضمیمت این کتاب داشته زحمت کشیده برسان و از مشار الیه نیز عفو اندیش زلات ما باش.

برادر جان پیری و زمین‌گیری و سردی و سیری مرا از کارها دریافته، از همه چیزها خاصه املاء و انشاء و مانند آن به‌کلی باز مانده‌ام. اگر نسبت به سوالف ایام تعلیق نگارش و تلفیق گزارش را نقصانی زاید، از تنبلی و فراموشی ندانند. این نامه را به جبران خاموشی‌های آینده عمدا دراز افکندم، گوش و چشم خود را مژده ده که دیگر از این در صدایی و از این ساز گسسته‌اوتار نوایی نخواهد خاست.

شمارهٔ ۱۷۶ - به یکی از بزرگان نوشته: فدای وجودت شوم، دستخط مبارک تارک افتخارم به افلاک سود. سپاس سلامت ذات مقدس و پاس مراحم ملوکانه را چهر سجود بر خاک مالیدم. گوشت و پوست و خونم پرورده نمک و نان و عوارف و احسان نواب والاست.چگونه از شکرگزاری خاموش توانم زیست یا از عرض عبودیت و عهد بندگی فراموش یارم کرد. سال نخست که از ولایت سفر کردم سی و دو سال مماشات غربت آزمودم. پس از رجعت اولیای رشک و اصحاب حسد بی سوابق معادات رای خلاف گزیده سال به پایان نرفته، ناگزیرانه راه دارالخلافه سپردم.دوازده سال بار رنج آزمای کربت غربت شدم. بعضی از اقارب به دارالملک آمده بر بازگشت و لایت تشبیبات و تقریبات ساختند.فرط پیری و خستگی فریبم داده و رخت رجوع بدین بیغوله دیو کشید.شمارهٔ ۱۷۸ - به یکی از بزرگان نوشته: قربان وجودت شوم، پنجم شعبان در سمنان خطاب والا و تعلیقه سرکار شوکتمدار خداوندی سرکشیک دام اقباله زیارت شد. غیر از بندگان اشرف والا که در این قضیت از خاکسار غمی خورد و چار کلمه حرف زد، دیگری را ندیدم و نشنیدم . خدا سایه رحمت نواب امجد والا را از سر خاکسار کم نکند. بلی از جندق تا طهران یکصد و بیست فرسخ راه است، ارباب رشک و حیف اتفاقی بر خلاف کرده آنچه خواستند و دلخواه هشتاد ساله بود معمول داشتند. چون به هیچ وجه آلوده نبودم صبر کردم و پاداش و کیفر را به خدا باز گذاشتم. امیدوارم عما قریب داوری و یاوری او بر دوست و دشمن ظاهر گردد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فدایت شوم رقیمه مرسله به انضمام خطاب نواب والا زیارت شد. هر دو را وشاح گردن و تعویذ بازو کردم. اظهار دلتنگی من دو علت داشت، اول اینکه آن مرد را به تلفیقات گرم در ناملایمات شما سرد کرده بودم، اگر بدان مضامین کاغذی می‌رسید دست از کاوش و کین بر می‌داشت و اگر به کلی ترک خلاف نمی‌کرد، اقلا عداوتی بر خصومت‌های او نمی‌افزود. ما در آن کنج کویر در چنگ این قوم اسیریم و ناگزیرانه آهستگی و مدارا با عامه ارباب رشک خاصه آن قماش مردم که آزشان سیری ندارد و آرزو پیری در همه احوال خصوصیت را بر خصومت مزیت‌ها‌ست.
هوش مصنوعی: مشتاقانه به پیوست نامه‌ای که به دستم رسید و همچنین به خاطر خطاب به نمایندگان محترم، توجه کردم. هر دو را به گردن چینش کردم و نذر بازوهایم کردم. دلتنگی من دو دلیل داشت. اول اینکه آن مرد به خاطر مشغولیت‌های گرم در مشکلات شما، دلسرد شده بود. اگر به محتوای آن نامه می‌رسید، ممکن بود از جستجو و دشمنی دست بردارد و حتی اگر به طور کامل از رفتار نادرست خود دست نمی‌کشید، حداقل عداوتی بر دشمنی‌هایش نمی‌افزود. ما در این گوشه از بیابان، در چنگال این قوم اسیر هستیم و ناچاریم با آرامش و احتیاط با عموم افرادی که حسد خاصی دارند، به ویژه از این نوع مردم که هرگز سیر نمی‌شوند و در هر حال آرزوی برتری بر دیگران را دارند، رفتار کنیم.
دویم آنکه سفر کرده بودی و از حقایق احوالت خبر می‌جستم، تا روزگارت به کام است آرام باشم و الا به اندازه مقدرات نظم امور و رفع فتور را کاراندیش اهتمام کردم. جز این داستان نبود تا دلتنگی را محمل معادات توان بست و به صراحت توان نوشت که شما به شدت در مقام عداوت بودید قول و فعلی که بوی خلاف دهد و بر آن ایراد توان گرفت از من نسبت به شما کدام است؟ باری همین قدرها که نوید سلامت وجود و استقامت مهام و مزایای تربیت و تقویت نواب والا را فرستادی آسوده شدم و سپاس راندم و دعای خیر کردم و اینکه خدام والا را در ملاقات سرکار اجل امرا و اعز سراه کشور و کماه لشکر و بندگان سر تیپ و مقالات صلاح آویز و صدور ارقام و احکام رأفت‌آمیز تحریص کرده و می‌کنند، جاویدان سپاس‌دار خصم خواهم زیست و تا قیامت ستایش‌گزار نواب اشرف والا و آن سه نفر بزرگوار خواهم بود.
هوش مصنوعی: دوم اینکه من به خاطر سفر شما و بررسی وضعیت شما، نگران بودم که آیا ایام شما به خوبی می‌گذرد یا خیر، و اگر چنین نباشد، تمام تلاشم را به کار بستم تا امور را نظم دهم و مشکلات را حل کنم. غیر از این داستانی نیست که بتواند دلتنگی را بزداید و با صراحت بگویم که شما در وضعیت عداوت جدی هستید. آیا از من نسبت به شما چیزی وجود دارد که بتوان به آن ایراد گرفت؟ به هر حال، همین قدر که خبر از سلامت شما و استحکام امور و جنبه‌های مثبت تربیت و تقویت مقامات عالی‌رتبه را فرستادید، آرام شدم و از شما سپاسگزاری کردم و دعا کردم. همچنین امیدوارم که خدام محترم در دیدار با مقامات عالی منطقه و لشکر، به شما کمک کنند و از شما قدردانی می‌کنم و تا ابد به خاطر خدمات بزرگوارانه نواب اشراف و آن سه نفر بزرگوار، سپاسگزار خواهم بود.
به ولایت مطلقه مرتضی علی سلام الله علیه که از احدی حتی خصمای بی جهت دشمن نیز شکایت ندارم، و اندیشه خلاف نسبت به ذی‌روحی از مشرق تا مغرب پیرامون روانم نخواهد گشت. در صورتی که بداندیشان با هزار گونه شاخچه‌بندی و کاوش از من به‌حل باشند از چون تو یاری دیرینه با عهود پیشینه و فرط دل‌بستگی و شرط انتساب کی و کجا جز سودای مهر و خیال اتفاق در دل خواهم داشت؟ روزی که پیشگاه حقیقت پدید افتاد حقایق از مجاز ممتاز خواهد شد. تاخیر ابتیاع مختصر اشیای اسمعیل و احمد با وجود درست‌کاری‌های شما و احاطه وبا و تفرقه اصناف مردم گویا از عذرخواهی بی نیاز باشد. نورچشمی آقا علی دیروز از ولایت وارد شد او را ندیده‌ام ولی خطر از قول او نوید صحت آقازادگان و عامه اقربا را طرحی مبسوط نمود شکر نعمت صحت چاکرانه تقدیم افتاد.
هوش مصنوعی: به ولایت مطلقه حضرت مرتضی علی سلام الله علیه، من هیچ گونه شکایتی از هیچ کس حتی از دشمنان بی‌دلیل ندارم و حتی فکر بدی در مورد هیچ انسانی از شرق تا غرب در ذهنم نخواهد گشت. اگر بدگمانان با روش‌های مختلف بخواهند از من شاکی باشند، من جز علاقه و محبت به تو و ارتباط دیرینه‌ام با تو چیز دیگری در دل نخواهم داشت. روزی که حقیقت به وضوح نمایان شود، واقعیت‌ها از غیر واقعیت‌ها جدا خواهند شد. تأخیر در خرید برخی اشیای مختصر، با وجود صداقت شما و فراز و نشیب‌های بین مردم، به نظر می‌رسد که نیازمند عذرخواهی نیست. دیروز نورچشمی آقا علی از ولایت بازگشت و من او را ندیده‌ام، ولی خبرهایی از او به گوشم رسیده که نشان از صحت و سلامت فرزندان آقا و بستگان عموم دارد که شکرانه نعمت سلامت را به‌خصوص تقدیم می‌کنم.
اسمعیل را وبا فراگرفت چشمانش به چشم‌خانه فروشد، باز افاده رحمت پروردگار بر او زندگانی نو ساخت و ما را از این جان دوباره به سپاسی بزرگ گرو فرمود. بیماری و تیمار با خرد و درشت خانه ما پیمانی بی شکست و پیوندی گردون‌نشست بسته، این خاستن از بستر نیاورده آن‌را فرا بالین نوبت کاستن فراز است. به مصابرت روز گذاریم و با مشارجت شکر شمار، غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟!
هوش مصنوعی: اسماعیل به بیماری وبا مبتلا شد و چشمانش به شدت آسیب دید. اما رحمت خداوند دوباره به او زندگی تازه‌ای بخشید و ما را به خاطر این جان دوباره شاکر و سپاسگزار ساخت. بیماری و مراقبت‌هایی که برای او انجام می‌شد، به نوعی پیوندی ناگسستنی میان اعضای خانواده ایجاد کرد. این وضعیت ما را از بستر بیماری دور نکرد و هر بار که بهبودی حاصل می‌شد، فرصتی برای قدردانی از خدا بود. حالا در این روزهای گذران زندگی، جز تسلیم و رضایت چاره‌ای نداریم و باید شکرگزار باشیم.
باری همچنان نواب اشرف والا روحی فداه را محرک حفظ الغیب باشید، که هر جا داند از بی‌گناهی ما بگوید و برائت ذمه بجوید. به عصمت زهرا و حشمت مریم که هرچه بر خطر بستند محض حسد و افترا بود. من نیز داوری را به انتقام بار خدا افکندم جبران ضرر و تلافی نیز نمی‌خواهم. اگر این خسارت به حق رسد ما را بر احکام قضا طعن و دق نیست، و چنانچه رشک و نفاق موجب این بی اندامی گشت، در آن معرض که کس کس را نداند و چاره فلسی نتواند از عدل یزدانی احقاق حقوق و درمان عقوق خواهم جست.
هوش مصنوعی: لطفاً همچنان حمایت خود را از نواب اشرف داشته باشید تا هر جا که لازم است از بی‌گناهی ما دفاع کند و به دنبال پاکی ما باشد. به حرمت حضرت زهرا و عظمت مریم، هرچه بر ما رفته به علت حسد و تهمت بوده است. من نیز به امید انتقام الهی به دنبال جبران ضرر و تلافی نیستم. اگر این خسارت به حق باشد، نباید بر احکام قضایی خرده گرفت. و اگر حسد و کینه باعث این وضعیت شده، در شرایطی که هیچ کس را نمی‌شناسند و هیچ راه حلی از عدالت خدا نمی‌توان یافت، به دنبال احقاق حقوق و درمان ناملایمات خواهم بود.
گویند دزدی کلاه از سر بهلول ربوده در بنگاه دزدان گریخت. بهلول تازِ گورستان گرفت. یکی گفتش حرامی بدان راه تاخت، توزی فرجام گاه از چه پویی و کیفر زنده از مرده چه جویی؟ گفت خاموش که سرانجامش جایگاه اینجاست و ناگزیرانه گذار پوست به دباغان است. دیر یا زود به آنکه حق دانست و نگفت و دفع توانست و نکرد کار داوری پایان خواهد یافت. این‌ها به قول شریف خان نقلی نیست ولی دفع چیزهای نبوده از نفس شریف لازم است. شما و نواب اشرف اگر در خور فرصت در محضر بزرگان برائت ذمت و اشاعه رفع تهمت را به جرأت انجمن سازید و سخن پردازید، مورث آرامش و امتنان خواهد بود. زیاده تصدیع و درخواهی ندارم. به حکم نذر شرعی این روزها عزم خاک‌بوس دارای طوس دارم. در آن فرگاه فلک‌پایه و درگاه خورشید‌سایه انشاء الله تعالی حضرت والا و شما را نایب الزیاره خواهم زیست. امیدوارم در آن فرخ مقامت تا قیامت ساز اندیش اقامت باشم هر دو حقوق خود را حلال و جنایات قسریه و غیره را بخشش کنید. اگر از آشنایان طهران هم به شرط شناسایی عذرخواه تقصیرات آیند ممنون‌تر خواهم بود. یعنی نواب والا از ابناء ملوک و شما از امثال خویش کاغذی خدمت مخدوم مهربان حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته‌ام و ضمیمت این کتاب داشته زحمت کشیده برسان و از مشار الیه نیز عفو اندیش زلات ما باش.
هوش مصنوعی: روزی دزدی از بهلول کلاهی دزدید و به جمع دزدان گریخت. بهلول در گورستان استراحت کرد و یکی از افراد آنجا به او گفت: «این دزد به آنجا می‌رود، چرا به دنبال او هستی؟» بهلول پاسخ داد: «ساکت باش. سرنوشت او به همین جا ختم می‌شود و در نهایت پوستش به دست دباغان خواهد رسید. دیر یا زود، حق به خودی خود به جایی خواهد رسید و کسانی که نادرست رفتار کردند، مجازات خواهند شد. اینها فقط حرف نیست، بلکه نیاز به درک و عمل دارد. اگر شما و دیگر بزرگان متمایل باشید که در جمع خود از باطل و تهمت برائت بگویید، این کار آرامش بخش خواهد بود. من نمی‌خواهم مزاحمتان شوم، اما به دلیل یک نذر، به زودی به خاک بوسی زیارت خواهید رفت. ان‌شاالله در آن مکان مقدس حضور خواهم داشت و امیدوارم در مدت اقامتم، هر دو حق خود را ببخشید و از خطاهایم بگذرید. همچنین اگر دوستانی از تهران بیایند، خوشحال می‌شوم که عذرخواهی کنند. من برای نواب از ملوک یک نامه نوشته‌ام و از شما خواهش دارم که آن را به حاجی محمد اسمعیل طهرانی برسانید و از ایشان بخواهید که از ما خطاها را ببخشند.
برادر جان پیری و زمین‌گیری و سردی و سیری مرا از کارها دریافته، از همه چیزها خاصه املاء و انشاء و مانند آن به‌کلی باز مانده‌ام. اگر نسبت به سوالف ایام تعلیق نگارش و تلفیق گزارش را نقصانی زاید، از تنبلی و فراموشی ندانند. این نامه را به جبران خاموشی‌های آینده عمدا دراز افکندم، گوش و چشم خود را مژده ده که دیگر از این در صدایی و از این ساز گسسته‌اوتار نوایی نخواهد خاست.
هوش مصنوعی: برادرم، با پیری و ناتوانی و بی‌حالی من آشنا هستی و می‌دانی که از بسیاری کارها خصوصاً نوشتن و تدوین مطالب کاملاً عقب مانده‌ام. اگر در ذکر خاطرات و روزهای گذشته نواقصی وجود دارد، آنها را ناشی از تنبلی و فراموشی من ندانید. این نامه را به طور عمدی طولانی نوشتم تا بتوانم کمی از سکوت‌های آینده‌ام را جبران کنم. به خودت بگویید که دیگر صدایی از من به گوش نخواهد رسید و نواهایی از این ساز دیگر به گوش نخواهد آمد.