گنجور

شمارهٔ ۱۶۰ - پاسخ نامه یکی از فرزندان

کاغذت چشم سپار و گوش گزار افتاد. دستوری راه و رفت و کرد و گفت تو برگزارش این داستان نگار آمد، اگرت سرشت آدمی است و سرنوشت مردمی فراگیر و کاربند و پیروزی بین واز همه در آسوده زی. پیر نراق و میر کاشان هر دوازدر دید و دانش پیشوای روان پروران بودند و به فر بود و بینش جانشین پیغمبران . این به درویشان بستگی داشت و آن از ایشان رستگی. دورنگی آب یگانگی برد و بیگانگی ساز کاوش و کین انگیخت. سالی دو سه بار از دو سوی انداز و آویز می رفت و دشمن سار آئین و آهنگ پرخاش و ستیز می خاست. با آنکه سرکار آقا از در خویش و پیوند و دوست و دستیار بر آخوند پیشی و بیشی داشت، پیوسته آنرا پیروزی زادی و این را شکست افتادی،یکی از نیک خواهان باری به نکوهش برخاست که با مایه افزونی این زبونی چیست و با آن همه بالا دستی این پستی و نگونی کدام؟ بردباری نغز و زیباست، ولی نه چندانکه آسان ها ساز دشواری آرد و نهاد گرامی گوهر کوب خواری خورد، سرکار آقا شکفته روی نه آشفته خوی رای او را آفرین راند که آری چونانکه نمودی و ستودی فر زبردستی هست و آن مایه هستی که ما راست شایان این پایه پستی نیست، بدرستی شکستش توانم داد و به دستی که دوست خواهد و دشمن کاهد در کار خواری پستش توانم کرد.این سستی بر بسته که تواش بر رسته دانی نه از راه فروماندگی وناتوانی است و تنگ تابی و کم جانی، از آنستی که هم نوشته دیدم و هم از آزمودگان شنیدم.

بار خدا فرماید: چون میان دو تن پرخاش و داوری خاست من آنرا پایمردم و دستیار که راه نرمی پوید و سامان گرمی جوید.

شمارهٔ ۱۵۹: قبله من روز قربان قرب قربی دست داد و خواست پاک یزدانم با خلان این خطه نشست انگیخت. گوئی ذوالجناح از میدان آمد یا عبیدالله در ایوان شد. زن و مرد پیرامن گرفت و جفت و فردم در دامن آویخت. این راه آورد سفر خواست و آن در بایست حضر جست. یکی زنبیل در یوزه کشیده و دیگری آجیل هر روزه طلبید.پسر از بختی و باره گفت و دختر از گل و گوشواره، خانه از بار یاران عام جوش آمد و غلبات طلب سطوات ادب فراموش فرمود. از کف بی زرچه برگ و ساز آید و از مرغ بی پر کدام پرواز؟ الزام روسیاهی کردم واقدام عذرخواهی.معذرت سودی نداد و مغدرت بهبودی، آشتی ساز مصاف آورد و صفا سامان خلاف گرفت،بیت:شمارهٔ ۱۶۱ - به میرزا محمدعلی ادیب نگارش یافته: بزرگ استاد خود را رنج افزای پاک روان می گردم که چون اختر خودکام بدفرجام این خاکسار شوریده سامان را همراه از آنچه دل خواست گسسته و نومید می خواهد. بپاس پیمان همان روز چاشت گاهان راه خانه که آستانه آسایش و آشیانه بخشایش است سپردیم از اندرون آواز آمد که دمی دو از این بیش به جائی که ما ندانیم کجاست، فرمودند: پراکنده دل و افسرده روان راست چون بخت خویش برگشتم. چنان ندانند که آرزومند دیدار نیم یا آن پیمان را شکستی خواست تا بازکی و کجا دست بدان دامان رسد و رخت به آن خرم انجمن کشم. سرور مهربان یادآورنده نامه درباره سرکار چیزی از من پرسید، پاسخی در خور دانائی خویش نه سزاوار بزرگ استاد خود گفتم تا زنده ام بنده ام و به بوی دریافت خجسته دیدارت زنده.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاغذت چشم سپار و گوش گزار افتاد. دستوری راه و رفت و کرد و گفت تو برگزارش این داستان نگار آمد، اگرت سرشت آدمی است و سرنوشت مردمی فراگیر و کاربند و پیروزی بین واز همه در آسوده زی. پیر نراق و میر کاشان هر دوازدر دید و دانش پیشوای روان پروران بودند و به فر بود و بینش جانشین پیغمبران . این به درویشان بستگی داشت و آن از ایشان رستگی. دورنگی آب یگانگی برد و بیگانگی ساز کاوش و کین انگیخت. سالی دو سه بار از دو سوی انداز و آویز می رفت و دشمن سار آئین و آهنگ پرخاش و ستیز می خاست. با آنکه سرکار آقا از در خویش و پیوند و دوست و دستیار بر آخوند پیشی و بیشی داشت، پیوسته آنرا پیروزی زادی و این را شکست افتادی،یکی از نیک خواهان باری به نکوهش برخاست که با مایه افزونی این زبونی چیست و با آن همه بالا دستی این پستی و نگونی کدام؟ بردباری نغز و زیباست، ولی نه چندانکه آسان ها ساز دشواری آرد و نهاد گرامی گوهر کوب خواری خورد، سرکار آقا شکفته روی نه آشفته خوی رای او را آفرین راند که آری چونانکه نمودی و ستودی فر زبردستی هست و آن مایه هستی که ما راست شایان این پایه پستی نیست، بدرستی شکستش توانم داد و به دستی که دوست خواهد و دشمن کاهد در کار خواری پستش توانم کرد.این سستی بر بسته که تواش بر رسته دانی نه از راه فروماندگی وناتوانی است و تنگ تابی و کم جانی، از آنستی که هم نوشته دیدم و هم از آزمودگان شنیدم.
هوش مصنوعی: کاغذ خود را به دقت بخوان و گوش تیز کن. دستوری با اطرافیانش سخن گفت و بیان کرد که اگر انسانیتی در تو وجود دارد و به سرنوشت مردم اهمیت می‌دهی، باید در آرامش زندگی کنی. پیر نراق و میر کاشان هر دو در علم و دانش زبانزد بودند و به نوعی جانشین پیامبران محسوب می‌شدند. این به درویشان وابسته بود و آن‌هم به رستگاری آنان برمی‌گشت. بی‌ثباتی و دوگانگی موجب سوء‌تفاهم و کینه می‌شد. هر چند سالی دوبار از دو طرف ناآرامی پیش می‌آمد و دشمنان به دنبال درگیری و جنگ بودند. با اینکه سرکار آقا از دوستی و حمایت افراد زیادی برخوردار بود، همواره در کارهایش با شکست و پیروزی روبه‌رو می‌شد. یکی از افراد خیرخواه اعتراض کرد که با این همه کمک و پشتیبانی، چرا چنین وضعیتی وجود دارد و چرا باید آنقدر در پایین‌ترین سطح باشیم؟ بردباری کار شایسته‌ای است، اما نه به گونه‌ای که به مشقت‌های آسان دامن بزند و هویتی باارزش را به سستی تبدیل کند. سرکار آقا با روی خوش پاسخ داد که آنچه نمایان است، نشان‌دهنده‌ی برتری نیست و ما شایسته‌ی این وضعیت نیستیم. او توانایی این را دارد که با دستی که دوستش می‌دارد، به کسالت‌های این شرایط پایان دهد. این ضعف از ناتوانی و سستی نیست، بلکه از آنجهتی است که هم در نوشتار مشاهده کرده‌ام و هم از تجربه‌های دیگران شنیده‌ام.
بار خدا فرماید: چون میان دو تن پرخاش و داوری خاست من آنرا پایمردم و دستیار که راه نرمی پوید و سامان گرمی جوید.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: هنگامی که میان دو نفر نزاع و دعوا پیش آید، من بر آن نظارت دارم و کمک می‌کنم تا کسی که راه صلح و آرامش را می‌پوید و به دنبال برقراری نظم و گرما است، به هدفش برسد.