گنجور

شمارهٔ ۱۷۶ - به یکی از بزرگان نوشته

فدای وجودت شوم، دستخط مبارک تارک افتخارم به افلاک سود. سپاس سلامت ذات مقدس و پاس مراحم ملوکانه را چهر سجود بر خاک مالیدم. گوشت و پوست و خونم پرورده نمک و نان و عوارف و احسان نواب والاست.چگونه از شکرگزاری خاموش توانم زیست یا از عرض عبودیت و عهد بندگی فراموش یارم کرد. سال نخست که از ولایت سفر کردم سی و دو سال مماشات غربت آزمودم. پس از رجعت اولیای رشک و اصحاب حسد بی سوابق معادات رای خلاف گزیده سال به پایان نرفته، ناگزیرانه راه دارالخلافه سپردم.دوازده سال بار رنج آزمای کربت غربت شدم. بعضی از اقارب به دارالملک آمده بر بازگشت و لایت تشبیبات و تقریبات ساختند.فرط پیری و خستگی فریبم داده و رخت رجوع بدین بیغوله دیو کشید.

هنوز سر و تن از گرد راه نرفته همان بازی ها که رسم اصحاب حقد و نفاق راست، نو کردند. تدلیس شیطان و دمدمه شیاطین انسیه نیز دستیار فتنه و فساد آنان شده، بی گناه و بی جهت مرا رنجی دادند و شکنجی پرداختند، و چیزها تراشیدند که به مرتضی علی سلام الله علیه خیال نمی بستم، در فطرت ابنای زمان این مایه خباثت و خیانت یافت تواند گشت. باری از عهد ورود تا اکنون که غره جمادی الثانیه است زحمتی می کشم و رحمتی از هیچ در پیدا نیست، شعر:

دام صعب است مگر یار شود لطف خدای
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

خود می دانند این مدت درنگ دارالخلافه غالب اوقات در خدمت خدام اجل امجد اکرم ذخر الامراء العظام خداوندی سرکشیک چی باشی دام اقباله العالی بودم. در همه احوال خاکساری و سازگاری و درویشی و آرام و قناعت و همه حالات مرادیده و احاطه کلی بر اوصاف من دارد. در خدمت ایشان به عریضه و پیغام من باب هوای نفس و اغوای اعادی تهمت های غریب غریب که در سجیت من نبوده و نیست برمن بستند، و پسر مرا بی گناه و بی خیانت بدنام نمودند. چون یکصد و بیست فرسنگ راه است استکشاف درست نتوانست فرمود. مکرر هم عریضه فرستادم معاندین نگذاشتند به نظر ایشان برسد. ذلت و خواری خاکسار و بستگان طول کشید و به کلی دشمن کام شدم و این آخر عمر بی خیانت در اختیار چون ایشان خداوندی بزرگ و مهربان کارم به خرابی و رسوائی کشید.اگر نواب اشرف صلاح دانند بی گناهی من و گزاف دشمن های ولایتی را به سرکار ایشان در مجلسی خاص اظهار نمایند. چنان پندارم التفاتی به جبران خرابی و دفع اذیت دشمنان بفرمایند. چنانچه پس از اطلاع نیز التفاتی نفرمودند اولا من پیش نفس خود در عرض حال خجل نخواهم بود.

قبله گاهی میرزا ابراهیم عزم اندیش خدمت است چنان پندارم شطری وقایع من و معاندین را مستحضر باشد عرض خواهد نمود تا التفات ملوکانه سرکار چه کند. انشاء الله در مراقبت کسان ایشان که در حقیقت از خود من می باشند کوتاهی نخواهم کرد. خدام اشرف والاقدر او را درست بدانند و ملوکانه تربیت و تقویت نمایند، که در پناه رحمت والا از شماتت دوست و ملامت دشمن آزاد گردد. اگر تقویت اشرف والا نباشد او را هم آسوده نخواهند گذاشت، و بایست عیال او را از دست اعادی بی محرم روانه طهران یا عتبات نمود. اگر کاری می فرمودید که سرکار خداوندی سرکشیک چی باشی دام اقباله دو کلمه به احضار من صادر می فرمودند این بقیت عمر جانم از شریک ولایتی خود و بدخواه خلاص می شد. شما می دانید من توقع مال و منصب و مواجب ندارم خدمت مفت را هم به همه کس رایگان می کنم. از احضار من ضرر و زیانی نخواهد رسید. کوتاهی مفرمائید که دیده در راه است. پیوسته صدور ارقام علیه و احکام سنیه را مترصدم، انبازان محفل والا را یکان یکان به جان و دل سگ و بنده ام. استدعای پاس ودیعه بندگی است، صاحب اختیارید.

شمارهٔ ۱۷۵ - به یکی از بزرگان نوشته: فدای وجودت شوم، دستخط مبارک افسر مباهات گشت سپاس عاطفت های ملوکانه تقدیم افتاد. آنچه کرده وگفته اند محض عنایت و چاکر نوازی است. یکسال افزون شد تا معاندین از غلاف برآمده اند و آغاز خلاف کرده، کار به مصاف رسید، چون من جمیع الجهات از بی حسابی و کج پلاسی مبرا بودیم و هر نوع بی اندامی و گزاف و کاوش و خرابی روی داد از جانب خصمای ولایت بود، و با وجود امکان چاره و دفع مشاجرت صبر کردم و حقیقت وقایع را به مهر علما و مقدسین استشهاد کرده به سرکار نایب الحکومه و خدام اجل امجد اکرم امیر بر حق و سردار مطلق فرستادم، و منتظر که انصاف ایشان رفع تعدی بدخواه خواهد کرد.شمارهٔ ۱۷۷ - به یکی از بزرگان نگاشته: فدایت شوم رقیمه مرسله به انضمام خطاب نواب والا زیارت شد. هر دو را وشاح گردن و تعویذ بازو کردم. اظهار دلتنگی من دو علت داشت، اول اینکه آن مرد را به تلفیقات گرم در ناملایمات شما سرد کرده بودم، اگر بدان مضامین کاغذی می‌رسید دست از کاوش و کین بر می‌داشت و اگر به کلی ترک خلاف نمی‌کرد، اقلا عداوتی بر خصومت‌های او نمی‌افزود. ما در آن کنج کویر در چنگ این قوم اسیریم و ناگزیرانه آهستگی و مدارا با عامه ارباب رشک خاصه آن قماش مردم که آزشان سیری ندارد و آرزو پیری در همه احوال خصوصیت را بر خصومت مزیت‌ها‌ست.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فدای وجودت شوم، دستخط مبارک تارک افتخارم به افلاک سود. سپاس سلامت ذات مقدس و پاس مراحم ملوکانه را چهر سجود بر خاک مالیدم. گوشت و پوست و خونم پرورده نمک و نان و عوارف و احسان نواب والاست.چگونه از شکرگزاری خاموش توانم زیست یا از عرض عبودیت و عهد بندگی فراموش یارم کرد. سال نخست که از ولایت سفر کردم سی و دو سال مماشات غربت آزمودم. پس از رجعت اولیای رشک و اصحاب حسد بی سوابق معادات رای خلاف گزیده سال به پایان نرفته، ناگزیرانه راه دارالخلافه سپردم.دوازده سال بار رنج آزمای کربت غربت شدم. بعضی از اقارب به دارالملک آمده بر بازگشت و لایت تشبیبات و تقریبات ساختند.فرط پیری و خستگی فریبم داده و رخت رجوع بدین بیغوله دیو کشید.
هوش مصنوعی: برای وجود تو جانم را فدای تو می‌کنم. نوشته‌ی نیکوی تو برایم همچون پرچم افتخار به آسمان می‌سود. شکرگزار سلامت ذات مقدستی هستم و از محبت‌های پادشاهانه‌ات، چهره‌ام را بر خاک در سجده گذاشته‌ام. گوشت و پوست و خونم از نمک و نان و خیری که از نواب بزرگوار دریافت کرده‌ام، پرورش یافته است. چگونه می‌توانم بدون شکرگزاری زندگی کنم یا فراموش کنم که بنده‌ام و به عهد بندگی خود پایبندم؟ سال اولی که از ولایت دور شدم، سی و دو سال به ذلت و غربت سپری کردم. پس از بازگشت، افرادی حسود و بدخواه از میان دوستان و آشنایان، بدخواهان نادانی را به انتقادات‌شان واداشتند و هنوز سال به پایان نرسیده بود که ناچاراً راهی دارالخلافه شدم. دوازده سال بار سنگین این غم غربت را به دوش کشیدم. برخی از خویش‌ا ن به پایتخت آمده و برای بازگشت و تدابیر لازم برنامه‌ریزی کردند. پیر و خسته شده‌ام، به طوری که دیگر نتوانستم در این دنیای تاریک بمانم و ناگزیر راه بازگشت به خانه را در پیش گرفتم.
هنوز سر و تن از گرد راه نرفته همان بازی ها که رسم اصحاب حقد و نفاق راست، نو کردند. تدلیس شیطان و دمدمه شیاطین انسیه نیز دستیار فتنه و فساد آنان شده، بی گناه و بی جهت مرا رنجی دادند و شکنجی پرداختند، و چیزها تراشیدند که به مرتضی علی سلام الله علیه خیال نمی بستم، در فطرت ابنای زمان این مایه خباثت و خیانت یافت تواند گشت. باری از عهد ورود تا اکنون که غره جمادی الثانیه است زحمتی می کشم و رحمتی از هیچ در پیدا نیست، شعر:
هوش مصنوعی: هنوز از راه نرفته بودند که همان بازی‌ها که مختص کسانی با حسد و کینه است، دوباره آغاز شد. وسوسه‌های شیطانی و فتنه‌انگیزی‌های انسان‌ها نیز به آن‌ها در ایجاد آشوب و فساد کمک کردند. بی‌دلیل و بی‌گناه، مرا آزار دادند و شکنجه‌ای به من تحمیل کردند و افکاری عجیب و غریب که هرگز به ذهنم نمی‌رسید، به من نسبت دادند. در این زمانه، می‌توان این گونه خباثت و خیانت را مشاهده کرد. از زمان ورودم تا کنون که در میانه ماه جمادی الثانیه هستیم، زحماتی را متحمل شده‌ام و از هیچ کجای زندگی رحمتی نمی‌بینم.
دام صعب است مگر یار شود لطف خدای
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
هوش مصنوعی: دامی که بسیار دشوار است، تنها زمانی می‌توان از آن رهایی یافت که محبت خداوند یاریگر باشد. در غیر این صورت، انسان نمی‌تواند از وسوسه‌های شیطان نجات پیدا کند.
خود می دانند این مدت درنگ دارالخلافه غالب اوقات در خدمت خدام اجل امجد اکرم ذخر الامراء العظام خداوندی سرکشیک چی باشی دام اقباله العالی بودم. در همه احوال خاکساری و سازگاری و درویشی و آرام و قناعت و همه حالات مرادیده و احاطه کلی بر اوصاف من دارد. در خدمت ایشان به عریضه و پیغام من باب هوای نفس و اغوای اعادی تهمت های غریب غریب که در سجیت من نبوده و نیست برمن بستند، و پسر مرا بی گناه و بی خیانت بدنام نمودند. چون یکصد و بیست فرسنگ راه است استکشاف درست نتوانست فرمود. مکرر هم عریضه فرستادم معاندین نگذاشتند به نظر ایشان برسد. ذلت و خواری خاکسار و بستگان طول کشید و به کلی دشمن کام شدم و این آخر عمر بی خیانت در اختیار چون ایشان خداوندی بزرگ و مهربان کارم به خرابی و رسوائی کشید.اگر نواب اشرف صلاح دانند بی گناهی من و گزاف دشمن های ولایتی را به سرکار ایشان در مجلسی خاص اظهار نمایند. چنان پندارم التفاتی به جبران خرابی و دفع اذیت دشمنان بفرمایند. چنانچه پس از اطلاع نیز التفاتی نفرمودند اولا من پیش نفس خود در عرض حال خجل نخواهم بود.
هوش مصنوعی: مدت زمانی که در دارالخلافه بودم، غالباً در خدمت بزرگان و مقام های عالی بودم و همواره در حال خاکساری و سازگاری و آرامش زندگی می‌کردم. در این مدت، برخی به ناحق تهمت‌هایی به من زدند که نه فقط درست نبودند، بلکه به شخصیت من مربوط نمی‌شدند و همچنین پسرم را نیز بدون هیچ دلیلی بدنام کردند. با اینکه فاصله بسیار زیاد بود، نتوانستم به درستی حرف‌هایم را به گوش مراجعین برسانم و بارها تلاش کردم تا صدایم به مقام‌های بالاتر برسد، اما دشمنان مانع شدند. این وضعیت باعث ذلت و خواری من و بستگانم شد و در نهایت من به هدف دشمنان تبدیل شدم. از مقام‌های بالا درخواست دارم تا بی‌گناهی من را در یک جلسه رسمی بررسی کنند و به این مسائل رسیدگی کنند. اگر حتی پس از اطلاع از وضعیت، توجهی نکنند، باز هم در برابر خودم احساس شرمندگی نخواهم کرد.
قبله گاهی میرزا ابراهیم عزم اندیش خدمت است چنان پندارم شطری وقایع من و معاندین را مستحضر باشد عرض خواهد نمود تا التفات ملوکانه سرکار چه کند. انشاء الله در مراقبت کسان ایشان که در حقیقت از خود من می باشند کوتاهی نخواهم کرد. خدام اشرف والاقدر او را درست بدانند و ملوکانه تربیت و تقویت نمایند، که در پناه رحمت والا از شماتت دوست و ملامت دشمن آزاد گردد. اگر تقویت اشرف والا نباشد او را هم آسوده نخواهند گذاشت، و بایست عیال او را از دست اعادی بی محرم روانه طهران یا عتبات نمود. اگر کاری می فرمودید که سرکار خداوندی سرکشیک چی باشی دام اقباله دو کلمه به احضار من صادر می فرمودند این بقیت عمر جانم از شریک ولایتی خود و بدخواه خلاص می شد. شما می دانید من توقع مال و منصب و مواجب ندارم خدمت مفت را هم به همه کس رایگان می کنم. از احضار من ضرر و زیانی نخواهد رسید. کوتاهی مفرمائید که دیده در راه است. پیوسته صدور ارقام علیه و احکام سنیه را مترصدم، انبازان محفل والا را یکان یکان به جان و دل سگ و بنده ام. استدعای پاس ودیعه بندگی است، صاحب اختیارید.
هوش مصنوعی: مؤلف به شخصی به نام میرزا ابراهیم اشاره می‌کند و بیان می‌کند که او در حال آماده‌سازی گزارشی درباره وقایع و تعارضات خود و دشمنانش است و منتظر است که توجه ملوکانه به این مسئله جلب شود. او به اهمیت حمایت از افرادی که به نوعی با او ارتباط دارند اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که باید از آنها به بهترین نحو حفاظت کرده و از تهدیدات دشمنان دور نگه داشته شوند. در ادامه، او بیان می‌کند که اگر به حمایت از شخص مورد نظر توجه نشود، مشکلات جدی برای او و خانواده‌اش پیش خواهد آمد. همچنین، او تصریح می‌کند که هیچ انتظاری از پاداش و مقام ندارد و صرفاً درصدد خدمت به دیگران است. او از ملوکانه خواسته که به او توجه داشته باشند و بر تعهد خود در خدمت به دیگران تأکید می‌کند.