گنجور

شمارهٔ ۱۷۰ - به یکی از دوستان نوشته

از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است

در صحن امام زاده مخدومی میرزا عبدالله را ملاقات کردم. از سلامتی حالات شما مقالات رفت. معلومات و مشهودات آنچه داشت و امکان اعادت بود بی کم و زیادت بر سرود، بر بخت بخندیدم و بر خود بگریستم. از هر جهتم ملالت افزود مگر اینکه در پس زانوی اقامت نشسته و کمری به تحریر استوار بسته، زاید الاوصاف خوشوقت شدم، و پاک خداوند را بر همت بی ضنت آن معنی مردمی و اخلاق ستایش راندم. دلم می خواهد نفس بی هوس را درباره خود شهید نخواهی و به قدر امکان در تکمیل خط ربط نکاهی. در صورت امکان بیگاه و گاه مودت خود را نیز به من فرستی، که از باب مفاخرت مطرح انظار دوستان سازم و جیب و دامان خود را ضبط آن شرم بوستان.

شمارهٔ ۱۶۹ - به یکی از دوستان نزدیک نگاشته: فرزند من؛ غالب این است که مرا از کویت که قبله توحید است و کعبه تجرید به ضرورت سفری پیش آید. اعتمادی بر حیات ندارم خاصه اکنون که قوت حرمان و حسرت یار جوان نیز ضمیمه ضعف پیری شد. نه مرا استیفای خدمت تو مقدور است نه ترا التفات سرافرازی من میسور. از تقدیر آگاه نیم، اگر ملاقات را علاجی دانی و حیلتی توانی بر نگار و خبر ده، که از آن راه برآیم و دولت دست بوست حاصل شود. چنانچه طریق درمان مسدود است و اسباب مزیت مفقود، محبت و زحمت های مشقت مرا از در خداوندی و پرهیزگاری قربت و آمرزگاری فرمای. نه چندان از حسن سلوک و پاس مهر و وفور محبت و محامد اخلاق و بسط دل جوئی و دیگر محاسن احوال حضرت خجل و روسیاهم و شرم آگین و عذر خواه که به صد دفتر گفتن توان و به هزار گوش شنفتن، فراموش مکن و خامه از پرسش حالم خاموش مخواه، بیت:شمارهٔ ۱۷۱ - گزارش خوابی که یغما دیده: شبی در خوابم مردی کوسه کوتاه بالا لاغرسیاه چرده، پشمین چوخائی فرومایه در بر و کهن شالی از پشم شتر بر سر و کمر فراز آمد و سوگند آغاز نهاد، که من آن دیو مردم فریبم که به دستان من آدم از بهشت آواره شد، و فرزندان او در چنگ نیرنگ من بیچاره اند. پیش پویان را راه زنم و پیروان را در چاه کنم. گفتم هر که خواهی باش و هر چه خواهی کن، با من چه گوئی و از من چه جوئی؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
هوش مصنوعی: هر چه از دیگران می‌شنویم، سخن دوستان از همه دلپذیرتر است و پیغام آشنا مانند نفسی است که روح را جلا می‌دهد.
در صحن امام زاده مخدومی میرزا عبدالله را ملاقات کردم. از سلامتی حالات شما مقالات رفت. معلومات و مشهودات آنچه داشت و امکان اعادت بود بی کم و زیادت بر سرود، بر بخت بخندیدم و بر خود بگریستم. از هر جهتم ملالت افزود مگر اینکه در پس زانوی اقامت نشسته و کمری به تحریر استوار بسته، زاید الاوصاف خوشوقت شدم، و پاک خداوند را بر همت بی ضنت آن معنی مردمی و اخلاق ستایش راندم. دلم می خواهد نفس بی هوس را درباره خود شهید نخواهی و به قدر امکان در تکمیل خط ربط نکاهی. در صورت امکان بیگاه و گاه مودت خود را نیز به من فرستی، که از باب مفاخرت مطرح انظار دوستان سازم و جیب و دامان خود را ضبط آن شرم بوستان.
هوش مصنوعی: در حیاط امام‌زاده مخدومی با میرزا عبدالله دیدار کردم. از سلامت و حالت‌های شما مطلع شدم و از دانسته‌ها و تجربیات او استفاده کردم و به خاطر خوشبختی‌ام لبخند زدم و برای خودم اشک ریختم. از زوایای مختلف احساس غم و اندوه می‌کردم، اما در حین نشستن و نوشتن، خوشحال شدم و از خداوند به خاطر تلاش‌های بی‌وقفه‌اش در راستای انسانیت و اخلاق ستایش کردم. دوست دارم نفس پاک و بی‌هوس را درباره خودم قربانی نکنم و تا حد امکان در تکمیل ارتباط خود بکوشم. اگر امکان دارد، محبت خود را نیز به من هدیه کن تا بتوانم آن را به عنوان مایه افتخار در نظر دوستانم به نمایش بگذارم و خودم را از دستاوردهایم مستفیض سازم.